نوآوران آنلاین- مأموران قلابی که سرشناسترین برج ساز ایران را برای اخاذی 500 هزار یورویی به گروگان گرفته بودند، بازداشت شدند.
خبر ربوده شدن این مرد را 25 مرداد ماه وکیل او به مأموران کلانتری 163 ولنجک گزارش داد. او گفت: موکل من که مردی 58 ساله است امروز توسط افراد ناشناس ربوده شده است. او ساعت 10صبح امروز با خودروی شخصیاش از خانهاش در ولنجک خارج شده تا به دفتر کارش برود، اما ناپدید شده است. ساعت11 اما آدمرباها با خانوادهاش تماس گرفته و درخواست 500 هزار یورو پول نقد کردهاند.
بعد از مطرح شدن شکایت پرونده به دستور قاضی آرش سیفی، بازپرس شعبه چهارم دادسرای امور جنایی به تیمی از کارآگاهان اداره یازدهم پلیسآگاهی سپرده شد. در اولین گام شماره پلاک خودروی مرد ربوده شده در سامانه پلیس ثبت شد.
ساعتی بعد بود که مأموران گشت پلیس خودروی وی را به صورت رها شده در منطقه زعفرانیه کشف کردند. بررسیها در این باره جریان داشت تا اینکه یک روز بعد از حادثه به مأموران پلیس خبر رسید مرد ربوده شده در یکی از بیمارستانهای شهر تحت مراقبتهای ویژه قرار دارد. تحقیقات حکایت از این داشت که مرد ربوده شده بعد از اینکه تحت شکنجه قرار گرفته در محلی خلوت رها شدهاست که با کمک امدادگران به بیمارستان منتقل شده است.
او بعد از بهبودی نسبی به کارآگاهان گفت: صبح روز حادثه مثل همیشه با خودروی خودم از خانه خارج شدم تا به محل کارم بروم. در مسیر یک خودروی ون سبزرنگ که چند مرد سوار آن بودند راهم را سد کرد. یکی از آنها پیاده شد و خودش را مأمور امنیتی معرفی کرد و مدعی شد که حکم بازداشتم را دارد. او، من را از ماشینم پیاده کرده و به خودروی ون منتقل کرد. آنجا چشمان و دستانم را بستند و به محلی نامعلوم منتقل کردند. وقتی به محل رسیدیم شروع به شکنجه من کردند و خواستند که 500 هزار یورو به آنها بدهم. فهمیدم که آنها مأموران قلابی هستند. آنها گفتند اگر به خواستهشان نرسند من را به قتل خواهند رساند.
یک روز بعد و در حالی که از شدت شکنجه حالم بد شده بود، آنها من را سوار خودروی ون کردند. احتمال دادم که قصد قتل من را دارند، اما من را در خیابان گلبرگ از ماشین پیاده کرده و از محل دور شدند. من حالم خیلی بد بود و تلفنی به خانوادهام خبر دادم که آدمرباها مرا داخل خیابان رها کردهاند و دقایقی بعد هم خانوادهام به خیابان گلبرگ آمدند و مرا به بیمارستان منتقل کردند. آدمربایان بعد از آن هم به تلفن من پیامک میدادند و مرا تهدید میکردند چنانچه موضوع را به پلیس خبر بدهم این بار خانوادهام را میربایند و مرا به قتل میرسانند. آنها حتی تلفنی از من خواستند به حساب آنها پول واریز کنم.
بعد از به دست آمدن این اطلاعات بود که کارآگاهان موفق شدند یکی از آدمرباها را که مردی به نام علی. م بود، شناسایی کنند. وقتی مأموران راهی خانه اجارهای علی در محله گلبرگ شدند، معلوم شد که او به محل زندگیاش در مهرشهر کرج گریخته است. در شاخه دیگری از تحقیقات مخفیگاه علی شناسایی و ساعت 10صبح روز اول مهرماه بازداشت شد.
او در اولین بازجوییها به آدمربایی با همدستی دو نفر از دوستانش به نامهای مرتضی و حسن اعتراف کرد. با نشانیهایی که متهم در اختیار پلیس گذاشت مرتضی و حسن هم در مخفیگاههایشان در مناطق سلطانآباد و فلاح دستگیر شدند. سرهنگ کارآگاه حمید مکرم، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: بررسیهای بیشتر در این باره جریان دارد.
صبح دیروز سه متم آدمربایی برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شدند. متهمان با اظهار پشیمانی به آدمربایی اعتراف کردند.
گفتوگو با متهم:
خودت را معرفی کن؟
مرتضی هستم 40سال سن دارم.
شما سردسته باند هستی؟
نه. فکر میکنی هرکسی هیکل بزرگی دارد و ورزشکار است سردسته باند است.
در چه رشتهای ورزش Sport میکنی؟
البته قبلاً ورزش رزمی کار میکردم و مربی جودو، و بدنسازی بودم.
چرا ادامه ندادی؟
قصد داشتم باشگاه بزنم، اما پول نداشتم. درخواست وام دادم، اما هیچ وقت با آن موافقت نشد. به همین دلیل موفق نشدم باشگاه بزنم.
چرا؟
گرفتار زن و بچه شدم و الان هم دو زن و چهار فرزند دارم. از زن اولم دو دختر دارم و زن دومم نیز از شوهرسابقهاش دو تا پسر دارد که هزینه زندگی همه به عهده من است.
شغلت چه بود؟
من آهنگر حرفهای هستم.
شما که آهنگر حرفهای هستی چرا آدمربایی کردی؟
محل زندگیام در سلطانآباد است. هر روز به خاطر 50 هزار تومان برای کار به تهران میآمدم، اما همهاش توهین میشنیدم و آخرش هم بعد از کم کردن کرایه خودرو 30 هزار تومان دستم را میگرفت.
فکر میکردی باید راه صدساله را یک شبه طی کنی؟
نه. شما در جریان زندگی من نیستی.
اگر دوست داری توضیح بده؟
مدتی است بیکارم و وضع مالیام خراب شدهاست. چند ماه قبل اجاقگاز خانهمان خراب شد و مجبور شدم به صورت قسطی از بازار Store اجاق گاز بخرم. از آنجایی که کسی ضمانت مرا نکرد شناسنامه دختر خردسالم را گرو گذاشتم. قرار بود 800هزار تومان به مغازهدار بدهم و شناسنامه دخترم را برای ثبت نام مدرسه بگیرم، اما نتوانستم این پول را فراهم کنم. هر وقت دخترم را میدیدم عذاب وجدان میگرفتم تا اینکه دوستم این پیشنهاد را داد.
گروگان را میشناختی؟
من نه، اما علی او را میشناخت.
علی چه پیشنهادی داد؟
علی راننده ون بود و در یکی از مناطق شمالی مسافرکشی میکرد. او گفت مرد برجساز معروفی را میشناسد که چند بار او را سوار خودرو کرده و متوجه شده از پولدارهای تهران است و اگر او را گروگان بگیریم، میتوانیم از خانوادهاش پول زیادی اخاذی کنیم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
ما چند روز قبل او را تحتنظر گرفتیم و از دور مراقبش بودیم که به کجا رفت و آمد دارد. او معمولاً هر روز صبح با خودرواش به دفترکارش حوالی زعفرانیه میرفت. روز حادثه از ساعت 6 صبح در نزدیکی خانهاش کمین کردیم تا اینکه مرد برجساز با خودروی پورشهاش بیرون آمد. او را تعقیب کردیم تا اینکه چند خیابان مانده به محل کارش، خودرواش را متوقف کردیم و ادعا کردیم مأمور امنیتی هستیم و باید او را به اداره منتقل کنیم.
از شما کارت شناسایی درخواست نکرد؟
علی کارت تقلبی داشت و به او نشان داد.
بعد چه شد؟
ما او را به خانهای که از قبل در خیابان سبلان جنوبی اجاره کرده بودیم، منتقل کردیم.
چند ساعت او را گروگان گرفتید؟
حدود 10 ساعت، بعد او را آزاد کردیم.
چرا آزاد کردی؟
در این مدت چند بار با تلفن خودش به خانواده و وکیلش تماس گرفتیم و برای آزادی او درخواست 500 هزار یورو کردیم که در بین تماسها احتمال دادیم تلفن از طرف پلیس شنود میشود. از طرفی هم گروگان به ما قول داد، اگر آزادش کنیم به هر کدام از ما 100میلیون تومان میدهد و ما هم حرفهایش را باور کردیم.
گروگان گفته بود که او را شکنجه دادید و وقتی حالش بد شده او را داخل خیابان رها کردهاید؟
ما فقط یکبار برای اینکه او را بترسانیم و به ما پول بدهد به پایش برق وصل کردیم که حالش بد شد و برق را قطع کردیم.
پول هم به شما داد؟
کارتش را داد که ما در بازار 15 میلیون تومان لوازم خودروی نیسان خریدیم و بعد به 14 میلیون تومان فروختیم.