مهدی فرشیدیسپهر/نویسنده، کارگردان و بازیگر
در دهپانزده سال گذشته بهصورت لکهای و موضعی در برخی مدارس زنگ تئاتر دیدهام اما این زنگ، بهصورت واقعی وجود ندارد. معلمانی هستند که خجالتیاند، ناظمانی هستند که بهخاطر ضعف شخصیت، عصبانیتهایی دارند. خود معلمان هم نیاز به آموزش تئاتر دارند. برای دانشآموزانی که آموزش تئاتر میبینند اما با معلمانی درس بخوانند که نه تئاتر دیدهاند و نه نمایشنامهای را با صدای بلند خوانده باشند، این آموزش کمثمر است
اگر شجاعت و جسارت هنر را از آن نگیریم، هنر میتواند در آموزش موثر باشد اما اگر هنر را دستوپا بریده وارد تعلیم و تربیت کنیم، این کار مضر هم هست. یکسری نمایشهای آموزشی از طرف کانون تولید و ارائه میشود. همچنین هنرمندان خصوصی به مدارس میروزند و تئاترهای شاد و موزیکال درجه پایین یا بالا اجرا میکنند اما اگر واقعبین باشیم، این مشکل تنها در صورتی حل میشود که بالاترین قدرت اجرایی کشور، والی برگزاری هنرهای نمایشی در مدارس شود. بچههایی را میشناسم که 15 ساله هستند اما هنوز تئاتر ندیدهاند. زنان و مردانی هستند که 35 ساله هستند اما هنوز تئاتر ندیدهاند! چون مدیران و هنرمندان سهلانگار کاری کردهاند که مردم فکر میکنند تئاتر صرفاً برای سرگرمی است درحالیکه تئاتر نوعی روانکاوی است برای روزهای سخت و غمانگیز. نباید مثل سیزدهبهدر با تئاتر رفتار شود.
مسببین این اوضاع در وهله نخست، مدیران سهلانگاری هستند که با دادن نوبت ماهانه به هنرمندان، آنها را وامیدارند که آثار سفارشی بسازند. همچنین هنرمندان سهلانگاری که به جای نوآوری تقلید میکنند از هنرمندان دهههای گذشته از دیگر مسببین این رویکرد هستند. از سویی دیگر مردم هم با هیزم ریختن به کوره نمایشهای سطح پایین شرایط تئاتر را به این سمت سوق میدهند. سالهاست به این فکر میکنم که کودکان ما به دانش زندگی نیاز دارند، پیش از ما، مرحوم علی حاتمی، صمد بهرنگی، کیومرث پوراحمد، هوشنگ مرادیکرمانی و ... به این زمینه فکر میکردند که کودکان باید زندگی واقعی را از هنرمندان و صاحبان خرد دریافت کنند. این رویکرد در بدنه تاریخ هنر ایران و جهان وجود دارد.