کد خبر : 104142 تاریخ : ۱۳۹۶ يکشنبه ۱۴ آبان - 12:16
نامه رمزآلود یک اسیر به امام خمینی (ره) شاید اگر عناصر منافقین در امر بازنگری و تغییر در نامه‌ها با عراقی‌ها همکاری نمی‌کرد یا به عبارت بهتر دخالتی نداشتند، عراقی‌ها هرگز توان دسترسی به اسرار اسراء را نداشتند و قادر به رمز گشایی نامه‌های اسارت نبودند.

نوآوران آنلاین- آزادگان سرافراز عضو جدایی ناپذیری از تاریخ دوران دفاع مقدس هستند. ایثار و مقاومت آنها در اسارتگاه‌های دشمن بعثی برای تمامی ملت ایران درس صبر و ایثار است. بی‌شک یکی از خاطرات فراموش نشدنی آزادگان مرتبط به نامه‌هایی است که در آسایشگاه‌های دشمن به دست آنها می‌رسید. در این میان تعدادی از آزادگان نامه‌هایی را برای امام (ره) نوشته بودند که در کمال ناباوری جوابیه این نامه‌ها به دست‌شان در اردوگاه دشمن رسیده بود.

تأثیر این نامه‌ها آنقدر زیاد بود که تا مدتی بچه‌ها آن نامه‌ها را دست به دست می کردند و برای تبرک مدتی نزد خود نگه می‌داشتند. شاید اگر عناصر منافقین در امر بازنگری و تغییر در نامه‌ها با عراقی‌ها همکاری نمی‌کرد یا به عبارت بهتر دخالتی نداشتند، عراقی‌ها هرگز توان دسترسی به اسرار اسراء را نداشتند و قادر به رمز گشایی نامه‌های اسارت نبودند.

یکی از جمله نامه‌هایی که یکی از اسرا به اسم «قبادمهدی قاسمی» به امام خمینی (ره) نوشته است چنین متنی دارد که در زیر به مرور آن می‌پردازیم:

«فرستنده :قاسمی قباد مهدی

محل اسارت: عراق
گیرنده: سرهنگ سرداری
آدرس: خوزستان ـ شوشتر ـ بخش گتوند ـ برادر عزیز سرهنگ سرداری

متن نامه: «خدمت برادر عزیزم سرهنگ سرداری، سلام علیکم. امیدوارم تحت توجهات ولی عصر امام زمان(عج) حالتان خوب باشد. برادر جان، از شما می‏‌خواهم سلام مرا خدمت همان کسی که، برایش چوب(سلاح) به دست می‌‏گیرید، برسانید. از قول من، به ایشان بگو، تقاضایی دارم و آن این است که این نامه را خدمت پدرم حاج نایب (نایب امام زمان ـ امام خمینی«ره»))، ببری، و هر طور شده به او برسانی.

پدر جان! سلام علیکم. از خداوند تبارک و تعالی، طول عمر، صحت و سلامت، عافیت و تندرستی را برای شما مسئلت دارم. خداوند یک بار دیگر چشمان مرا به دیدن شما منور کند. پدر جان! هر وقت نهج البلاغه می‏‌خوانم، بلافاصله خصوصیات و صفات شما به ذهنم می‌‏آید. دیشب هم مثل گذشته، نزدیک غروب در گوشه زندان اسارت، نهج‌البلاغه خواندم و به یاد شما افتادم و بی‏‌اختیار اشک‌هایم سرازیر شد و تا می‏‌توانستم گریه کردم؛ آن هم، تنها به خاطر دوری از شما.

پدر جان! اسارت را، با تمام جوانبش می‏‌گذرانیم و به یاری خداوند تا هر وقت قضا و قدر الهی حکم کند، مقاوم و پا برجا ایستاده‏‌ایم و تنها مشکل، دوری شماست. آرزو می‏‌کنیم یک بار دیگر چهره نورانی [شما را] ببینم. پدر جان! اگر ممکن است چند کلمه‏‌ای برایم بنویسید. امیدوارم لیاقت آن را داشته باشم تا در آن دنیا، شفاعت مرا بکنید.

(فرزند شما مهدی قاسمی ۶۵/۷/۳۰)».