نوآوران آنلاین-خواستگار جوان که پدر خوانده دختر مورد علاقهاش را کشته حالا در برابر درخواست اولیای دم مبنی برقصاص قرار دارد.
چند سال داری؟
22 سال. وقتی بازداشت شدم 19 ساله بودم.
شغلت چه بود؟
در اسلامشهر در یک دامداری کار میکردم.
چطور با مریم آشنا شدی و به خواستگاریاش رفتی؟
خواهر بزرگ مریم برای مدتی به عقد موقت برادرم در آمده بود. از این طریق با مریم آشنا و به او علاقهمند شدم. به خواستگاریاش رفتم، اما مادر و پدر خواندهاش مخالف این ازدواج بودند.
علت مخالفت آنها چه بود؟
پدر خوانده مریم میگفت چون پدر مریم فوت کرده او حالا حکم پدری برایش دارد وچون من درس نخواندهام و در دامداری کار میکنم برای ازدواج با مریم مناسب نیستم. بعد از مدتی خودم هم از ازدواج با مریم منصرف شدم، اما همچنان با مریم در ارتباط بودم.
ماجرای قتل Murder چه بود؟
مریم با من تماس گرفت و گفت جایی است و از من خواست تا دنبالش بروم. من هم فکر کردم نیاز به کمک دارد. دنبال او رفتم و سپس مریم را به خانهشان در اسلامشهر رساندم، اما نمیدانستم او چند شبی است که به خانهشان نرفته است. ساعتی بعد مریم با من تماس گرفت و گفت پدرخواندهاش میخواهد با من صحبت کند. او مرا به خانهشان دعوت کرد و همین موضوع موجب درگیری شد.
مریم چند شبی که به خانهشان نرفته بود، کجا حضور داشت؟
نمیدانم. او حرفی در این باره به من نزد. هنوز هم نمیدانم علت غیبت چند روزه مریم در خانهشان چه بود، اما پدر خواندهاش فکر میکرد من مریم را همراه خودم به دامداری بردهام.
چطور با پدر خوانده مریم درگیر شدی؟
وقتی مقابل در خانهشان رفتم از همه چیز بیاطلاع بودم، اما یکباره مادر مریم به محض روبهرو شدن با من ناسزا گفت. همان موقع پدر خوانده مریم هم سر رسید و شروع به دعوا کرد. هر چه به او گفتم در این مدت از مریم بیخبر بودهام قبول نکرد. او اصلا حرفهایم را نمیشنید. چند سیلی به صورتم زد که من هم برای دفاع از خودم یک ضربه چاقو به او زدم.
همیشه چاقو همراه داشتی؟
چون در دامداری کار میکردم همیشه در جیبم چاقو داشتم، اما وقتی دامداری را ترک میکردم چاقو را در خانه میگذاشتم. ولی آن شب چاقو در جیبم بود.
چند ضربه به پدرخوانده مریم زدی؟
من فقط یک ضربه به سر او زدم و فرار Escape کردم، اما صبح روز بعد وقتی فهمیدم به کما رفته و در بیمارستان بستری است خودم را بهپلیس Police تحویل دادم، اما 14 روز بعد پدرخوانده مریم در بیمارستان جان سپرد.
بعد از درگیری به کجا فرار کردی؟
به دامداری رفتم و از ترس تا صبح بیدار ماندم.
اولیای دم چه درخواستی برایت دارند؟
خواهر و برادر مریم تقاضای قصاص را مطرح کردهاند، اما مریم میداند که من مقصر نیستم. به همین دلیل هم در دادگاه حاضر نشد.
فکر میکنی اولیای دم حاضر به گذشت از خونخواهی شوند؟
نمیدانم، اما آنها میدانند من هیچ خصومتی با پدرخوانده مریم نداشتم. از این که او به خواستگاریام جواب منفی داده ناراحت نبودم چون خودم هم از ازدواج با مریم منصرف شده بودم. درگیری من و پدر خوانده مریم اتفاقی بود. من برای دفاع از خودم ناچار شدم او را با چاقو بزنم. اگر مریم با من تماس نگرفته بود تا دنبال او بروم هیچ وقت به چنین دردسر بزرگی نمیافتادم. حالا سه سال است که در زندانم و کابوس اعدام execution میبینم.