نوآوران آنلاین-وقتی از کسی میرنجیم، یا وقتی کسی صفتی را به ما نسبت میدهد و زمانی که ما صفتی را به کسی نسبت میدهیم، همه اینها بخشهایی از روان ما هستند که بهطور ناخودآگاه آنها را نمیپذیریم یا قبول نداریم. به این بخش از روان که نیمهتاریک وجود نامیده میشود، سایه گفته میشود. با مثال توضیح بیشتری درخصوص سایه داده میشود. وقتی ما به کسی میگوییم فلانی حسود است، در واقع حسادت بخشی از روان ماست که نمیتوانیم بپذیریم که ما هم آدم حسودی و سعی میکنیم آن را به دیگران نسبت دهیم، وقتی در روان ما چنین حالتی روبهرو هستیم، اسیر صفتهایی میشویم که احساس ناراحتی و عدم رضایت در زندگی خود میکنیم. پس چیزهایی که ما از آن آگاه نیستیم و زندگی ما را به کنترل خود میگیرد سایه است. وقتی سایه را نادیده میگیریم و ویژگیهای آن را به بیرون همانطور که توضیح دادم فرافکنی میکنیم، معمولا با احساسات منفی همراه میشود و باعث کشمکش در دنیای بیرونی و درونی انسانها میشود. چرا این قدر سایه دارای اهمیت است، با شناخت سایه میتوانیم از آسیبهای تکراری جلوگیری کنیم. از سه راه میتوان سایه را شناخت. اول از طریق فرافکنی یعنی وقتی صفتی را به دیگری نسبت میدهیم این صفت متعلق به ماست که توانایی پذیرش آن را نداریم، به همین دلیل به دیگری نسبت میدهیم، دوم از چه میرنجیم. چیزهایی که باعث رنجش ما میشود مثلا از نحوه تعارف کردن یا به قول معروف تحویل گرفتن ما در یک جلسه یا مهمانی رنجیده خاطر میشویم، نشان میدهد که در وجود ما چنین برخوردهایی وجود دارد. و سومین راه، شناخت بار احساس ما نسبت به کلمات است. یعنی هر چه یک کلمه در ما تولید هیجان کند، میتوانیم از افزایش احساس یا هیجان درخصوص یک کلمه متوجه وجود سایه درخود شویم. مثلا یکی به ما میگوید خسیس ما از شنیدن این کلمه ناراحت میشویم پس خساست در وجود ما ریشه دارد. اما چرا باید با سایه خود روبهرو شویم؟ از آنجا سایه ارزشمندترین موهبتهای ما را دربرمیگیرد روبهرو شدن باعث آزاد شدن و آزاد شدن بار روانی حبس شده در ما میشود، در چنین شرایطی انتخابهای ما درستتر و با اراده ما صورت خواهد گرفت و دیگر تحت تاثیر بخشی از ناخودآگاه یعنی سایه نخواهد بود. آشتی و روبهرو شدن با سایه باعث افزایش احساس رضایت ما در زندگی میشود.