کد خبر : 128108 تاریخ : ۱۳۹۶ يکشنبه ۲۴ دي - 19:02
مجبور شدم با خواستگار خواهرم ازدواج کنم اگر حتی یک بار به نصیحت های دلسوزانه مادرم گوش می کردم و با اندکی تأمل، خودسرانه تصمیم نمی گرفتم، امروز دچار این مشکلات حاد نمی شدم و سال های جوانی ام را به تباهی نمی کشاندم. حتی زمانی که برای بار دوم ازدواج کردم، باز هم اشتباهاتم را تکرار کردم و ...

نوآوران آنلاین

زن 38ساله در حالی که عنوان می کرد دیگر تحمل این زندگی را ندارم و نمی دانم چگونه از شر همسرم خلاص شوم، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: وقتی تحصیلاتم را در مقطع متوسطه به پایان رساندم «جلال» از من خواستگاری کرد. او 20سال از من بزرگ تر بود، به همین خاطر خانواده ام مخالف این ازدواج بودند اما من که در اوج هیجانات جوانی قرار داشتم و به چیزی جز ازدواج فکر نمی کردم حتی نصیحت های دلسوزانه مادرم را نادیده گرفتم و به ازدواج با «جلال» اصرار ورزیدم. 

بالاخره زندگی مشترک ما در حالی آغاز شد که هیچ گونه تفاهمی با یکدیگر نداشتیم و از همان روزهای اول زندگی مشاجرات و درگیری های ما به بهانه های مختلف ادامه یافت تا این که 2سال بعد و در حالی که فرزند یک ساله ای نیز داشتم، از او طلاق گرفتم. «جلال» حضانت پسرم را بر عهده گرفت و من هم نزد پدر و مادرم بازگشتم. چند سال ازماجرای طلاق من گذشته بود که «افشین» از خواهر کوچک ترم خواستگاری کرد اما خواهرم وقتی در شب خواستگاری به چهره افشین نگاه کرد، بلافاصله مادرم را صدا زد و داخل آشپزخانه به او گفت: چهره خواستگارم نشان می دهد که او به موادمخدر آلوده است و من نمی توانم با او زندگی کنم. آن شب مادرم در حالی پاسخ منفی به خواستگاری افشین داد که چند روز بعد او از من خواستگاری کرد اما این بار نیز نه تنها مادرم مخالفت کرد بلکه مادر افشین نیز به دلیل این که من مطلقه بودم با ازدواج ما مخالف بود.

در همین حال با اصرار من و افشین، مراسم ازدواجمان برگزار شد. هنوز چندماه از آغاز زندگی مشترکمان نگذشته بود که فهمیدم «افشین» به موادمخدر صنعتی اعتیاد شدیدی دارد ولی دیگر چاره ای جز تحمل نداشتم. او آن قدر آلوده مواد بود که نمی توانست کار کند، به همین خاطر مجبور شدم خودم سر کار بروم تا بتوانم از عهده مخارج زندگی برآیم. اوضاع ما روز به روز بدتر می شد که افشین همه وسایل زندگی و جهیزیه مرا فروخت و با پول آن پرایدی خرید تا با آن کار کند، ولی او به راننده دوستان معتاد Addicted و موادفروشش تبدیل شده بود،تا این که سه سال قبل به جرم Crime حمل مواد دستگیر و زندانی Prisoner شد. آن روزها اطرافیانم از من می خواستند تا از او طلاق بگیرم ولی من به حرف های آن ها گوش نکردم تا این که 2سال بعد از زندان Prison آزاد شد. افشین نه تنها تغییری نکرد بلکه دوباره به اعتیاد روی آورد و اکنون که نمی دانم در کجا زندگی می کند، آخر هر ماه پیدایش می شود و با داد و فریاد و آبروریزی پول هایم را می گیرد و دوباره ناپدید می شود. حالا مانده ام که ...