نوآوران آنلاین- روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: «شکر خدا ظاهرا خطر رفع شده و حادثه رخ داده برای مهدی قائدی به خیر گذشته است. وقتی بامداد یکشنبه خبر تصادف شدید خودروی قائدی منتشر شد و در کنار آن تصاویری از خودروی نابودشده این بازیکن روی سایتها رفت، خیلیها نگران ستاره جوان استقلال شدند اما خوشبختانه انتقال فوری او به بیمارستان نجاتبخش بوده و حالا حتی در مورد این صحبت میشود که قائدی ظرف چند ماه آینده میتواند به میادین برگردد. با این همه اما بازیکن ۱۹ساله استقلال مدت زمان باقیمانده از لیگ هفدهم را به طور کامل از دست داده؛ فصلی که نخستین سال حضور قائدی در بالاترین سطح فوتبال حرفهای ایران بود اما برای او به شکلی عجیب سپری شد.
هفته دوم لیگ برتر و در جریان بازی استقلال و استقلال خوزستان بود که هواداران برای اولین بار نمایش باشوی استقلال را دیدند و شیفتهاش شدند. شاید اگر آن زمان به آنها گفته میشد فصل جاری برای قائدی فقط با یک پاس گل و گرفتن یک پنالتی خاتمه مییابد، کسی این موضوع را باور نمیکرد اما حالا این اتفاق واقعا رخ داده است. به نظر میرسد عوامل زیادی در سوختن اولین فصل از حضور قائدی در لیگ برتر دخیل بوده اما اصل مطلب این است که نه او توانست خودش را با ظرف جدیدش تطبیق بدهد و نه باشگاه در کنترل این بازیکن موفق بود. لیگ هفدهم از پنجم مرداد شروع شد و تا زمان تصادف قائدی، ۱۸۵روز از آن میگذشت. قائدی اما در این ۱۸۵روز، حداقل در متن شش بحران اساسی قرار گرفت؛ یعنی به طور میانگین هر ۳۱روز یک بحران! این که یک بازیکن جوان ما این طور کمر به قتل استعداد خودش میبندد و همه هم دست روی دست میگذارند و تماشایش میکنند، آیا دردناک نیست؟
همه ماجراهای قائدی
یک- نخستین بحران قائدی در استقلال تقصیر خود او نبود. پیش از شروع مسابقات این فصل، قائدی به همراه مجید حسینی و امید نورافکن به تیم امید دعوت شدند. با این وجود منصوریان با حضور آنها در تیم ملی مخالفت کرد تا کمیته انضباطی هر سه بازیکن را محروم کند. بنابراین قائدی از حضور در مسابقه هفته اول برابر نفت آبادان محروم شد و لیگ را از هفته دوم و نبرد با استقلال خوزستان شروع کرد.
دو- در بازی رفت استقلال و پارسجنوبی که در شهر جم برگزار شد و آبیها با دو گل شکست خوردند، مهدی قائدی نیمکتنشین بود و بارها خمیازه کشید؛ آن قدر زیاد که بالاخره سوژه عکاسها شد. بازیکن بوشهری استقلال البته این رفتارش را در تمرینات هم تکرار کرد تا شاید نشان بدهد شرایط استاندارد خواب را رعایت نمیکند. سه سال پیش خمیازه کشیدن بازیکنی مثل پیام صادقیان در تمرینات پرسپولیس حسابی سروصدا کرد و این بازیکن را زمین زد. با این حال انگار قرار نیست بازیکنان جوان ایرانی از ستارههای قبلی عبرت بگیرند.
سه- مهدی قائدی خیلی زودتر از آن چه انتظار میرفت در استقلال طعم «اخراج» را هم چشید. بازی با فولاد نخستین تجربه وینفرد شفر روی نیمکت آبیها بود. او در این مسابقه از قائدی استفاده نکرد تا این بازیکن در رختکن پیراهن تیمش را به زمین بکوبد. شفر هم از این اتفاق آگاه شد و قائدی را اخراج کرد. به این ترتیب نوجوان بوشهری مجبور شد مدتی با امیدهای استقلال تمرین کند و پس از آن با پادرمیانی عوامل باشگاه به تیم برگردد.
چهار- در بحبوحه اتفاقاتی که بین شفر و قائدی به وجود آمده بود، او یک بار بدون کفش و با دمپایی سر تمرین استقلال آمد که انتشار تصاویر مربوط به این اتفاق هم کلی جنجال راه انداخت. رفتار عجیب قائدی یک بیاحترامی به سرمربی آلمانی تلقی شد.
پنج- تا قبل از تصادف، بزرگترین بحران قائدی برای خودش و باشگاه لو رفتن محتوای صفحه شخصیاش بود. یک هکر توانست با دستیابی به مدیریت صفحه قائدی، برخی چتها و تصاویر بحثبرانگیز او را علنی کند. قائدی تا مدتها به خاطر این ماجرا سرخورده بود و از سوی شفر به بازی گرفته نمیشد.
شش- تصادف شدید به خاطر سرعت غیر مجاز در ساعت یکونیم بامداد، آخرین سکانس از سریال حاشیهسازیهای قائدی بوده است. او که به خاطر محرومیت از حضور در بازی دیروز استقلال با نفت آبادان در جام حذفی از باشگاه مرخصی گرفته بود، در این مدت راهی بوشهر شد و نهایتا در شرایطی تصادف کرد که قابل دفاع نیست.
آموزش؛ حلقه مفقوده
باورکردنی نیست که مهدی قائدی، یک نوجوان تازه از گرد راه رسیده قبل از آن که حتی اولین گلش را برای استقلال به ثمر برساند در متن چنین مسائلی قرار میگیرد؛ حاشیههایی که در آخرین پردهاش نزدیک بود خدای ناکرده جان مهدی را بگیرد. البته که در این ماجرا کمترین تقصیر متوجه خود اوست؛ چه این که از یک پسربچه کمسال شاید نتوان انتظار چندانی داشت. قصور اصلی از ساختار فوتبال ماست که اصل اساسی «آموزش» در آن جایی ندارد. همه جای دنیا بازیکنان از سنین کم در آکادمیهای باشگاههای مختلف رشد میکنند و غیر از اصول فنی و فوتبالی، آموزشهای اخلاقی و رفتاری هم به آنها داده میشود. ماجرای ایران اما خیلی متفاوت است.
اینجا اغلب ستارهها به صورت غیراصولی جرقه میزنند و وارد سیستم میشوند. بنابراین طبیعی است که حواسشان به خیلی از مسائل نباشد و نتوانند خودشان را با پایگاه اجتماعی جدیدشان تطبیق بدهند. فوتبال یکی از عوامل جهش طبقاتی است و کسی که نتواند این جهش را تاب بیاورد، به خودش و دیگران لطمه خواهد زد. راهنمایی امثال قائدی فقط این نیست که مدام در گوششان بگوییم «قدر خودت را بدان» و این جمله را آن قدر تکرار کنیم که اثرش را از دست بدهد. این بچهها باید مدام تحت نظر باشند و شخصیتشان شکل بگیرد؛ شبیه آن چه برای کاستیا در رئال مادرید یا برای لاماسیا در بارسلونا رخ میدهد و آدمهایی تربیت میشوند که حتی از پس مهار شهرت جهانی و عالمگیر خودشان هم برمیآیند.»