کد خبر : 154350 تاریخ : ۱۳۹۶ سه شنبه ۲۴ بهمن - 19:21
زن همسایه شوهرم را دزدید وسوسه های نغمه کافی بود تا من رحیم را از دست بدهم.

نوآوران آنلاین-

پس از 10سال زندگی شیرین تحت تاثیر حرف های شیطنت آمیز زن همسایه قرار گرفتم و بدون آن که به عاقبت سخنان او فکر کنم و بیندیشم دچار بدبینی و سوء ظن نسبت به همسرم شدم و این گونه زندگی ام را با دستان خودم به آشوب کشاندم به طوری که همسرم مجبور شد مرا از خانه بیرون کند و حالا هم قصد ازدواج دارد... 

زن 28 ساله درحالی که چشمانش از شدت گریه به سرخی گراییده بود و عنوان می کرد نگران فرزندانم هستم و اکنون نیز زندگی ام در معرض سایه شوم طلاق است به کارشناس اجتماعی کلانتری  گفت: زمانی که 18 سال داشتم به طور سنتی و با راهنمایی بزرگ ترها با «رحیم» ازدواج کردم. او از هر نظر مرد خوبی بود و هر روز عشق و علاقه ما به یکدیگر بیشتر می شد. همسرم کارمند یک اداره دولتی است به همین خاطر هم از نظر مالی زندگی متوسطی داشتیم این درحالی بود که صفا و صمیمیت و مهر و محبت در فضای آرام زندگی ما موج می زد، اما تیره روزی های من از حدود یک سال قبل و زمانی آغاز شد که با خرید منزل ویلایی بزرگ تر به محله دیگری د نقل مکان کردیم. همه خانواده و بستگانم در شهرستان زندگی می کنند به همین خاطر هم من با کسی رابطه نزدیک نداشتم تا این که روزی هنگام خرید مایحتاج زندگی در فروشگاه محله با نغمه آشنا شدم او در همسایگی ما زندگی می کرد و همسرش نیز مردی آرام و خوش اخلاق بود. طولی نکشید که من و نغمه دوست صمیمی شدیم به طوری که ساعت های زیادی را کنار یکدیگر سپری می کردیم و از تمام رازها و مشکلات خانوادگی هم با خبر بودیم. در این میان روزی نغمه به من گفت باید خیلی مواظب آقارحیم باشی چرا که او همکاران زن دارد و ممکن است با یکی از آن ها ازدواج کند. آن روز خندیدم و گفتم نه بابا! همسرم در سال های جوانی از این کارها نکرد او فقط برای خوشبختی و سعادت ما تلاش می کند و ...اما با وجود این، حرف های نغمه همانند موریانه در فکر و ذهنم رخنه کرده بود. به طوری که ناخودآگاه تلفن های رحیم را پاسخ می دادم و با همکارانش با بی ادبی صحبت می کردم همسرم که متوجه تغییر رفتار من شده بود، سعی می کرد با نصیحت مرا از این کارها باز دارد. اما نغمه هر روز بیشتر مرا وسوسه می کرد که همسرم را تعقیب کنم و نزد فالگیر و رمال بروم. جنگ روانی و مشاجرات شدید خانوادگی در منزل ما اوج گرفته بود اما هیچ گاه ندیدم که رحیم جز اداره و منزل جای دیگری برود این درحالی بود که من پول زیادی را برای تعقیب همسرم می پرداختم و یا به فالگیرها می دادم. تا این که رحیم نتوانست این وضعیت را تحمل کند و مرا از خانه بیرون کرد. وقتی نزد نغمه رفتم همسرش گفت: او بیمار است و من به خاطر فرزندانم با او مدارا می کنم این درحالی است که شنیده ام رحیم نیز قصد ازدواج مجدد دارد حالا مانده ام که ...

ماجرای واقعی با همکاری پلیس Police پیشگیری