کد خبر : 154639 تاریخ : ۱۳۹۶ جمعه ۲۷ بهمن - 14:01
از زندگی خودم و خانوادهام شرمسارم اختلافات خانوادگی و جدایی مادر و پدرم نه تنها یک خانواده پنج نفره را از هم پاشید، بلکه موجب شد هر کدام از اعضای خانواده به نوعی در گرداب خلافکاری و گناه گرفتار شویم، به طوری که هم اکنون مادرم به جرم خرده فروشی موادمخدر در زندان است و ...

نوآوران آنلاین-

جوان 21ساله که بغض در گلو مانده اش حکایت از تلخی های روزگار داشت، در حالی که عنوان می کرد همه امیدها و آرزوهایم بر باد رفته است و حتی از دیدن خواهر بزرگترم شرم دارم، گفت: با آن که پدرم یک فرد فرهنگی بود اما تفاوت های اخلاقی او و مادرم به حدی بود که همواره با یکدیگر درگیر بودند. مشاجره های لفظی و توهین های زشت آنان به یکدیگر فضای خانه را سرد و بی روح کرده بود. من و خواهر بزرگ تر و برادر کوچک ترم فقط شاهد جدل و دعواهای طولانی آنان بودیم و هیچ گاه طعم یک زندگی آرام را نچشیدیم. از سوی دیگر نیز مادرم که تک فرزند خانواده اش بود، به ولخرجی عادت داشت و به تمیز بودن منزل اهمیتی نمی داد. همین موارد باعث شد تا از نظر مادی در مضیقه قرار بگیریم به طوری که دیگر پرداخت اجاره منزل برای پدرم دشوار بود. به همین خاطر هم چند سال در منزل مادربزرگم زندگی کردیم اما اختلافات پدر و مادرم پایانی نداشت تا آن که آن ها به صورت توافقی از یکدیگر جدا شدند و ما نیز به همراه پدرمان در منزل پدربزرگم ساکن شدیم. طولی نکشید که پدرم با یکی از همکارانش ازدواج کرد.

نامادری ام برعکس مادرم فردی صرفه جو بود و به راحتی پولی در اختیار ما نمی گذاشت. در مدت کوتاهی بهانه گیری ها آغاز شد و اختلافات بین ما و نامادری ام شدت گرفت. این در حالی بود که پدرم همواره سکوت می کرد تا این که فرزند آن ها به دنیا آمد. دیگر نامادری ام، خواهرم را مجبور می کرد تا کارهای منزل را انجام بدهد. این در حالی بود که دست های خواهرم به مواد شوینده حساسیت داشت و هنگام شست و شو ورم می کرد.

تا این که همسایگان به اتهام کودک آزاری از زن پدرم شکایت کردند و او به دستور مراجع قضایی دستگیر شد.اگرچه با دخالت خانواده پدرم، مهسا اعلام رضایت کرد اما بعد از این ماجرا، نامادری ام ما را از خانه اش بیرون کرد و هر 3 نفر ما نزد مادرم بازگشتیم.

در این مدت مادرم در یک شرکت مشغول به کار شده بود ولی باز هم از نظر مالی در تنگنا بودیم. در این شرایط من ترک تحصیل کردم و خواهرم نیز در یک فروشگاه کار می کرد. از سوی دیگر، مادرم به مصرف شیشه معتاد Addicted شده بود و برای تأمین هزینه های اعتیادش دست به خرده فروشی مواد مخدر Drugs می زد. من هم که سرباز فراری بودم توسط دوستانم به سوی کارهای خلاف کشیده شدم تا این که از 3سال قبل وقتی مادرم دستگیر و روانه زندان Prison شد، ما نیز آواره کوچه و خیابان شدیم.

دیگر نمی دانم خواهرم کجا و با چه کسانی زندگی می کند. حتی از دیدن او شرم دارم اما پاسخی برای سوال هایش ندارم و مدام در این اندیشه هستم که چگونه طلاق پدر و مادرم، یک خانواده را از هم پاشید ...