کد خبر : 154640 تاریخ : ۱۳۹۶ جمعه ۲۷ بهمن - 14:02
بازی کثیف زن برای شوهرش لو رفت امروز پس از مشورت با مشاور کلانتری تصمیم گرفتم غرورم را لگدمال کنم، لجبازی های بچه گانه ام را کنار بگذارم و با عذرخواهی از همسرم به زندگی در کنار او و فرزندم ادامه بدهم. امروز خیلی خوشحالم که پس از مشورت با یک کارشناس، آینده خود و دخترم را به تباهی نکشاندم و تنها به خاطر لجبازی و غرور بیجا، زندگی ام را متلاشی نکردم. کاش همسرم نیز از اشتباهات من بگذرد و مرا ببخشد.

نوآوران آنلاین-

زن 26ساله در حالی که صورت دخترخردسالش را بر شانه اش قرار داده بود و موهای او را نوازش می کرد، به تشریح ماجرای تلخ زندگی اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری  گفت: 12بهار از عمرم گذشته بود که خواهر بزرگ ترم به دلیل اختلافات خانوادگی از همسرش طلاق گرفت و نزد ما بازگشت.

او مدعی بود با همسرش سازگاری ندارد و نمی توانست با او زندگی کند. این در حالی بود که 2برادرم نیز به خاطر رفاقت با دوستان ناباب ترک تحصیل کرده ومعتاد Addicted شده بودند. هر دوی آن ها شیشه مصرف می کردند و به هنگام خماری همه زندگی ما را به هم می ریختند. وقتی پول تهیه مواد نداشتند، از نگاه کردن به چهره آن ها وحشت داشتم. برادرانم برای ترساندن پدر و مادرم و گرفتن پول وسایل منزل را می شکستند. آن ها حتی به جهیزیه خواهرم نیز که پس از طلاق به منزل پدرم آورده بود، رحم نمی کردند.

من در چنین خانواده ناآرامی قد می کشیدم که هر روز بر تنش های خانوادگی افزوده می شد. دیگر به دلیل وجود همین نگرانی ها و فشارهای عصبی به مشکلات روحی دچار شدم، به طوری که دوست داشتم همواره به تنهایی و به دور از هرگونه هیاهو زندگی کنم.

17ساله بودم که به اولین خواستگارم پاسخ مثبت دادم. «محمد» مرد خوبی بود و من احساس می کردم با ازدواج، شرایط روحی ام تغییر خواهد کرد، اما عقده های فرو خورده ام را به یک باره بروز دادم و با ایرادگیری از همسرم، سعی می کردم سرشکستگی های قبلی ام را جبران کنم.

پس از تولد دخترم با هر بهانه بی موردی قهر می کردم و به منزل مادرم می رفتم و پس از چند روز با تماس همسرم دوباره به منزل باز می گشتم. تکرار این ماجرا که بازی کثیفی هم بود همسرم را خسته کرده بود که روزی متوجه شدم او به خاطر «عدم تمکین» از من شکایت کرده است.

وقتی این موضوع را فهمیدم بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را مرتکب شدم. غرور وجودم را فرا گرفته بود و من به جای عذرخواهی، مهریه ام را به اجرا گذاشتم تا او را مغلوب کنم. قصد طلاق نداشتم غرورم اجازه نمی داد قبل از آن که محمد به دنبالم بیاید، به منزل بازگردم. شرایط زندگی خواهرم پس از طلاق کافی بود تا هیچ وقت به این موضوع فکر نکنم، اما در همین گیرودار تقاضای طلاق دادم، آن جا بود که فهمیدم همسرم نیز تصمیم به طلاق گرفته است.

از چند واسطه خواستم تا برای آشتی ما پادرمیانی کنند، ولی «محمد» پیغام داد که باید خودم با او تماس بگیرم. این در حالی بود که هنوز نمی توانستم غرورم را زیر پا بگذارم. اکنون که فهمیدم همسرم دیگر حاضر نیست به زندگی با من ادامه بدهد، پس از مشورت با مددکار کلانتری، تصمیم گرفتم عاقلانه فکر کنم و با گل زیبای عشق نزد همسرم باز گردم تا . . .