کد خبر : 168362 تاریخ : ۱۳۹۷ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت - 15:29
یا صیغه میشی یا .... زن مطلقه می گوید با جوان آرایشگر صیغه است اما این پسر نمی پذیرد.

نوآوران آنلاین-

۸ سال قبل وقتی پای سفره عقد نشستم نوجوان ۱۷ ساله ای بودم که معنی تفاوت های فرهنگی و اقتصادی در ازدواج را درک نمی کردم. اگر چه مهران در آن زمان ۳۴ ساله بود و از نظر سنی نیز اختلاف زیادی داشتیم اما من از این که با جوانی پولدار و مشهور ازدواج کرده ام خوشحال بودم. این در حالی بود که حتی برای انجام امور مذهبی هم مسخره می شدم تا این که... 

زن ۲۵ ساله ای که به همراه پسر جوانی در یک واحد آپارتمانی دستگیر شده بود، در تشریح چگونگی آشنایی اش با متهم ۲۰ ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: یکی از بستگانم منشی یک مرکز تفریحی و گردشگری بود و من گاهی برای دیدن عمه ام به محل کارش می رفتم. آن زمان ۱۷ سال داشتم و ترک تحصیل کرده بودم اگر چه پدرم مرد زحمت کشی بود ولی نمی توانست همه امکانات را برای ۵ خواهر و برادر دیگرم تأمین کند. در همین روزها بود که مورد توجه مدیر شرکت قرار گرفتم و خیلی زود او مرا از عمه ام خواستگاری کرد. مهران اگر چه ۱۷ سال از من بزرگ تر بود اما شهرت و ثروت زیادی داشت. من هم از این ازدواج خیلی خوشحال بودم. با برگزاری مجلس عروسی باشکوه همه آشنایان و بستگانمان انگشت به دهان مانده بودند. آن روزها احساس غرور می کردم و با افتخار از سفرهای خارجی همسرم سخن می گفتم اما خیلی زود و در حالی که باردار بودم احساس تنهایی کردم. همسرم در هیچ یک از مراسم فامیلی من نمی آمد. حتی نماز خواندن و روزه گرفتن مرا هم به سخره می گرفت. شرایط زندگی به خاطر تفاوت های فرهنگی و اقتصادی هر روز برایم سخت تر می شد. اما پدر و مادرم به شدت با تصمیم من برای جدایی از مهران مخالفت می کردند و معتقد بودند که انسان عاقل چنین زندگی شیرینی را رها نمی کند. وقتی موضوع طلاق را به همسرم گفتم او خیلی بیشتر از حق و حقوق و مهریه ام را یک جا پرداخت کرد و حضانت فرزندم را نیز به من سپرد. این گونه بود که از او جدا شدم اما پدر شوهرم که پسر مرا خیلی دوست داشت مدام مبالغی را به حساب بانکی ام واریز می کرد تا از نظر مالی مشکلی نداشته باشم. مهران هم با دختر یکی از بستگانش که همسطح خودش بود ازدواج کرد. با این شکست در زندگی تصمیم گرفتم این بار با مردی همسطح خودم ازدواج کنم تا این که ۶ ماه قبل وقتی برای اصلاح موی سر پسرم به آرایشگاه مردانه رفته بودم با آن آرایشگر جوان آشنا شدم. جواد تک پسر خانواده و مجرد بود به همین دلیل پدر و مادرش با ازدواج ما مخالف بودند. اما ما به طور پنهانی با یکدیگر محرم شدیم. اکنون هم که من هیچ مدرک قانونی ندارم «جواد» حاضر نیست مرا به عنوان همسرش بپذیرد. حالا مانده ام چه پاسخی به خانواده ام بدهم و این که ازدواج خیابانی به کجا می انجامد...