کد خبر : 169239 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۱۵ خرداد - 14:28
رسوایی دختر جوان چند ساعت قبل از مراسم عقد با امیر! مانده ام با این آبروریزی چگونه کنار بیایم. دیگر نه تنها اعضای خانواده ام بلکه همه آشنایان دور و نزدیک در جریان خلافکاری های من قرار گرفته اند به طوری که نمی توانم چیزی را پنهان کنم و همه گذشته ام به ویژه ماجرای سرقت های سریالی و اعتیادم درست چند ساعت قبل از برگزاری مراسم عقدکنان لو رفت...

نوآوران آنلاین-دختر جوان که روز گذشته به همراه پسری که قرار بود با هم ازدواج کنند به اتهام کیف زنی های سریالی دستگیر شده بود پس از اعتراف به ۲۵ فقره سرقت Stealing مقابل مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نشست و در حالی که به دستبندهای آهنین می نگریست به تشریح ماجرای آشنایی اش با سارق حرفه ای پرداخت و گفت: پس از آن که در دوران دبیرستان ترک تحصیل کردم، ارتباطم با دوستان و هم کلاسی هایم قطع شد. دیگر در منزل تنها بودم و به خاطر این تنهایی رنج می کشیدم به همین خاطر سعی می کردم اوقات بیکاری ام را با قدم زدن در خیابان ها و رفتن به پارک سپری کنم تا این که چندین ماه قبل نگاه های پسر جوانی مسیر زندگی ام را تغییر داد. آن روز من با لبخندی پاسخ نگاه او را دادم. همین لبخند موجب شد تا او به سراغم بیاید. دقایقی بعد شماره تلفنم را به او دادم و به این ترتیب دوستی من و امیر شروع شد. من هیچ شناخت قبلی از او نداشتم، اما تحت تأثیر حرف های عاشقانه او قرار گرفتم. ارتباط ما با قرارها و دیدارهای پنهانی ادامه یافت. امیر اتاقی را اجاره کرده بود و من بیشتر اوقات بیکاری ام را در کنار او سپری می کردم. وابستگی من به امیر در حدی بود که وقتی فهمیدم او معتاد Addicted به شیشه است نه تنها اهمیتی به آن ندادم بلکه با اصرارهای زیاد امیر من هم مصرف شیشه را در کنار او آغاز کردم. مدتی بعد که دیگر اعتیاد شدید داشتم به پیشنهاد امیر و برای تأمین هزینه های مواد مخدر Drugs کیف زنی در اماکن شلوغ را شروع کردیم. امیر با این بهانه که ازدواج هزینه زیادی دارد مرا به یک سارق حرفه ای تبدیل کرد تا این که چند روز قبل او مرا به طور رسمی از خانواده ام خواستگاری کرد. پدرم که پافشاری مرا برای ازدواج با امیر دید بلافاصله موافقت کرد و قرار شد امشب (روز گذشته) مراسم عقد کنان ما برگزار شود، اما چند ساعت قبل از برگزاری مراسم، امیر از من خواست تا کیف زنی را سرقت کنم، اما این بار با فریادهای مالباخته در محاصره پلیس Police قرار گرفتیم و هر دو دستگیر شدیم، این جا بود که فهمیدم امیر تاکنون ۳ بار به مدت های طولانی روانه زندان Prison شده و بیشتر عمرش را پشت میله های زندان سپری کرده است. از سوی دیگر من هم با این آشنایی خیابانی به دختری معتاد و سارقی حرفه ای تبدیل شده ام که به جای پوشیدن لباس عروسی باید لباس زندانیان را به تن کنم...