نوآوران آنلاین-زن 27 ساله که از همسرش به اتهام ضرب و جرح عمدی و توهین و ناسزاگویی شکایت کرده است در حالی که بیان می کرد دیگر از رفتارهای غیرعادی و زشت همسرم خسته شده ام، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری سپاد مشهد افزود: 12 سال قبل پسر همسایه خواهرم از من خواستگاری کرد من هم که بعد از پایان تحصیلات ابتدایی ترک تحصیل کرده بودم به خواستگاری او پاسخ مثبت دادم و بدین ترتیب زندگی مشترک من و جمشید آغاز شد اما هنوز مدت زیادی از ازدواج ما نگذشته بود که روزی حرف های خواهرم روح و روانم را به هم ریخت تازه فهمیدم که جمشید عاشق خواهرم شده بود اما مدتی بعد متوجه می شود که خواهرم متاهل است با وجود این او نمی تواند خواهرم را فراموش کند و زمانی که متوجه می شود او خواهر مجردی دارد به خواستگاری من می آید تا از این طریق به خواهرم نزدیک شود. آن روز از حرف های خواهرم فهمیدم که جمشید با توسل به حیله و نیرنگ قصد داشته با خواهرم ارتباط برقرار کند اما با مخالفت شدید او روبه رو می شود. این گونه بود که خواهرم مرا در جریان ماجرا قرار داد وقتی من موضوع را با همسرم در میان گذاشتم او نه تنها قضیه را انکار کرد بلکه با ایجاد سر و صدا و کتک زدن من سعی کرد سرپوشی بر رفتار زشتش بگذارد از آن ماجرا به بعد دیگر بدبختی های من شروع شد چرا که همسرم با مصرف مشروبات الکلی خود را در شرایط غیرعادی قرار می دهد تا بتواند رفتارهای زشتش را توجیه کند او به هیچ کدام از اخلاقیات اسلامی و حتی انسانی پایبند نیست همسرم گاهی چنان رفتارهای شرم آوری را در حضور دختر 10 ساله و پسر 9 ساله ام انجام می دهد که من حتی از بیان آن خجالت می کشم. کار او به جایی رسیده است که حتی در کوچه و خیابان حرکات آزاردهنده از خود بروز می دهد که هیچ کس تحمل دیدن این صحنه های زشت را ندارد. به خاطر همین رفتارها بود که سه سال پیش از او طلاق گرفتم اما این جدایی زیادتر از چند ماه طول نکشید چرا که با این شرایط نمی توانستم فرزندانم را به دست همسرم بسپارم و از سوی دیگر نیز خانواده ام حاضر به پذیرش بچه هایم نبودند. من که دیگر چاره ای نداشتم دوباره نزد جمشید بازگشتم اما او نه تنها زیادتر کتکم می زد بلکه هزینه های زندگی را هم نمی پرداخت و من مجبور بودم فقط با پول یارانه زندگی کنم با وجود این به تازگی متوجه شدم او با زنان خیابانی نیز ارتباط دارد و همان درآمد اندکش را برای آن ها هزینه می کند دیگر حاضر به ادامه این زندگی نیستم ولی برای فرزندانم نگرانم چرا که ...