کد خبر : 171443 تاریخ : ۱۳۹۷ سه شنبه ۹ مرداد - 12:46
زن 34 ساله در بیمارستان روانی فهمید شوهرش قبلاً زن داشته ! زن 34 ساله از همسر و خانواده او به اتهام فریب در ازدواج شکایت کرده بود و می گفت که همسرش روانی است و او را کتک می زند.

نوآوران آنلاین-او به شرح داستان زندگیش پرداخت و گفت: 4 سال قبل وقتی خانواده عباس به خواستگاری ام آمدند پدر و مادرم خیلی خوشحال شدند آن ها می گفتند سن و سال زیادی از تو گذشته است و دیگر فرصتی برای ازدواج نخواهی یافت آن ها حتی در مورد خواستگارم تحقیق هم نکردند چون معتقد بودند که من هرچه سریع تر باید ازدواج کنم. من و عباس خیلی زود زندگی زیر یک سقف را شروع کردیم. چند ماه اول زندگی به رفتار و حرکات نامتعارف عباس توجهی نداشتم و این رفتارها را نادیده می گرفتم او با داروهایی که مصرف می کرد، بیشتر اوقات در خواب بود و هنگام بیداری نیز با بهانه های مختلف مرا مورد آزار و اذیت های جسمی و روحی قرار می داد، اگرچه از شکنجه های او خسته شده بودم ولی همه این ها را به حساب بیکاری همسرم می گذاشتم و خودم را توجیه می کردم. این در حالی بود که ما نزد خانواده همسرم زندگی می کردیم و پدرشوهرم مایحتاج روزانه ما را تامین می کرد تا این که مدتی بعد وقتی فرزندم را باردار بودم روزی حال شوهرم وخیم شد و دیوانه وار سعی می کرد به دیگران حمله کند. وقتی او را به بیمارستان رساندند تازه متوجه شدم که عباس بیماری روانی دارد و تاکنون چندین بار در مرکز روانپزشکی بستری شده است. او تحت درمان بود و باید داروهایش را مرتب استفاده می کرد. آنجا بود که متوجه شدم خانواده همسرم مرا فریب داده اند و درباره بیماری او چیزی به من نگفته اند، وقتی موضوع را با خانواده ام در میان گذاشتم آن ها مرا وادار به سکوت کردند و مجبور بودم برای حفظ آبروی خانواده و فامیل سخنی از بیماری همسرم بر زبان جاری نکنم.از سوی دیگر هم باردار بودم و نمی توانستم به طلاق فکر کنم. روزها به همین ترتیب سپری می شد و در حالی که فرزندم دومین سال زندگی اش را پشت سر می گذاشت همسرم همچنان به رفتارهای خطرناک و کتک زدن من ادامه می داد تا این که یک بار دیگر وقتی برای معالجه همسرم به مرکز درمانی رفته بودیم پزشک معالج با دیدن همسرم او را مورد سرزنش قرار داد و گفت: چرا داروهایت را استفاده نمی کنی! همسر اولت نیز به دلیل همین کارهایت از تو جدا شد! آنجا بود که فهمیدم عباس قبلا نیز ازدواج کرده است، آن جا بود که فهمیدم زندگیم تباه شده است.