نوآوران آنلاین-اسماعیل سال ها کارهای لوله کشی روستا را انجام می داد، به سیستم لوله کشی روستا آشنا بود و اگر اهالی در چاه های کشاورزی یا لوله کشی خانه مشکلی داشتند او را خبر می کردند. مدتی بود چاه کشاورزی باغ پدر به مشکل خورده بود تا این که عصر پنجشنبه اسماعیل فرصت کرد، آن را درست کند. برای پیدا کردن عیب چاه، به عمق ۲۰ متری رفت. چند دقیقه گذشت و از او خبری نشد. پدر که بالای چاه ایستاده بود، چند بار صدایش کرد اما جوابی نشنید . نگران وارد چاه شد که او هم به سرنوشت پسر دچار شد.
خبر در روستا پیچید و اهالی کم کم در باغ جمع شدند. سکوت داخل چاه خبر از حادثه ای ناگوار داشت. مهدی، یکی از اهالی روستا وارد چاه شد و بعد از او نوبت حسین، داماد خانواده بود. چهار نفر وارد چاه شده و دیگر بازنگشته بودند. ابراهیم که پدر و برادرش همراه دامادشان و مهدی در چاه گرفتار شده بودند، آخرین نفری بود که وارد چاه شد. او شناگر ماهری بود و همه امید داشتند بتواند، افراد گرفتار در چاه را نجات دهد.
چند دقیقه بعد با کمک اهالی و با طناب، پدر سالخورده و مهدی را از عمق چاه بیرون کشید . آنها به سختی نفس می کشیدند و به نظر می رسید دچار گازگرفتگی شده اند. ابراهیم برای نجات جان داماد و برادر دوباره به عمق چاه زد که دیگر خبری از او نشد. اهالی پیرمرد را سوار خودروی شخصی کردند تا به بیمارستان در کلاردشت برسانند. در میان راه آمبولانس اورژانس را دیدند و او را تحویل امدادگران دادند.
سرانجام یک تیم از آتش نشانی کلاردشت به محل حادثه آمد و آتش نشانان با کمک اهالی، پیکر بی جان سه مرد را از عمق چاه خارج کردند.
دیر رسیدند
امید کاووسی از اهالی روستا و شاهد این حادثه تلخ به جام جم می گوید: اسماعیل از حرفه ای های لوله کشی در روستا بود . او در چاه دچار گازگرفتگی شد و بقیه اهالی که داخل چاه رفتند، به سرنوشت او دچار شدند. ابراهیم دو نفر را نجات داد اما خودش دچار گازگرفتگی شد. روستای ما تا کلاردشت حدود هشت کیلومتر فاصله دارد و سریع به اورژانس و آتش نشانی زنگ زدیم. اورژانس که در میان راه پیرمرد را تحویل گرفت و به بیمارستان رساند، آتش نشانی هم از ۴۰ دقیقه آمد. اما امکاناتی نداشت و فقط نردبان داشتند که با آن توانستیم بفهمیم عمق آب چند متر است.
وی ادامه داد: اگر امکانات کافی مثل دستگاه اکسیژن وجود داشت شاید آنها زنده می ماندند . اهالی برای نجات جان آنها تلاش کردند . اگر امدادگران امکانات کافی داشتند یا زود می آمدند، شاید سه خانواده داغدار نمی شدند.
مرگ را به چشمانم دیدم
مهدی در این حادثه مرگ را به چشم دید، اما با فداکاری ابراهیم دوباره به زندگی برگشت. روز حادثه در حال کار در نزدیکی باغ بود که با صدای داد و فریاد خواهرش متوجه ماجرا شد . اسماعیل شوهرخواهرش بود و وقتی فهمید او در چاه گیرافتاده، به عمق چاه رفت.
نترسیدی در چاه و به سرنوشت دو نفر دیگر دچار شوی؟
آن روز پشت باغ در حال آرماتوربندی بودم که صدای خواهرم را از باغ شنیدم. خودم را به باغ رساندم. خواهرم بالای چاهی ایستاده بود و می گفت؛ شوهرش اسماعیل وارد چاه شده و دیگر بالا نیامده است. بی تابی های خواهرم را که دیدم با طناب وارد چاه شدم. در آن زمان به این موضوع که چه بلایی امکان دارد سرم بیاید فکر نکردم.
در چاه چه اتفاقی افتاد؟
وارد چاه که شدم، طناب کوتاه بود و دو متر بالاتر از سطح آب بود. همه جا تاریک بود و نفس هایم به شماره افتاد. دیگر هیچی نفهمیدم تا این که چشمانم را باز کردم و بیرون چاه بودم. در چاه مرگ را به چشم دیدم.
چرا به بیمارستان نرفتی؟
شانس آوردم مرا به بیمارستان نبردند وگرنه می مردم. به بیمارستان اینجا امکانات نمی دهند و وضعیت خوبی ندارد.
چرا از آتش نشانی کمک نگرفتید؟
اهالی زنگ زدند. بعد از ۴۰ دقیقه ماشین آتش نشانی با تانکر آب آمده بود. هیچ امکاناتی نداشت. اگر به داخل چاه اکسیژن می رسید شاید زنده می ماندند. نمی دانم در این حادثه تانکر آب به چه کاری می آید. می خواستند داخل چاه آب بریزند تا آنها بالا بیایند؟