کد خبر : 172408 تاریخ : ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱ شهريور - 12:39
مرد شیطان صفت دختر جوان را به بیابان های حاشیه جاده برد ! دختر جوان می گفت آن قدر سریع و به راحتی و تنها براساس یک کنجکاوی ساده به دام آن زالوی کثیف افتادم که هنوز هم از این ماجرا حیران و مبهوت مانده ام.

نوآوران آنلاین-دختر جوان درحالی که اظهار می‌کرد از یادآوری آن حادثه تلخ وحشت دارم، ادامه داد: بعد از آن که تحصیلات دانشگاهی ام به پایان رسید، اوقات بیشتری را در شبکه‌های اجتماعی تلفن همراه می‌گذراندم، در واقع این کار به سرگرمی اصلی زندگی ام تبدیل شد. از دیدن تصاویر و مطالب زیادی در صفحه اینستاگرام لذت می‌بردم به همین خاطر صفحه‌ای برای خودم تشکیل دادم و تصاویری در آن به اشتراک گذاشتم. در این روزها بود که فردی در همین شبکه با من ارتباط برقرار کرد و مدعی شد تصاویر من در یک کانال فرعی دیگر و به نام فرد دیگری منتشر شده است. ابتدا اهمیتی ندادم و آن را باور هم نکردم ولی آن فرد ناشناس عکسی از صفحه مورد ادعایش که با تصاویر من در شبکه تلگرام وجود داشت ، برایم ارسال کرد. درحالی که هنوز متعجب بودم چرا صفحه جعلی با تصاویر من تشکیل شده است، آن فرد ناشناس پیام دیگری فرستاد و ادعا کرد فردی که این صفحه جعلی را درست کرده است، می‌شناسد. او سپس شماره تلفنی برایم ارسال کرد و گفت می‌توانی با این شماره تماس بگیری و از خودش سوال کنی که منظور و هدفش از این کار چه بوده است؟ باز هم سعی کردم بی خیال موضوع شوم اما یک کنجکاوی ساده رهایم نمی‌کرد، این بود که با آن شماره تماس گرفتم ولی در کمال تعجب فردی که تلفن را پاسخ داد همان فرد ناشناسی بود که شماره تلفن را در اختیارم گذاشته بود. او در حالی که سعی می‌کرد مودبانه با من برخورد کند چند بار عذرخواهی کرد و با تعریف و تمجید بسیار از من ، مدعی شد که قصد داشته از این طریق شماره تلفن مرا به دست بیاورد. او خود را «کوروش» معروفی معرفی کرد که ساکن تهران است و گفت می‌خواهد برای به اجاره واگذار کردن منزلشان به شهر ما سفر کند. چند روز بعد دوباره با من تماس گرفت و گفت  قصد دارد مرا ملاقات کند و هدیه‌ای را که برایم تهیه کرده به من بدهد. ابتدا مخالفت کردم ولی با اصرارهایش کنجکاو شدم که او را ببینم. شب بود که سوار خودروی آن جوان ناشناس شدم وقتی فهمیدم از شهر خارج می‌شود جیغ کشیدم اما دیگر دیر شده بود و او با تهدید مرا به بیابان‌های حاشیه جاده کشاند. هنوز هم از این ماجرا حیران و مبهوت مانده ام...