نوآوران آنلاین- آن زمان در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم که روزی در میان شوخی و مسخره بازی های مجازی با جوانی به نام «هومن» آشنا شدم. شیفته جملات عاشقانه اش شدم و از او خواستم تصویر خودش را برایم ارسال کند من هم همین کار را کردم و این گونه دیدارهای حضوری ما شکل گرفت دو ماه بعد خانواده هومن به خواستگاری ام آمدند اما پدرم پس از انجام تحقیقات اولیه به شدت با این ازدواج مخالفت کرد چرا که همسایگان هومن، او را فردی شرور می شناختند و معتقد بودند که قبلا ازدواج کرده و معتاد است. از این موضوع بسیار ناراحت بودم اما هومن در مسیر مدرسه سر راهم قرار می گرفت و با حرف هایش مرا به آینده دلگرم می کرد. او می گفت دیگران به خاطر حسادت و دشمنی با خانواده ما این حرف ها را می زنند. حتی به دفتر پدرم رفت ولی باز هم پدر من نه تنها به این ازدواج راضی نشد بلکه مرا در منزل محدود کرد و تلفن همراهم را نیز گرفت من هم که دیگر ترک تحصیل کرده بودم تحمل این وضعیت را نداشتم تا این که دست به خودکشی زدم اما خوشبختانه مادرم متوجه موضوع شد و من از مرگ حتمی نجات یافتم در این شرایط بود که با رفت و آمدهای مادر هومن، پدرم به ناچار با ازدواج ما موافقت کرد. از این که با هومن ازدواج کرده بودم احساس خوشبختی می کردم دو سال بعد با همه آمال و آرزوهایم پا به خانه بخت گذاشتم به طوری که زندگی برایم طعم شیرینی داشت اما سه ماه از زندگی مشترکمان نگذشته بود که کاخ آرزوهایم فرو ریخت. تلفن های مشکوک، پیامک های مرموز و دروغ های پی در پی هومن حس کنجکاوی ام را تحریک کرده بود تا این که پس از کنکاش های زیاد فهمیدم هومن چند سال قبل، خانمی را به عقد موقت خودش درآورده است و فرزند چهار ساله ای نیز دارد. تحمل این وضعیت برایم ممکن نبود ولی نمی توانستم به خانواده ام چیزی بگویم. هومن نیز مدعی بود مرا دوست دارد و حاضر به جدایی نیست با وجود این نمی توانستم هومن را از دست بدهم چرا که آزمایش های پزشکی نشان می داد باردار هستم. هومن وقتی این موضوع را شنید بسیار ناراحت شد و از من خواست به هر طریقی سقط جنین کنم اما من نمی توانستم دست به چنین کاری بزنم چند روز بعد از این ماجرا بود که ابلاغیه دادگستری را در منزل آوردند. همسر پنهانی هومن ادعای حق و حقوق خود و فرزندش را کرده بود من هم ابلاغیه را به هومن نشان ندادم و چیزی نگفتم تا این که حکم قطعی دادگاه به منزلمان ارسال شد. همسرم وقتی ماجرا را فهمید با عصبانیت مرا کتک زد و از خانه بیرون رفت حالا هم سه ماه است که هیچ کس از او خبری ندارد و ...