نوآوران آنلاین-نشسته بود کنار سفره عقد که زمزمههایی از اطراف به گوش رسید داماد دیر کرده بود و به نظر میرسید که این زمزمهها نامربوط با آن نباشد. عروس در این بین مادرش را صدا کرد.
ـ یک پرسوجو کنید ببینید چرا نیامده است؟ مادر عروس پس از لحظاتی گفت: دخترم فکر نکنم که بیاید. باید عقد را به زمان دیگری موکول کنیم. عروس با آشفتگی علت را پرسید. ـ مثل اینکه در راه آمدن از شهرستان بوده که تصادف Crash کرده و باعث یک حادثه Incident مرگبار شده است. عروس گوشی تلفن را در دست گرفته و گریه میکرد. داماد عجله کرده بود تا خودش را به موقع برساند. تصادفی که به خاطر یک سبقت ممنوع رخ داده بود، باعث شده بود که او را بازداشت کنند. عروس جوان با رئیس پاسگاه حرف میزد و گریه میکرد. من کنار سفره عقد میمانم. اگر قانون Law میگذارد اگر میتوانید کاری کنید که مراسم عقد ما به هم نخورد. در عوض هر خطایی را که مرتکب شده است، بعدا تاوانش را خواهد داد. حرفها و اصرارهای عروس تمام شدنی نبود. چند ساعت بعد در حالی که همه منتظر بودند و به عروس که اشک میریخت دلداری میدادند، صدای زنگ در بلند شد. با وارد شدن داماد صدای صلوات فضا را پر کرد. داماد در حالی که دستبند به دست داشت در میان دو مامور پلیس وارد شده بود. کنار سفره عقد همه منتظر نشسته بودند. خطبه عقد با مهریه 14 سکه طلا و 14 شاخه نبات جاری شد. داماد را دوباره دستبند زده بردند. چند روز بعد عمل جراحی که روی مجروح حادثه انجام شده بود،حکایت از موفقیتآمیز بودن آن داشت. شاکی رضایت داد و داماد از زندان Prison آزاد شد.