نوآوران آنلاین-حدود 2 ماه قبل سوار بر خودرو در خیابان تردد می کردم که زنی حدود 50 ساله را برای رساندن به مقصدش سوار کردم اما مورد ظن ماموران انتظامی قرار گرفتیم و آنها در حالی ما را به اتهام داشتن رابطه نامشروع دستگیر کردند که یک شیء عتیقه نیز به همراه داشتم. آن روز به ناچار و به دروغ عنوان کردم «شکوه» همسر صیغه ای من است، به همین خاطر مدرکی برای ازدواج موقت آماده کردم تا با اثبات این موضوع بتوانم شیء عتیقه را از پلیس پس بگیرم ولی بعد از این ماجرا دلباخته آن زن مطلقه شدم و تصمیم گرفتم او را در عقد موقت خودم نگه دارم. در همین رفت و آمدها متوجه شدم یکی از دختران «شکوه» که حدود یک سال قبل با یکی از هم دانشگاهیانش ازدواج کرده است، زندگی خوبی ندارد. او و همسرش دچار اختلافات شدید خانوادگی شده بودند و با یکدیگر تفاهم اخلاقی نداشتند. وقتی شکوه از مشکلات خانوادگی دخترش سخن می گفت، غرور من جریحه دار می شد، این بود که برای خودشیرینی و اثبات خودم به شکوه تصمیم گرفتم تا خانواده داماد او را اذیت کنم. می خواستم کاری کنم که داماد شکوه دست از سر دخترش بردارد و او را اذیت نکند. این بود که با همفکری شکوه تصمیم گرفتیم از طریق پیامک های زشت و تماس های تهدیدآمیز، خانواده دامادش را بترسانیم. در این گیر و دار فهمیدم که داماد او یک خواهر دبیرستانی دارد که هر روز صبح راهی مدرسه می شود. بلافاصله شماره تلفن دختر 17 ساله را از طریق شکوه به دست آوردم و با سیم کارت های ناشناس شروع به ارسال پیامک های زشت کردم. این پیامک ها بسیار زننده بود به طوری که حتی افراد متاهل نیز از خواندن آن شرمگین می شدند ولی من که قصد خودنمایی داشتم به این حرف ها توجهی نمی کردم و تنها می خواستم خودم را به عنوان پشتیبان شکوه نشان بدهم. برای آن که وحشتی در دل خانواده داماد شکوه ایجاد کنم از کیوسک های سطح شهر یا تلفن های عمومی با دختر 17 ساله تماس می گرفتم و با حرف های زشت و زننده او را می ترساندم که به مدرسه نرود و... با آن که فقط 2 ماه از ماجرای عقد موقت من با شکوه می گذشت ولی من برای جلب توجه او هر کاری می کردم تا این که چند روز قبل با اعلام شکایت پدر آن دختر، نیروهای پلیس من و شکوه را دستگیر کردند...