نوآوران آنلاین-عروس و داماد از روستا آمده بودند و میخواستند برای یک عمر زندگی با هم پیمان ببندند. شش راس میش، شش راس بز و شش کیلو مس و یک قالی 12 متری مهریهای بود که عروس برای یک عمر ماندن در کنار داماد تعیین کرد. عروس و داماد که روی صندلی نشستند، سادگی و صمیمیت از رفتارشان موج میزد. داماد با خوشحالی رو به پدر عروس کرد و گفت: ـ حاج عمو شما بزرگ روستا هستید، هرچه که بگویید و بخواهید به پای ستاره میریزم و قول میدهم که در سالهای زندگی با او جز وفاداری و مهربانی در حقش روا ندارم. پدر عروس با لبخند گفت: ـ پسر جان هر طور که با همسرت رفتار کنی، در اصل داری با خودت رفتار میکنی. در این سالها به دخترم مهربانی و پاکدامنی آموختهام و او را با این دو گنجینه بزرگ به خانهات میفرستم. در برابر هم از تو جز صداقت و مهربانی چیزی نمیخواهم. مرد ادامه داد: ـ برای دخترم نیز پایبند سنتهای روستا هستم و خوشبختی را در توجه به این سفارشها و نکتهها میبینم. 6 راس میش و 6 راس بز به همراه 6 کیلو مس و یک قالی 12 متری برای مهریهاش تعیین میکنم و جز این چیز دیگری نمیخواهم. هر چه که در توان داشته باشم به عنوان جهیزیه برایش در نظر میگیرم و به خانهات میفرستم تا در کنار هم خوشبخت باشید. عروس در برابر این همه مهربانی قبل از گفتن «بله» بر دستان پدر بوسه زد و گفت: ـ سعی میکنم آنگونه که شایسته باشد، همسری مهربان و وفادار باشم و در تمام مشکلات در کنار شوهرم قرار داشته باشم. پس از خوانده شدن خطبه عقد، عروس و داماد در میان شادمانی و هلهله به زندگی مشترک لبخند زدند و نزدیکان هر یک با دادن یک قالی، میش، بز و... آنها را برای وارد شدن به زندگی مشترک یاری کردند.