نوآوران آنلاین- سوسن در برابر قاضی دادگاه خانواده ایستاده بود و میگفت: ـ در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده و بزرگ شدم. پدرم فردی صاحب نفوذ و متشخص است به همین دلیل بسیاری از ثروتمندان دوست داشتند که پسرشان به عنوان همسر من انتخاب شود. در میان آن همه خواستگار به این مرد دل بستم و پس از آنکه اصرارهای زیاد او را دیدم، تصمیم گرفتم که با او ازدواج کنم. فکر میکردم که خوشبخت خواهم شد و او متوجه شده که از چه کسی درخواست ازدواج کرده و همیشه به یاد خواهد داشت که من و خانوادهام چه جایگاهی داریم. زن جوان ادامه داد: با انتخاب 1100 سکه بهار آزادی به عنوان مهریه پای سفره عقد نشستم و پس از مدت کوتاهی زندگی مشترکمان را با هم آغاز کردیم. زن جوان اضافه کرد: ـ شاید باورتان نشود با وجود اینکه از لحاظ مالی در بهترین شرایط قرار داشتیم ولی هیچوقت در طول این یک سال زندگی مشترک روزی نبود که در آن بین من و شوهرم دعوا نشده و اختلافی نباشد. سامان در این زمان گفت: ـ بله، همین طور است. از صبح که چشم باز میکنم تا شب که چشمانم را بسته و به خواب میروم دائما او به من گوشزد میکند که چه کسی بوده است. این در حالی است که من هم از یک خانواده مرفه به خواستگاری او رفتهام و از هیچ امکانی برای رفاه همسرم کم نگذاشتهام. همسرم متوجه نیست که پدر من هم فردی ثروتمند و دارای جایگاه بالایی است و دوست دارد که من تمام موقعیت خودم و خانوادهام را نادیده بگیرم و تنها در برابر او کرنش کنم. راستش خیلی تلاش کردم که او را متوجه این اشتباهش بکنم ولی موفق نشدم. من در این زندگی به هیچ وجه احساس خوشبختی نمیکنم و به این نتیجه رسیدهام که جدایی ما از هم باعث آرامش ما خواهد شد. زن جوان با بخشیدن مهریهاش درخواست فوری برای جدایی کرد و مرد جوان نیز که به این پیشنهاد نظری موافق داشت، چشم بر زندگی مشترک بست. پس از خوانده شدن خطبه طلاق توسط حاجیمیرزا، زن و مرد ثروتمند با فخر و تکبر بسیار از هم دور شده و به دنبال خواستههای خود رفتند.