کد خبر : 174629 تاریخ : ۱۳۹۷ پنج شنبه ۱۹ مهر - 15:10
دخترعمویم من را از خودش راند نمی دانم چرا سرنوشت من به میله های زندان گره خورده است اگرچه خودم عامل اصلی انحراف از مسیر درست زندگی هستم اما شرایط خانوادگی و دیگر روابط اجتماعی نیز نقش مهمی در خلافکاری های من داشته است. خوب به خاطر دارم روزی که اسکناس های 100، 200 و 500 تومانی های مچاله شده را در دست مادرم دیدم فریاد زدم گدایی می کنی؟! او گریه کرد و ...

نوآوران آنلاین-جوان 37 ساله سابقه داری که این بار نیز به اتهام سرقت  دوچرخه توسط نیروهای زبده تجسس کلانتری الهیه مشهد دستگیر شده است در حالی که اعتیاد، طلاق و فقر را عامل همه بدبختی هایش می دانست در تشریح سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: هنوز چهار بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که مهر «بچه طلاق» بر پیشانی ام خورد. آن زمان که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند معنی طلاق را نمی فهمیدم. پدرم تاجر لاستیک بود و وضعیت مالی خوبی داشت به همین دلیل حضانت دو خواهرم را به عهده گرفت که هر کدام از آن ها اکنون ازدواج کرده اند و موقعیت های اجتماعی خوبی دارند. اما من که کوچک تر بودم نزد مادر خانه دارم ماندم چرا که نمی توانستم در آن سن و سال از مادرم جدا شوم مدتی بعد مادرم عاشق مرد دیگری شد و با هم ازدواج کردند. از آن روز به بعد پدرم به طور کلی ما را طرد کرد و هیچ پولی برای تامین هزینه های زندگی ما نپرداخت. با وجود این من نزد مادرم ماندم تا این که خواهر ناتنی ام به دنیا آمد اما هنوز چند سال از ازدواج مادرم نگذشته بود که ناپدری ام به جرم  کلاهبرداری دستگیر و روانه زندان شد. به همین دلیل مادرم به ناچار در منازل مردم کارگری می کرد تا هزینه های زندگی مان را تامین کند تا جایی که به بیماری کبد مبتلا شد و توان کار کردن را از دست داد. آن روزها من در مقطع دبیرستان ترک تحصیل کردم تا با کارگری کمک خرج مادرم باشم. مدتی با پیمانکاران شرکت آب و فاضلاب کار می کردم اما وقتی آن پیمانکار پروژه دیگری را در شهرستان بر عهده گرفت من هم بیکار شدم. در همین روزها بود که با وسوسه دوستانم به مصرف مواد مخدر  روی آوردم. دیگر نمی توانستم درآمدی داشته باشم تا این که روزی اسکناس های مچاله شده 100، 200 و 500 تومانی را در دست مادرم دیدم و در حالی که شوکه شده بودم فریاد زدم «گدایی می کنی؟!» او گریه کنان گفت: این ها کمک های اهالی مسجد است تازه فهمیدم مادرم با کمک خیرین محل روزگار می گذراند ولی من هم معتاد  شده بودم و هیچ کاری از دستم برنمی آمد. چهار سال قبل با دختر عمویم ازدواج کردم اما او وقتی ماجرای اعتیادم را فهمید در همان دوران نامزدی از من طلاق گرفت از سوی دیگر من که نمی توانستم هزینه های اعتیادم را تامین کنم به سرقت از داخل خودروها روی آوردم ولی خیلی زود دستگیر و روانه زندان شدم. پس از آزادی  از زندان باز هم بیکار بودم و بر اثر رفاقت با همان دوستان قدیمی دوباره به اعتیاد روی آوردم تا این که این بار ماموران تجسس مرا با یک دوچرخه سرقتی دستگیر کردند حالا هم اگرچه سرنوشتم به میله های زندان گره خورده است اما نگران مادر بیمارم هستم که فقر و بدبختی پشت خانه اش سرک می کشد و ..