نوآوران آنلاین-سعید نبی، دارنده جایزه ملی محیط زیست و تهیهکننده سابق برنامه «مناظره» در یادداشتی با عنوان «مسوولیت بپذیرید» خطاب به رییس سازمان صداوسیما از نقش خط قرمزها در تولید برنامههای تلویزیونی و بهویژه آثار مستند و نمایشی و لزوم حمایت از هنرمندان و تولیدکنندگان سخن گفته است.
متن این یادداشت که در اختیار بخش رسانه ایسنا قرار داده شده، به شرح زیر است:
«شرایط جنگی است؛ جملهای که این روزها زیاد از مقامات کشوری و لشگری میشنویم. حتی رییسجمهور محترم هم میگوید: «بعضی به دولت دوازدهم میگویند قولهایی که اول دولت دادید چرا عین آنها را انجام ندادید؟ خب ما در شرایط صلح، آن قولها را دادیم بعد وارد جنگ شدیم؛ ما در حال حاضر وارد یک جنگ شدیم؛ جنگ را ما انتخاب نکردیم و ما شروع نکردیم و حتی بهانه هم به آنها ندادیم. آنها آغاز و شروع کردند به جنگی که قامت استوار این ملت را بشکنند.»
روی سخنم با شماست جناب آقای علیعسکری. وقتی دایره لغات، رفتارها، تفکرات، ایدهها، خلاقیتها و سلایق محدود میشود به تفکر عدهای خاص و اهل هنر برای قرار گرفتن در دایره خودیها مجبور میشوند بسیار عقبتر از نبض جامعه حرکت کنند، یعنی نماینده خط مقدم رسانه و مدیر امور هنری را با دست و پای بسته و بیسلاح به جنگ فرستادی و به او بگویی از خودت و کشور دفاع کن. هنر تقلیدست و بینامتنیت بخش بزرگی از ساختهای هنری امروز است و هنرمند علیالخصوص طنزپرداز هنرش در شناخت نیاز روز و بهرهگیری از ابعاد مختلف نبض جامعه است تا بتواند جامعه را درگیر طنز خود کند. دنیای طنز دنیای واقعی نیست ولی پای درخواست واقعی مردم دارد. در دنیای طنز وقوع هرچیزی هرچند خارقالعاده مجاز است و ارجاعات متنی و تصویری کمک میکند که راه اثر به درونیات آحاد مردم باز شود. البته این که طنز در چه سطحی و با چه قصهای بیان شود و چگونه و با چه کیفیتی و ادبیاتی پرداخت میشود و آیا هجو یا هزل اتفاق افتاده یا نه بحث دیگری است که در این یادداشت نمیگنجد. حتی اینکه آن سکانس پرحاشیه نمیبایست کار شود و یا آن دیالوگها هم شبیهسازی شوند یا نه خود بحث دیگری است و آیا اینکه به عقیده برخی شوخیهای جنسی و نامتعارف صورت گرفته یا نه هم بماند صحبتش برای بعد.
سعید نبی
سخن چیز دیگری است. تصور کنید وقتی برای طنزنویسان، مستندسازان و سایر برنامهسازان و مدیران امور هنری ناظر و کارفرما، دایره لغات، خلاقیت، ساخت و ایدهپردازی آنقدر محدود میشود که حتی استفاده از رنگ قرمز، بنفش، سبز و واژههای خلبان و ملوان و پرستار و ریش پرفسوری به دلیل یاداوری کلیپهای خاص به یکباره به صورت نانوشته ممنوع شود، نه تخت خواب دو نفره مجاز میشود و از طرف دیگر هم شوخی، یا پرسش و به چالش کشیدن عملکرد و یا کارنامه کاری بسیاری از سیاسیون و برخی افراد صاحب موقعیتها ممنوع یا هزینهبر و حتی مستندسازی از فسادها و دزدیهای عیان سیستماتیک در حوزه های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی خط قرمز شده است و طنازی در رابطه با اتفاقات تلخ و بسیاری از عقاید و اعتقادات و حتی خرافات غیر مجاز قلمداد میشود، دیگر چه موضوعی برای خنداندن و طنازی و یا حتی جدی بودن باقی میماند؟ تازه به اینها سایر محدودیتهای رفتارهای انسانی را در رسانه اضافه کنیم.
قرار است فقط عدهای جمع شوند، به سر کله هم بزنند و شوخیهای خنک سالهای پیش و حتی همین امسال را تکرار کنند؟ اگر طنز و برشش در جامعه را میخواهیم باید حداقل مفهوم و تعریف ادبیاتی طنز را ابتدا یادآوری کنیم و سپس با فراهم کردن ملزومات هنری و شرایط ایده آل فکری و ایده پردازی آن برای هنرمند کاری کنیم تا پایتختهای بسیار ضعیفتر از این در آینده سرباز نکنند.
وقتی در مقابل سلایق خاص و فشارهای سیاسی کوتاه میآییم، چه توقعی هست که متخصصان ژانرهای مختلف هنری و هنرمندان و مدیران کارکشته با تجربههای بالا و دلسوز که همه و همه سرمایههای میلیاردی سازمان صداوسیما هستند در کنارمان بمانند، چه برسد که در ملاء عام در معرض خدایی نکرده تهمت ستون پنجمی بودن دشمن هم قرار بگیرند. مسئول رقم زدن این اتفاقات کیست و یادمان نرود صورت مساله چه چیزی بوده؟
هنرمند و مدیری که دائم مورد تهمت و تهدید و هجمه قرار میگیرد آیا دیگر ارادهای برای ساخت کارها و پروراندن ایدههای خلاقانه خواهد داشت که در این نبرد نرم رسانهای از همان اول تن و بدنش نیز به خاطر فشار عدهای معدود و سلیقهای محدود در جامعه که نبض قدرت را در دست دارند نلرزد؟ مسئول این اتفاقات بهراستی کیست؟ آیا جامعه است ؟ آیا مدیران میانی هستند یا مدیران ارشد و یا آیا سازنده و تولیدکننده؟
به یاد بیاورید که در همین سالها با ژانر مستند در برخی شبکههای سیما چه برخوردهایی شد، مستندسازان که سرمایههای اصلی و ساختاری سازمان بودهاند چرا از سازمان رانده شدند؛ آنهم تنها به جرم نشان دادن واقعیتهای جامعه با هدف اصلاح رویکردهای منفی آن و مدیریتی مسئول در جامعه به جهت پویایی و پیشرفت آن، آیا امروز همان رویکرد با سایر ژانرهای هنری نمیشود؟ وقتی مستند که متولیش در تمام دنیا تلویزیونها هستند و به عنوان محصولات پرسود برای پویایی یک جامعه از آن یاد میشود در بسیاری از شبکههای سیما ضعیف شد یعنی ذاتش هدف قرار گرفت و در نهایت خلاصه شد به آلبوم نگاری و گزارش یک مجری از رویداد. آیا این اتفاق سطح فرهنگ، دانش و پویایی مردم جامعه، تصمیم گیران و کارشناسی امور در بسیاری از امور مدیریتی در یک جامعه را هدف قرار نمیدهد؟ چرا که مستند چشم بینا و پویا و زنده جامعه است و آیا در این وانفسا آثاری رشد نکردند که در دراز مدت ثابت شد مخرب هستند؟
چه فیلمسازان مستند و مدیران ناظرکاربلدی که به خاطر نشان دادن بسیاری از واقعیتها امروز رانده شدهاند و چه سریالسازانی که امروز دیگر به خاطر این محدودیتها کنار کشیدهاند. چه کسی ضرر کرده، هنرمند؟ جامعه؟ صداوسیما؟ بسیاری از این هنرمندان و مدیران امور هنری که با میلیاردها سرمایه برای سیما تولید شدهاند الان کجا هستند؟ به واقع چقدر زمان لازم است تا جایگزین شوند و آیا این جایگزینان که تجربه ثابت کرده اغلب هم سیاسی یا مدیران حوزه سیاست خواهند بود تا مدیران باتجربه و تحصیلکرده امور هنری، همان ویژگیهای چهرههای شاخص پرورش یافته را دارند و آثار مردمپسند را میشناسند؟ افرادی که به دلیل نداشتن چهرهای کاریزماتیک مجبور میشوند تا برای جلب نظر همان هنرمندانی که نبض جامعه را میشناسند و قبلا در دوران مدیریتهای قبلی مورد هجوم برخی از همین افراد که امروز در راس امور رسانهای کشور قرار گرفته اند، میلیاردها تومان هزینه کنند و خطرات جبران ناپذیری نیز با صرف هزینه های بسیار چه مالی و چه معنوی رقم می زنند که در دراز مدت نمود پیدا می کند. اما بررسی این موضوع روی دیگری هم دارد. در زمان گزینش حراست و گزینش مدیران ارشد و پایه و بازبینهای پخش، اگر از آنها سوال شود ماهواره دارید یا نه؟ تلویزیونهای خارجی نگاه میکنید یا نه؟ فیلمهای موسوم به فیلم فارسی را دیدهاید یا نه؟ اگر پاسخشان مثبت باشد آیا برایشان امتیاز محسوب میشود و یا نقطهای قرمزی است که حتی ممنوعالکار هم خواهند شد؟ چند سوال از آنها راجع به هنر، خاستگاه هنر و رسانه و اطلاعات هنریشان پرسیده میشود؟ و پرسشگران آیا هنرمند هم هستند؟ چقدر این موارد سنجش میشوند که بتوانند به فیلمسازان مشاوره بدهند و توانایی نظارت را داشته باشند؟ البته نه سانسور بلکه نظارت و همفکری مانند سایر تلویزیونهای دنیا.
در این روش گزینش چقدر ممکن است مدیر هنری که پشتوانهای برای تولید و هنرمند محسوب میشود، نه سدی که هنرمند دایماً به فکر دور زدن آن باشد، جذب میشود؟ مدیر و ناظر شبکهای که باید همزمان با نهادهای مختلف داخلی، نبرد با تحریم و شبکههای بیگانه و امروز در بحران و نبرد با کرونا در میدان باشد آن هم به شکل ۲۴ ساعته. هیچ خطایی هم نباید داشته باشد؛ حتی در یک ثانیه. حال به اینها اضافه کنید که نیروهایش هم طبق پروتکل باید یک سوم شوند و از طرفی باید مردمی که این روزها خستهاند از خیلی چیزها، تورم، تهدید، بیماری، وعدهها، بیکاری و ... و خیلی سخت لبخند به گونههایشان میآید را خوشحال پای تلویزیویون نگاه دارد، این مدیر مگر چقدر توان دارد که همه این کارها را با هم انجام دهد؟
بله جناب رییس. من و بسیاری دیگر این روزها برای حفظ جانمان در قرنطینه بودیم، اما همکاران و دوستانمان در شبکه یک همچون پزشکان و پرستاران در دل کرونا حفظ جان برایشان مهم نبود؛ آن هم در مقابل بیماری که نه پزشک میشناسد نه پرستار، نه فقیر میشناسد و نه غنی، نه مدیر میشناسد و نه کارمند و کارگر. به چه قیمتی در محل کارشان بودهاند؟ حفظ جایگاه و میز و صندلی؟ و یا درآمدهایی که روز به روز بیارزشتر میشود؟ قطعا هیچکدام! چراکه اگر بدانی امروز که بیرون میروی امکان دارد تا ۱۴ روز دیگر زنده نباشی همه چیز برایت بیارزش میشود، جز حفظ خانواده و فرزندانت.
انتظارها از ایشان بالاست و باید همه و همه از مخالف و موافق سلایق داخلی گرفته تا مذهبی و غیرمذهبی را در این شرایط ماندگاری در خانه راضی نگه دارند، اینها به کنار با سایر رسانه رقیب هم در خارج از کشور مقابله کنند. توقع این است که فرمانده پشت افسران ارشد و سایر افسرانی که خود برگزیده بماند و پشت آنها را خالی نکند و از ایشان در مقابل هجمه های بیرونی حمایت کند؛ همان کاری که نظام پزشکی از پزشکان میکند و وزیر بهداشت از پرستاران و کادر درمان؛ آیا آنها خطایی ندارند؟ آیا در مقاطعی خطاهایشان بزرگ نبوده؟ آیا خطاهایشان عمدی است؟ هرگز، هرگز و هرگز. آنها جانفشانی میکنند و از خودگذشتگی. قطعا انسان جایز الخطاست، خصوصا اگر خسته و فرسوده هم باشد.
بخواهیم یا نخواهیم جامعه تغییر کرده. این را میتوان در شبکههای اجتماعی که مردم بازیگر تعاملی مستقیم آن هستند به وضوح دید. خواستهها و باورها عوض شده، اکثریت جور دیگری اندیشه میکند و بسیار پیشروتر از آنچه در تلویزیون میبینیم زندگی میکنند. پس باید مسوولیت همکارانمان را که در روزهای ناخوشی زحمت کشیدهاند و جانفشانی کردهاند، بپذیریم و اجازه ندهیم عدهای معدود از هر خطا و گندابی به فکر ماهی گرفتن سیاسی و خیانت باشند.
میتوان در این بین با رسانهها صحبت کرد و واقعیتها را گفت و برای منتقدان نیز جلسات پرسش و پاسخ گذاشت و به نتیجهای معقول رسید و اگر خطایی به زعم سلیقهای محترم رخ داده، زیر پای آنها را خالی نکنیم. بلکه با مخالفان صحبت کنیم و مسوولیتپذیر باشیم. قطعا در این میان روابطعمومی سازمان هم نقش مهمی میتواند ایفا و شرایط را بهگونهای مدیریت کند که برخی رسانهها نیز به دلیل مسائلی درونسازمانی رفتارها و برداشتهای متعدد را دامن نزنند که مدیریت سخت و پیچیده شود. به امروز و این شرایط بحرانی فکر نکنید، بلکه به فرداها فکر کنید که اتفاقاتی که در ژانر مستند در مستندهای اجتماعی و سیاسی و محیط زیستی افتاد برای طنز نیز نیفتد، چراکه دیگر حریف نیستید.»