کد خبر : 464636 تاریخ : ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۸ تير - 12:10
ناخودآگاه جمعی در نظریه یونگ محمد خرسندی

نوآوران آنلاین- “کارل گوستاو یونگ” روان پزشک برجسته سوئیسی، ساحت روان را به سه بخش “ناخودآگاه شخصی”، “خودآگاه” و “ناخودآگاه جمعی” تقسیم می کند.
ناخودآگاه جمعی مهم ترین بخش روان است. لایه های عمیق و دور از دسترس که فقط از طریق نمود های آن، یعنی “اسطوره” ها قابل درک و نیز از طریق رؤیا ها قابل دریافت است.
ناخودآگاه جمعی دارای ویژگی های غیر شخصی و جهانی است، بنابراین در همه ما یکسان است. بر اساس نظریه یونگ، ناهشیار جمعی وابسته به تاریخچه شخصی فرد نیست. چیزی نیست که آن را در روند زندگی خود به دست آوریم، بلکه پدیده ای فرا شخصی است که قبل از ما وجود داشته است و شامل “تصاویر ذهنی کهن” از زندگی نیاکان ماست.
ناخودآگاه جمعی نیروهایی کمکی محسوب می شوند که در اعماق طبیعت انسان جای گرفته اند. می توانند بیدار شوند و برای کمک به ما دخالت کنند؛ چرا که “ناتوانی و ضعف”، همچون “مشکلات” تجربیات جاودانی انسان را تشکیل می دهند. 
محتویات ناخودآگاه جمعی را “کهن الگو” می نامند. کهن الگوها رفتارهایی را در بر می گیرند که کم و بیش در همه جا و در بین همه انسان ها وجود داشته اند. به عبارت دیگر، در همه انسان ها تجربیاتی مشترک هستند. بنابراین ساحت روانی مشترکی را می سازند که دارای ماهیتی فوق انسانی است و در همه ما نیز وجود دارند.
بر اساس این اعتقاد، آن چه در بطن ناخودآگاه جمعی قراردارد کهن الگو است که به نسل های بعدی قابل انتقال است. محتویات ناخودآگاه جمعی یا همان کهن الگو ها به هیچ وجه نمی توانند خودآگاه شوند. این محتویات فقط از طریق نمود ها قابل شناخت و قابل دسترسی هستند. از آن جا که کهن الگو ها به خودی خود قابل شناسایی نیستند، صرفاً می توان از ویژگی های تجلیات شان به وجود و ماهیت آن ها پی برد.
در نگاه روانشناسی، تجلی گرایش های بنیادین همان ویژگی های خاص انسانی هستند که کهن الگو ها در چرخه زندگی به آن ها شکل می‌دهند؛ مانند افکار و تصورات، احساسات و الگوهای رفتاری متناظری که بدون توجه به طبقه، کیش، نژاد، مکان جغرافیایی، یا دوره تاریخی؛ همه جا بین مردم پدیدار شده و رخ می دهند.
کهن الگو ها به صورت انرژی های روانی در ما فعال هستند. هم چنین به شکل تسخیر و سرکوبی “آگاهی” در فرایند زندگی آدمی امکان ظهور می یابند. بر هم خوردن تعادل کهن الگوها باعث می شود تا ما نسبت به دستاوردهای مان احساس خشنودی و رضایت نداشته باشیم؛ یا از استعدادهای خود غافل و بی خبر بمانیم.
برای پرورش و تحول فردی ما نیازمند شناخت کامل این کهن الگوها هستیم، چرا که در هر دوره‌ای از تحول، نیازمند بازشناسی آن ها هستیم.
بنابراین شناخت کهن الگوها علاوه بر شناخت خودمان، موجب می شود دیگران را هم به راحتی بشناسیم.