نوآوران آنلاین-این روزها مقارن است با سالگرد قتل های سیاسی که آذر ماه سال ۱۳۷۷ به وقوع پیوستند.
پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ و پیروزی شگفت انگیز سید محمد خاتمی در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری، که به رغم تمایل جناح فکری قدرتمند و در نتیجه مشارکت گسترده مردم و به خصوص جوانان اتفاق افتاد، امیدهای بسیاری برای گشایش فضای سیاسی و اجتماعی در کشور برانگیخته شد. اما در دومین سال رياست جمهوری خاتمی و درست زمانی که نشانه های حرکت پر نشاط جامعه به سمت اصلاح، از جمله تغییر ریل شاخص های اقتصادی در مسیر رشد، بهبود روابط خارجی و ارتقای اعتبار و جایگاه بین المللی ایران، افزایش فعالیت های سازمان یافته مدنی و رشد چشمگیر مطبوعات آشکار شده بود، آن چه در آذر ماه سال ۱۳۷۷ رخ داد، جامعه سیاسی ایران را در شوک و بهت فرو برد.
در فاصله روزهای یکم تا بیست و یکم آذر، چند تن از چهره های سیاسی و فرهنگی منتقد نظام به طور پی در پی کشته شدند. شامگاه یک شنبه یکم آذر، داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری در منزل شخصی شان با ضربات چاقو به قتل رسیدند. چهارشنبه چهارم آذر، بدن بی جان دکتر مجید شریف نویسنده و مترجم که به مدت یک هفته ناپدید شده بود در پزشکی قانونی شناسایی شد. پنج شنبه دوازدهم آذر، محمد مختاری شاعر و نویسنده، از خانه اش واقع در خیابان آفریقای تهران خارج شد؛ اما شش روز بعد در حالی که آثار خفگی بر بدنش آشکار بود در اطراف کارخانه سیمان تهران پیدا شد. درست در همان روز چهارشنبه هجدهم آذر، محمد جعفر پوینده یکی دیگر از نویسندگان و مترجمان منتقد، پس از خروج از محل کارش در خیابان ایرانشهر ناپدید و سه روز بعد در بیست و یکم آذر ماه ۱۳۷۷، پیکر بی جان شده اش در بادامک شهریار کشف شد.
شواهد نشان می داد که این قتل های زنجیره ای، در جریان یک سناریو و با طراحی و پشتیبانی عواملی در درون ساختار قدرت سیاسی حاکم رخ داده است؛ اما حدود یک ماه طول کشید تا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی با صدور اطلاعیه ای، دست داشتن تعدادی از کارکنان این وزارتخانه را در برنامه ریزی و اجرای قتل ها تأیید کند، هر چند آنان را "معدودی از همکاران مسئولیت ناشناس، کج اندیش، خودسر و آلت دست عوامل پنهان" معرفی کرد که در جهت مطامع بیگانگان دست به این اعمال جنایتکارانه زده اند. در نهایت پس از دستگیری تعدادی از مدیران و کارکنان وزارت و بنا به اخبار رسمی، یکی از آنان – سعید امامی – در دوران بازجویی خودکشی کرد و سایر عوامل و مباشران هم به دلیل گذشت اولیای دم از قصاص، به زندان محکوم شدند. طراحان این قتل ها، می توانستند همزمان سه هدف را دنبال کرده باشند:
هدف اول) ایجاد نا امنی و بحران امنیتی در برابر دولت نوپای اصلاح طلب، القای ناتوانی و ناکارآمدی دستگاه اجرایی، افزایش تنش، ایجاد فضای امنیتی و در نهایت سقوط دولت. هدف دوم) حذف نیروهای مخالف و منتقد به شیوه غیر رسمی بدون پذیرش بار مسئولیت حقوقی یا ایجاد هزینه در افکار عمومی. هدف سوم) کنترل و سرکوب فضای سیاسی از طریق ایجاد هراس و نا امنی در میان سایر مخالفان و منتقدان.
اما آن چه از اهداف آمران و عاملان چنین قتل هایی مهم تر به نظر می رسد، پرداختن به آبشخور فکری و نگاه ایدئولوژیک در پس این وقایع و جنایتهاست. تاریخ سیاسی معاصر پر از صفحات تاریکی است که نشان می دهد چگونه عده ای یا به حکم حکومت ها یا به حکم شخصی، باندی و گروهی و با حمایت مستقیم یا ضمنی منابع قدرت، عامل قتل و حذف فراقانونی دیگران شده اند. چه در آن که چنین حکم می دهد و چه در کسی که آن را اجرا می کند، هیولایی بیدار است؛ هیولایی که برای خود حقی فراتر از سایرین قائل است. حق اجبار دیگران به آن چه که خود تشخیص می دهد، حق تحمیل و اجبار به چگونه بودن، چگونه زیستن و چگونه اندیشیدن. حق تعیین سرنوشت و حتی حق حیات تا زمانی که او مصلحت بداند.
چه بسا آنان که با نگاه ایدئولوژیک و تصور اجر و پاداش فرا مادی یا آن جهانی مجری احکام و اوامر می شوند، قادرند بی پرواتر و فجیع تر از کسانی عمل کنند که صرفاً برای پول جنایت می کنند. به یاد بیاوریم که قاتلان داریوش فروهر و پروانه اسکندری که سینه آن دو را با ضربات متعدد چاقو شکافتند، پیکر آغشته به خون شان را رو به قبله قرار داده بودند.
در زهدان وجود همه ما همزمان نطفه فرشته و هیولایی بسته است؛ تا از دل کدام حکمت یا با چه حکمی کدام مولود در درون مان جان بگیرد.