پایه خلاقیت به دو مقوله بازمیگردد که یکی از آنها آموزش و دیگری نیز قطعاً در درک و دریافتهای درونی هنرمند است.
خلاقیت در هنر باید با پیشزمینهای از تفکر همراه باشد، به این معنا که علاوه بر زمینه آموزشی هنرمند، خودآگاه و درک و دریافت او نیز قوی باشد که در این صورت اثری را خلق خواهد کرد که با آثار همدورهاش متفاوت است.
تفاوت، مهمترین وجه تمایز یک اثر خلاقانه با دیگر آثار است. ماندگاری هر اثر هنری به حس ملی زمانه و فرهنگ ملی بازمیگردد، یعنی به این مسئله بستگی دارد که چقدر جانمایههای آن اثر در اعماق فرهنگ و ساختار تفکری آن اقلیم ریشه داشته باشد که اگر دارای ریشه باشد، صد درصد ماندگار خواهد بود؛ اما اگر بدون ریشه باشد بهعنوان اثری مطرح خواهد شد که دارای تاریخ مصرف است.
بسیاری از تولیدات هنری در کشور ما و نهفقط در حوزه موسیقی، به دلیل تفاوتهای سطحی با دیگر آثار در یک دوره مطرح میشوند ولی ماندگار نیستند، مگر اینکه در اعماق فرهنگی ریشه داشته باشد.
موضوع فرهنگ و هنر اصولاً یک مقولۀ تفکری است و یک پدیده فرهنگی هنری باید بهگونهای تعریف شود که در اهدافش تنها به مباحث فرهنگی توجه شده باشد و نباید از آن بهعنوان ابزاری برای بیان اهداف سیاسی، اجتماعی و نظایر آن استفاده کرد. باید ماهیت هر پدیده فرهنگی هنری را پذیرفت که البته این موضوع هنوز در ایران بهخوبی درک نشده است.
در شهرها و کشورهای توسعهیافتۀ جهان اساساً هر پدیدۀ فرهنگی و هنری دارای ماهیتی مستقل از اهداف سیاسی و یا اجتماعی و نظایر آن است، یعنی در ابتدا ماهیت خود را اعلام میکند و سایر مقولهها براساس بدنۀ تفکر خود به این بررسی میپردازند که آیا میتوانند به این پدیده نزدیک شوند یا خیر؛ درحالی که در ایران عکس این موضوع دیده میشود یعنی پدیدهای را خلق میکنند که از درون آن یک هدف سیاسی، اجتماعی و یا تبلیغاتی دیگری را استفاده کنند.