کد خبر : 585169 تاریخ : ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۳ آذر - 19:40
بهنام ترابی؛ کارگردان و مدرس دانشگاه در گفت‌ؤگو با نوآوران: قلدرمآبی باید در جامعه ما نقد شود سهند آدم‌عارف

 

این روزها نمایش «فصل سوزاندن مورچه‌های قرمز»با به نویسندگی و کارگردانی دکتر بهنام ترابی در پردیس تئاتر شهرزاد روی صحنه است. این نمایش با رویکردی اجتماعی در قالب نمایشی مدرن، بر پایه بازی‌دربازی و تغییر مداوم و گسترده جهان کاراکتر‌ها به زندگی مارکی دو ساد می‌پردازد و هجویه‌ای است بر خشونت و تاثیر اجتماع خشمگین بر انسان. به این بهانه با بهنام ترابی گفت‌وگو کرده‌ایم.

چه شد تصمیم گرفتید این نمایش را که شیوه‌ی اجرایی پیچیده‌ای دارد، روی صحنه ببرید؟

سال‌هاست استاد دانشگاه تهران‌مرکز هستم و همواره گفته‌ام باید با امید و اعتماد به نسل جدید نگاه کرد. آندره تارکوفسکی فیلمی دارد به نام «ایثار» که با این جمله خاتمه می‌یابد: «با امید و اعتماد» و این رسالت من به‌عنوان معلم بود که همواره بتوانم از کار دانشجویی حمایت کنم و این ساختار را ارج بنهم و برای دانشجویان فضایی فراهم آورم تا رشد کنند. البته «فصل سوزاندن مورچه‌های قرمز» صرفا زاده چنین فضایی نیست.

کمی درباره روند نگارش متن توضیح دهید.

همواره شیوه تدریس من در دانشگاه بر پایه تئاتر اکسپریمنتال و نگاه آوانگارد و پست‌مدرن به تئاتر بوده است. ستایش‌گر بزرگ‌ترین کارگردان‌های جنبش مدرنیسم در تئاتر هستم؛ کارگردانانی همچون پیتر بروک، آرین نوشکین، ریچارد فورمن، رابرت ویلسون و... به‌واسطه همین نگرش سنت صحنه خالی برایم از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است. اینکه بشود تئاتری خلق کرد که رویکرد مینیمالیستی داشته باشد اما درعین‌حال مخاطب را با خود همراه کند و از زیبایی بصری برخوردار باشد و شاعرانگی هم در کار جریان داشته باشد. ازاین‌رو دوست داشتم روی این ساختار کار کنم و پیش‌تر هم تجربه موفقی داشتم و «یونسکوشدن» را ساختم که ادای دینی به متون ابزورد و به‌ویژه آثار اوژن یونسکو بود. با همین رویکرد روند نگارش متن را آغاز کردم. متن پیوند گسترده‌ای هم با دوران کودکی خودم داشت چون تجربه بولی‌شدن در مدارس و جامعه فلدرمآب را داشتم.

گویا این مضمونی جهانی است و مبتلابه اغلب جوامع! آثار ادبی بسیاری را می‌توان یافت که بر اساس مضمون قلدری نوشته شده‌اند.

بله. دقیقا اما در ایران کمتر به این مضمون پرداخته می‌‌شود. شاید دلیلش این باشد که جامعه ما هنوز در مرحله گذار از سنت به مدرنیته به سر می‌برد و به‌واسطه همین این مسائل گاهی در حد دعواهای چند پسربچه در مسیر مرد شدن تلقی می‌شوند. برای همین باید نگاه جدی‌تری به این مسئله بولی‌شدن بشود. البته در قامت معلم هم با این مشکل سروکار دارم. بچه‌هایی که متفاوت یا دچار نقص‌های فیزیکی هستند و... عموما مورد قضاوت اجتماع قرار می‌گیرند. پس این دغدغه که با تجربه زیسته خودم در پیوند بود، انگیزه نگارش متن شد.

چه شد سراغ مارکی دوساد رفتید؟

حس کردم مارکی دوساد به‌عنوان لیبرتن بزرگ تاریخ، شخصی است که شاید بشود خودش را روان‌نژندی دانست که با روان‌پریشی زندگی می‌گذارند، اما زاده اجتماع خشن اطرافش است. گاهی اوقات این اجتماع قلدرمآب آن‌قدر قدرتمند است که امثال ساد را هم نمی‌شود جز قربانی دانست. دلوز کتابی دارد به نام «ارائه‌ی زاخر مازخ: سردی و شقاوت» او در آن کتاب بیان می‌کند که ما بر اساس کتاب ژوستین می‌توانیم به این نتیجه برسیم که ساد یک قربانی اجتماعی است چون کتاب این‌گونه آغاز می‌شود: تقدیم به رنجدیدگان. مگر می‌شود کسی قربانی جنایت نباشد ولی بتواند چنین جالب و پیچیده در هجو خشونت بنویسد؟ پس آدم‌های متفاوت در جامعه خشمگین قربانی می‌شوند و این دست‌مایه‌ای بود برای پرداختن به چنین روایتی. من یک بازی‌دربازی خلق کردم که پیچیدگی‌های روایی دارد و بر پایه نمایش‌نامه‌های معاصر با نگرش بر هر دو جنبش مدرن و پست‌مدرن نوشته شده است. ساختار اپیزودیک و پرده‌ای ندارد بلکه یکپارچه است و سه بخش نگارشی دارد.

البته نمایش بیشتر به فضای آوانگارد نزدیک می‌شود تا اکسپریمنتال.

درست است مدرس تئاتر اکسپریمنتال هستم اما نمایشمان از تئاتر اکسپریمنتال فاصله دارد و بیشتر به جنبش آوانگارد نزدیک می‌شود. منظورم این نیست که به سمت همپوشانی آوانگارد و اکسپریمنتال -مثل هپنینگ و اپنینگ- رفته‌ام. چون آوانگارد نمی‌تواند فاقد مضامین اجتماعی و سیاسی باشد و از جنبش هنر برای هنر فاصله می‌گیرد و رویکرد جدی‌تری به این مقوله اتخاذ می‌کند، با این نگاه نمایش را خلق کردم.

چطور بازیگران را به تحلیل لازم برای خلق پیچیدگی‌های شخصیتی رساندید؟

حسن بچه‌های گروه ما این است که هر کدام دو الی سه سال دانشجوی خودم بوده‌اند و با دقت دست‌چینشان کرده‌ام. طبیعتا القا کردن کامل این مسائل به بازیگر تقریباً ناممکن است. اما می‌شود با شناخت از موضوع و قرار دادنشان در بستر این اتفاقات و شریک کردنشان در تجربه -البته در صورتی که مشاهده‌گر هم باشند- به فضا نزدیکشان کرد. البته من در گروه خودم بچه‌هایی دارم که خودشان درگیر مسئله بوده‌ و بعضی از آسیب‌ها را تجربه کرده‌اند. 

استقبال چطور بوده؟ و آیا انعکاس رفتار مخاطب هنگام خروج از سالن با انتظاراتتان منطبق بوده است؟

هنگام نگارش فکر نمی‌کردم اثر این‌قدر مورد توجه قرار گیرد. خصوصا از سوی نسل جدید استقبال خوبی از اثر شده است.

نسل زد یا ایکس؟

نسل ایکس... یا شاید هر دو! حتی گاهی نسل هزاره و ماقبل هزاره هم با اثر ارتباط برقرار کرده‌اند. ازآنجاکه ساعت اجرا تغییر کرده و فروش متوسطی هم داشته‌ایم، احساس می‌کردم اجرا دچار مشکل شود اما هرچه از اجراها می‌گذرد، می‌بینم مردم سینه‌به‌سینه اطلاع‌رسانی می‌کنند و بر تعداد مخاطبانمان افزوده می‌شود. نسل زد بسیار با متن ارتباط برقرار کرده‌اند. شاید به‌خاطر ذهن پیچیده‌شان است که توانسته‌اند با متنی که پیچیدگی‌های روایی دارد، ارتباط برقرار کنند و بابت این قضیه خوشحالم. در هیاهوی تئاترهای تجاری، دیدن اینکه به یک نمایش هنری توجه می‌شود، برایم بسیار خوش‌آیند است.