تاریخ انتشار: مرداد 11, 1404 - 14 ساعت پیش
موضوع:
اجتماعی
شماره: 10144
آن وب سایت “آمازون“ از برایش همچو ناموس، آن بر سر تجارتِ الکترونیک همچو تاج خروس، آن روزنامه “واشنگتن پست“ را صاحب شده مثل یک بچه گربه ملوس، آن تکیه زده بر کرسی شرکت فضایی “بلو اوریجین“ از مریخ و عطارد تا ونوس و اورانوس، آن در کودکی فرزندِ طلاق و عاشقِ ریاضیات و سینوس و کسینوس، آن فروشنده اینترنتیِ کتاب از ویرجینیا تا جاده چالوس، آن تردد کرده به دانشگاه “پرینستون“ با جیب خالی و مینی بوس، آن تغییر رشته داده از رشته فیزیک به علوم کامپیوتر به صورت نامحسوس، آن واضعِ نظریه به حداقل رساندنِ سطح پشیمانیها در زمان پیری و موقعِ کم کاری غده هیپوتالاموس، مولانا “جف بیزوس“، از ثروتمندان و بی دردانِ عالم بود و سندی زنده بر نظریه خوش شانسی بی موهای عالم بود؛ از حجم ثروتش گرفته تا همسرِ دومش بانو “لورن سانچز“!
نقل است چون در دوران خُردی، تفالی بزد بر دیوان حافظ؛ این بیت آمد که: «بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی / که عِلمِ عشق در دفتر نباشد!». پس مولانا “بیزوس“ بدانست که اگر علمِ عشق، اندر دفتر نباشد، لاجرم مالِ بسیار در کتاب و کتابفروشی باشد! پس این سوال از محضر اوستاد “شهرام شب پره“ همی پرسید، استاد او را بگفت: «درس چیه کتاب چیه هندسه و حساب چیه؟». آن گاه مولانا “شب پره“، با اشاره به جایگاه علمی بالای خود اندر “هاروارد“ و “کلمبیا“ در دوران تحصیل، مولانا “جف بیزوس“ را پند همی داد که: «پدر عشق بسوزه، بسوزه، بسوزه / که شدم به خاطرش با نمره بیست رفوزه!».
پس مولانا “بیزوس“ با همه خُردی دانست که باید پولدار همی شود تا همه عاشقش شوند، زیرا مفلس را عشق به کار نیاید، حتی با نمره بیست، اندر کلاسِ حساب و هندسه! بیت: «شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کیسهام / بارِ عشق و مُفلسی صَعب است، میباید کشید!». ایضاً بیت: «شهریست پُر کِرشمه حوران ز شِش جهت / چیزیم نیست وَر نه خریدارِ هر شِشَم!».
نقل است روزی مریدان او را پرسیدند از سبب جمع آوری این همه ثروت؛ گفت: «خداوندِ مکنت به حق مشتغل / پراکندهروزی، پراکندهدل!».
گویند در کارت ازدواج با همسر دومش، بانو “لورن سانچز“ نوشته بود: «خواهش میکنیم هدیهای نیاورید!». مریدان، او را سبب پرسیدند؛ گفت: «باشد که پتو پلنگی ها و ساعت دیواری ها و ظروف شکلات خوری بلور و قابلمه های نچسبِ چند پارچه بسیاری، هنوز از ازدواج اول مان اندر کمد و گنجه ها خاک همی خورند، خاک خوردنی!».
گویند چون سفره شام عروسیِ ازدواج دومِ چند صد میلیون دلاری مولانا “بیزوس“ را بچیدند، از اطعمه و اشربه چیزی نبود که اندر سفره نباشد. یکی از مهمانان همی گفت: «شکم را سه قسم کنم. ثلثی باقالی پلو، ثلثی ژله و ثلثی نفس!». آن مهمان دیگر که زیرِ لباس رسمی، پیژامه همی پوشیده بود که به هنگام شام، لباس سبک کند، همی گفت: «من معده را دو قسمت کنم. نیمی باقالی پلو و نیمی ژله، نفس لطیف است!». آن مهمان سوم که بسیار حرفه ای بود اندر شام عروسی خوردن، همی گفت: «من شکم را تمام پر از غذا کنم. آب لطیف است، راه یابد. نفس خواهد برآید، خواهد بر نیاید! با این گرانی ها کو تا باز هم عروسی دعوت شویم!».
نقل است مولانا “رضا رشید پور“، مولانا “جف بیزوس“ را پیغام همی فرستاد که: «یا “جف“! باشد که ما را نیز اندر عروسی ات وعده گیری!». پس مولانا “بیزوس“ او را پسغام بداد که: «why? » مولانا “رشید پور“ پاسخ همی داد: «شنیده ام گفته ای عشق تو و همسر دومت، عشقی ابدی است و همه دانند که هر جا پای “عشق ابدی“ اندر میان باشد، “رضا رشیدپور“ نیز آن جا باشد و عکس یادگاری گیرد با رزولوشن و پیکسل بالا!». بیت: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به “عشق ابدی“ / ثبت است بر دیش و رسیور، دوامِ ما!».
نقل است چون “ایلان ماسک“ را خبر دادند که “جف بیزوس“، پس از شکراب شدن میانه او و “دونالد ترامپ“ (رئیس جمهور آمریکا) قصد دارد از آب گل آلوده، از برای شرکت فضایی خویش (بلو اوریجین) ماهی همی گیرد، مولانا “ماسک“ بگفت: «تغاری بشکند، ماستی بریزد / جهان گردد به کام {…} (ظن: کاسه یا کرسی ریاست جمهوری اندر اتاق بیضی کاخ سفید) لیسان!».
نقل است روزی مریدی از مولانا “بیزوس“ همی پرسید: «یا “جف“! چگونه باشد که روزنامه “واشنگتن پست“ که مالکش تو باشی، اندر انتخابات ریاست جمهوری 2024 آمریکا، طرفِ هیچ کدام از نامزدها را نگرفت؟». پس مولانا “بیزوس“ با تاسی بر آثار فاخر استاد “شهرام شب پره“ همی گفت: «یه دل دارم و دو دلبر یکی از یکی قشنگ تر / از این دو دلدار من نداره هیشکی بهتر / روز اول که دیدم من این دو تا خوشگل هارو / دل من تو سینه داد زد که میخوام هر دوتا رو!». پس مریدِ سائل که دید دلِ مولانا “بیزوس“ جای بسیار دارد و اقیانوسی است از برای دوست داشتن های دیگر، بیش از آن توقف در محضر او را جایز ندانست و گریبان و یقه و سایر درز و دورزهای البسه خویش، چاک بداد و سر به بیابان نهاد!
گویند چون خبر برگزاری مراسم عروسی ازدواج دوم ۴۰ میلیون یورویی مولانا “بیزوس“ اندر “ونیز“ منتشر همی شد، برخی جوانال ایرانی او را پیغام همی فرستادند که: «به زمین گرم بخوری “جف“، که ما را سیه روز کردی و از فرداست که هر جا به خواستگاری همی رویم، مجبور شویم به تقلید از مجلس عروسی تو در ونیز، اندر میان خشکی و آب و قایق و تخته و صخره، مراسم ازدواج برگزار همی کنیم و ازدواج های مان بشود همچو مانورهای آب – خاکی، با جیبی همچنان خالی!».
گویند چون همسر اول مولانا “بیزوس“ از او جدا همی شد، 25 درصد سهام کمپانی “آمازون“ به وی همی رسید (تقریباً برابر با 35.6 میلیارد دلار!). نقل است چون این خبر به گوشِ گیرندگانِ مهریه های اقساطی (ماهی یک ربع سکه!) اندر وطن همی رسید، یک صدا گفتند: «به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد / گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه!».
نقل است مولانا “بیزوس“ سر درِ شرکت “آمازون“ داده بود به خط خوش، این بیت را نوشته بودند: «امروز یار هیچ کسی غیرپول نیست / از هر چه بگذری سخن یار خوش تر است!».
روزی او را خبر دادند که رقیب دیرینش “ایلان ماسک“، اندر مجلسی او را هجو بکرده و از بدی هایش بگفته و انگشت نمایش همی کرده است. پس مولانا “بیزوس“ بگفت: «گر “ایلان“ ز بهر ما بدی گفت / ما چهره زغم نمی خراشیم / ما جز که ثنای او نگوییم / تا هر دو دروغ گفته باشیم!».
پس چون نمّامان و سخن چینان، این ابیات را نزد مولانا “ایلان ماسک“ نقل همی کردند، او نیز خطاب به مولانا “بیزوس“ همی گفت: «ای فلک ما اسیر بند تو ایم / فکر ما را از این نکوتر کن / دو رفیقیم مختلف اوضاع / وضع ما را به هم برابر کن / یا بیاموز مردمی او را / یا مرا نیز مثل او خر کن!».
نقل است چون همسر دومش او را پرسید که چگونه می تواند به وی اطمینان همی کند که سراغ ازدواج با همسر سوم و چهارم نرود، مولانا “بیزوس“ عاشقانه زیر گوشش بگفت: «دلی که حور بهشتی ربود و یغما کرد / کی التفات کند بر بتان یغمایی / مَن کانَ بَینَ یَدَیهِ مَا اشتَهی رُطَبٌ / یُغنیهِ ذلِکَ عَن رَجمِ العَناقیدِ!*». پس معاندان، این خبر به گوش همسر اولش رساندند، همی گفت: «حداقل می رفت یک شعر دیگر برای همسر دومش همی خواند، به جز این دو بیت؛ که سال ها بیخ گوش ما دکلمه همی کرد، دکلمه کردنی!».
پاورقی:
* هرگاه کسی آن چه را که میخواهد در دسترس داشته باشد، دیگر نیازی به تلاش برای به دست آوردن چیزهای سخت و دور از دسترس نخواهد داشت!