مهرنوش جعفری
نسبت جهاد با آزادی عقیده
اشاره:
لازمۀ آگاهی از آرای مفسران در بارۀ آزادیهای سیاسی و اجتماعی، مستلزم آن است که تفسیر آنان از آیات جهاد در قرآن را مد نظر قرار دهیم و ببینیم آیا تبیین آنان از هدف جهاد با دیدگاه آن ها نسبت به آزادی عقیده و مذهب و نیز اصول حقوق بشر سازگاری دارد یا خیر؟
مفسران معاصر عموماً کوشیدهاند ثابت کنند هدف از جهاد اجبار مردمان به پذیرش اسلام نیست. در این جا دیدگاه علامه فضل الله را در این زمینۀ به اختصار و بر اساس کتاب جریانهای تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی تألیف دکتر محسن آرمین بررسی میکنیم.
تعارض در دیدگاه فضل الله
در برخی آیات از جمله [انفال:39] (1) هدف از جهاد از بین رفتن فتنه و بودن تمامی دین، برای خدا ذکر شده است. علامه فضل الله بهر خلاف اکثر مفسران گذشته و هم رأی با برخی مفسران معاصر “فتنه” را در این آیه نه شرک، بلکه اِعمال فشار و تهدید و توطئه به منظور فتنه در دین مسلمانان و منحرفساختن ایشان از پرستش خداوند معنا میکند. (2). اما بر خلاف بسیاری از مفسران معاصر و هم رأی با سید قطب “و یکون الدین کله لله” را تضعیف و فروپاشی قدرت دشمن و از بین رفتن تمامی موانع فراروی دعوت و فراهم آمدن آزادی تحرک آن معنا میکند. چنین تفسیری از عبارت اخیر حاکی از موافقت فضل الله با جهاد ابتدایی است؛ زیرا در این تفسیر اقدام به جهاد، مشروط به تجاوز دشمن و یا تهدید دشمن کافر نیست و صرفاً اطمینان از تفوق نظامی بر دشمن برای اقدام به جهاد با هدف فروپاشی قدرت او و رفع موانع فراروی دعوت کفایت میکند. او در عین حال واژۀ فتنه را در جای دیگر [بقره:217] (3) اِعمال فشار و آزار و شکنجۀ مسلمانان به منظور دستکشیدن از اسلام و اخراج ایشان از مکه معنا میکند. او در جای دیگر از کتاب “من وحی القرآن” تبیینی از فلسفه و هدف جهاد به دست میدهد که تعارض فوق را آشکارتر میسازد. او فلسفۀ جهاد را نابودی اساس و بنیاد اندیشه و قدرت شرک و کفر میداند (4). در واقع علت جهاد از نظر او تجاوز و تعدی دشمن مشرک نیست، بلکه وجود اساس شرک و مشرک است. به عبارتی شرک در نظر او ذاتاً موجد تهدید و ناامنی برای دین توحید است. از این رو امکان هیچ سازشی میان مسلمانان و مشرکان وجود ندارد. نتیجه آن که جهاد با مشرکان با هدف نابودی شرک برای مسلمانان ضرورتی اجتناب پذیر است. به این سان او که در آغاز فتنه را تهدید و آزار و شکنجۀ مسلمانان و اجبار ایشان در دست کشیدن از اسلام تفسیر کرده بود، نهایتاً فتنه را اساس و بنیاد شرک معنا میکند که نابودی آن هدف جهاد است.
فضل الله اگرچه میکوشد چنین جهادی را دفاعی معرفی کند؛ اما تبیینی که او از فلسفه و هدف جهاد به دست میدهد، با جهاد دفاعی و نیز دیدگاه او در بارۀ آزادی انسان در پذیرش دعوت انبیا تعارض دارد و نشان میدهد که او دین شرک را به رسمیت نمیشناسد و برای پیروان آئین شرک حق حیات قائل نیست.
توجیه تعارض
علامه فضل الله خود که به این تعارض واقف است، تأکید میکند که: «مسألۀ جهاد را به هیچ وجه نباید مسألۀ سیطره و سلطۀ ظالمانهای دانست که هدف از آن نفی ارادۀ انسان در پذیرش عقیده و یا اندیشه و سلب آزادی او در بحث و سؤال و گفت و گو برای یافتن حقیقت است، بلکه مسألۀ جهاد محدود ساختن آزادی کفر و نقش آن است. این هدف با تأمین آزادی انسان برای اقناع از طریق گفت و گوی ایجابی و آزاد حاصل میشود. پس از آن اگر تمرد کرد، این حق دین توحید است که قدرت خود را برای دفاع از انسانیت و به نفع انسان بهکار بندد… مسألۀ جهاد این است که دین به تمامی از آن خدا و کلمۀ برتر در روی زمین باشد و سیادت کفر در زمین از بین برود» (5).
چنان چه پیداست تلاش فضل الله در رفع تعارض مورد بحث، نافرجام است. با توضیحات بعدی او این تعارض روشنتر میشود. او تصریح میکند: «هر اندیشه و دینی که بخواهد نقش و صورت خود را بر زندگی و حیات بزند، همین گونه عمل میکند». وی واژۀ “انتهاء” در [بقره:193] (6) را نه به معنای بازایستادن از تجاوز، بلکه به معنای ایمان به اسلام و دوری جستن از خط کفر معنا میکند و بر اساس حدیث “پروردگارم مرا فرمان داده است که با مردم کارزار کنم تا کلمۀ لا اله الا الله را بر زبان جاری سازند”، میگوید: «پس اگر این کلمه را گفتند از حقوق و تکالیفی همسان مسلمانان برخوردار خواهند بود» (7). تفسیری که فضل الله از واژۀ “انتهاء در [بقره:193] به دست میدهد، و حدیثی که به آن استناد می کند، جای تردید باقی نمیگذارد که از نظر او قرآن موجودیت ادیان شرک را به رسمیت نمیشناسد و برای مشرکان حق حیات قایل نیست (به پاورقی 11 رجوع کنید).
توضیحات فضل الله در تفسیر آیۀ برائت [توبه:1-5] و آیات بعد از آن، درک روشنتری از دیدگاه وی در بارۀ جهاد و آزادی دعوت به دست میدهد. در این آیات برائت خداوند و رسولش از مشرکان اعلام و مشرکین به عذابی سخت تهدید شدهاند. آنان چند ماهی فرصت یافتهاند تا تصمیم بگیرند و سپس به جهاد با مشرکان فرمان داده شده است. در این میان آیۀ چهارم آن دسته از مشرکانی را که با مسلمین پیمان بسته و علیه آنان اقدام نکردهاند، مستثنی میکند. برخی مفسران با استناد به گزارشات تاریخی این آیه را مربوط به اهالی هجر و بحرین و ایله و دمة الجندل میدانند که پیامبر هیچ گاه معاهدۀ صلح با آنان را نقض نکرد و تا پایان عمر آن را محترم داشت.
به نظر فضل الله اعلان برائت بیانگر آغاز مرحلۀ تسلط کامل و حاکمیت بلامنازع دین توحید و نابودی کامل شرک، پس از مرحلهای طولانی از جنگ و درگیری و صلح و معاهده است. او میگوید: «برائت خداوند از مشرکان به آن معناست که هیچ معاهدهای نباید میان مسلمانان و مشرکان بسته شود؛ زیرا خداوند نمیخواهد شرک و ایمان در سطحی برابر قرار داشته باشند، بلکه او اراده کرده است که شرک از حیات انسانی زایل شود. در مرحلۀ قبل پیامبر از تمامی روشها برای هدایت مشرکان بهره برد… اما هیچ یک از این روشها نتیجه نداد… به طوری که وجود ایشان خطری علیه عقیده و کیان جامعۀ اسلامی شد. بنابراین تصفیۀ مشرکان بر اساس توحید به یک ضرورت مبدل گشت» (8).
از این سخن میتوان دریافت که به نظر فضل الله علت واقعی تصفیۀ مشرکان نه اقدامات ایذایی و توطئه علیه مسلمانان، بلکه تضاد آشتی ناپذیر و عدم امکان هم زیستی میان اسلام و شرک است و اساساً اسلام وجود شرک و مشرکان را به رسمیت نمیشناسد. اقدام پیامبر در عقد پیمان با مشرکان در مرحلۀ قبل نیز نه به دلیل به رسمیت شناختن موجودیت شرک، بلکه به آن علت بوده که شرایطی فراهم آید تا مشرکان با تفکر بیشتر و با ارتباط با مسلمانان راه هدایت را دریابند. طبعاً با پایان مرحلۀ عقد معاهده با مشرکان، تنها راه باقیمانده، جهاد برای نابودی کفر و شرک از روی زمین است و تنها مانع فرارو لزوم وفای به عهد با مشرکانی است که پیمان با پیامبر را نقض نکردهاند. بر همین اساس فضل الله در تفسیر آیات آغازین سورۀ برائت معتقد میشود کسانی که در این سوره از آنان اعلام برائت شده است، همان مشرکانی هستند که پیامبر با آنان پیمان دائمی بسته بود. همچنین به موجب همین نگاه و بر خلاف مفسرانی چون طبرسی، آیۀ چهارم سورۀ برائت را مربوط به مشرکانی میداند که میان پیامبر با آنان معاهدۀ موقت بر قرار بود و بر پیمان خود وفادار مانده بودند. مطابق این آیه مسلمانان ملزم شدهاند عهد با ایشان را تا زمان انقضا محترم بشمارند. نتیجه آن که مطابق نظر او همۀ مشرکان مشمول این آیات هستند و آنان یا باید ایمان آورند یا کشته شوند.
مشرکان از شمول قاعذۀ اکراه خارجاند
میپرسیم مخیر ساختن مشرکان میان پذیرش اسلام یا شمشیر، چگونه با آزادی عقیده و قاعدۀ نفی اکراه سازگار خواهد بود؟ پاسخ فضل الله به این پرسش به پاسخ مفسرانی چون طالقانی و طباطبایی شباهت دارد. او چنین حکمی را در بارۀ مشرکان مغایر با آیۀ نفی اکراه نمیداند، زیرا شرک عقیدهای بر اساس تعقل و برهان نیست، بلکه باوری از سر تقلید و جهل است. بنابراین اجبار مشرکان به دست شستن از شرک تخصصاً از شمول آزادی عقیده و قاعدۀ نفی اکراه خارج بوده و اقدامی برای آزادسازی انسان از چنگال خرافه و اسارت جهل و انحراف به شمار میرود (9).
بهعلاوه او میگوید: «هدف از جهادِ دعوت، اجبار مردمان به پذیرش دین نیست بلکه بنابر “وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ” [انفال:39)]، رساندن پیام الهی به همۀ انسانهاست. اگر کسی مانع رسیدن دعوت به مردم شد، این حق وجود دارد که با تمامی وسایل اعم از مسالمت جویانه و غیر مسالمت جویانه در برابر او ایستاد. مردم پس از دریافت محتوا و براهین آن دو دسته خواهند شد. پیروان ادیان آسمانی اگر نه اسلام را پذیرفتند و نه شرایط اهل ذمه را، به معنای آن است که به اسلام اعلان جنگ دادهاند. گروه دوم مشرکان و ملحدانی هستند که هیچ راهی جز پذیرش اسلام ندارند؛ زیرا اسلام شرک را به منزلۀ یک دین به رسمیت نمیشناسد و بالاتر از این اسلام آمده است تا تمامی علل و عوامل شرک و الحاد را از بین ببرد و توحید را جایگزین آن کند، بنابراین هم زیستی مسالمت آمیز میان اسلام و شرک ممکن نیست؛ زیرا این به آن معنا خواهد بود که اسلام به نقیض خود آزادی بدهد» (10).
در اینجا اساساً سخن از تهدید و شکنجۀ مسلمانان به دست مشرکان نیست، بلکه این نفس شرک است که چه عامل تهدید باشد چه نباشد نامحترم است و باید از بین برود (11).
فضل الله البته چنین رفتاری را با مشرکان اکراه ایشان به اسلام نمیداند، بلکه آن را نوعی “اِعمال سلطه برای باز داشتن ایشان از ممارست عملی کفر” میداند.
راه گشایی با؛ حکم ثانویه و باز تعریف عقیدۀ شرک
نتیجه آنکه فضل الله به جهاد برای دعوت به مثابۀ جهاد ابتدایی معتقد است. او البته به ناسازگاری این عقیده با واقعیات جهان امروز واقف است و از این رو تأکید میکند این موضوع مقولهای پویا و تابع متغییرات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که گاه بنا بر عناوین ثانویه موجب تغییر موضوع و در نتیجه تغییر حکم شرعی میشود. روشن است که این راه گشایی صرفاً یک راه گشایی عملی از باب حکم ثانویه برای تعامل سازگار با واقعیات جهان کنونی است و تأثیری درماهیت نظری بحث ندارد.
از نظر فضل الله عناوین ثانویه تنها راه سازگاری با واقعیات جهان امروز نیست. او برای حل ریشهای این ناسازگاری اصل موضوع یعنی وجود عقیدۀ شرک را مورد تردید قرار داده، تأکید میکند منظور وی از الحاد اعتقاد به نفی توحید است. به عقیدۀ او مشکل بتوان تصور کرد انسانی به این معنا مشرک و به الحاد مؤمن باشد، زیرا نفی، احتیاج به دلیل دارد و نفی کننده چنین دلیلی در اختیار ندارد. این تعریف از شرک و مشرک صرف نظر از استواری و مستند دینی و تاریخی آن و نیز با چشم پوشی از امکان تشخیص آن، البته راه مناسبی را در اندیشۀ سیاسی و اجتماعی فضل الله به سوی آزادی عقیده و مذهب میگشاید و به او امکان می دهد تکثر مذهبی و تنوع اعتقادی را درجامعۀ اسلامی بپذیرد. اما مشکل اصلی یعنی به رسمیت شناختن وجود مذاهب و ادیان مختلف اعم از ادیان توحیدی و شرک در خارج از حاکمیت اسلام همچنان به قوت خود باقی است؛ زیرا چنان که دانستیم، بنا به تعریفی که او از جهاد برای دعوت و هدف آن به دست میدهد، شرک و کفر چه در قالب ادیان آسمانی و چه در قالب دین شرک، نباید تحت کیانی مستقل به سر برند. اساس قدرت شرک و کفر باید فرو بپاشد و پیروان آن ها در حاکمیت اسلام فارغ از فضای تهدید و فشار به انتخاب آزادنه بپردازند.
فقدان نظر واحد
واقعیت آن است که فضل الله در این زمینه دارای نظری واحد نیست؛ چرا که او در تفسیر آیات دیگر ناظر بر تعامل مسلمانان با مشرکان نظری معتدلتر و منعطفتر دارد. او در تفسیر آیه ممتحنه: ۸ (خداوند شما را از نیکی کردن و دادگری با کسانی که در دین با شما کارزار نکردهاند و شما را از خانمانتان بیرون نراندند، باز نمیدارد. همانا خداوند دادگران را دوست دارد)، میگوید: «کافران دو گروهاند: کافران حربی که بر مسلمانان یورش میبرند… و کافرانی که به رغم اختلاف در دین با مسلمانان در صلح و آرامش به سر میبرند. قرآن در رابطه با این گروه در تمامی مناسبات، حسن رفتار و تعاملی عادلانه با ایشان را به ما توصیه میکند؛ زیرا خداوند از ما خواسته است که همواره روش و منش ما با دیگران به گونهای باشد که دشمن را به دوست تبدیل کنیم و نه بالعکس… .» (12).
تصویری که علامه فضل الله در این آیه از تعامل مسلمانان با مشرکان میدهد، کاملاً انسانی است و اساساً نشانی از ضرورت فروپاشی کیان جامعۀ کفر و مخیر کردن مشرکان به پذیرش اسلام یا شمشیر به چشم نمیخورد. این تصویر چنان از تصویری که او در ذیل آیات جهاد و آیات آغازین سورۀ برائت فاصله دارد که ناگزیر باید به ناسازگاری میان آن ها نظر داد.
———————
پاورقی:
1). وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. ترجمه: «و با آنان کارزار کنید تا آنگاه که فتنهای نماند و دین یکسره خدای را باشد. پس اگر باز ایستید همانا خدا به آن چه میکنید بیناست».
2). جریان تفسیری معاصر و مسألۀ آزادی. آرمین، محسن. نشر نی. 1402. ص :326.
3). بقره:217
4). همان. ص: 327.
5). همان. ص: 329.
6). وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ. ترجمه: «پس اگر باز ایستادند، تجاوز روا نیست مگر بر ستمکاران» بقره:193.
7). همان. ص: 329.
8). همان. ص: 330.
9). همان. ص: 331.
10). همان. ص: 332.
11). لازم به توضیح است که فضل الله در تفسیر آیات جهاد که حاوی عبارت “فان انتهوا” هستند، هر دو معنا یعنی دست کشیدن از شرک و رفع شکنجه و آزار را مطرح کرده و از بیان نظر قطعی خودداری کرده است. این نکته حاکی از آن است که وی در حق حیات و آزادی پیروان آئین شرک در پیروی از دین خود به نتیجۀ قطعی نرسیده است. در عین حال در تفسیر [توبه:5]، مشرکان را میان دو انتخاب یعنی توبه از شرک و پذیرش اسلام و یا کشته شدن مخیر میداند. ص: 332.
12). همان. ص: 336.