در این روزها که تابستان بی رحمانه گرمای آتشین خود را بر شهرها و روستاهای ایران تحمیل کرده، بار دیگر مسأله انرژی و به ویژه برق و آب را در صدر اخبار و دغدغههای مردم و مسئولان قرار داده است. خاموشیهای پراکنده، هشدارهای پی در پی در باره کمبود منابع آبی و اعلام طرحهای ضربتی، همه و همه نشان از بحرانی دارد که سالهاست سایهاش بر اقتصاد و زندگی مردم سنگینی میکند. اما سؤال اساسی این جاست: آیا تکرار این سناریوها حاصل چالشهای فناورانه است یا تصمیمگیریهایی است که میان “مصلحت” و “کارآمدی” در نوسان بوده است؟
*سیاستهای مبهم و دو راهی انرژی
در این روزها که تابستان بی رحمانه گرمای آتشین خود را بر شهرها و روستاهای ایران تحمیل کرده، بار دیگر مسأله انرژی و به ویژه برق و آب را در صدر اخبار و دغدغههای مردم و مسئولان قرار داده است. خاموشیهای پراکنده، هشدارهای پی در پی در باره کمبود منابع آبی و اعلام طرحهای ضربتی، همه و همه نشان از بحرانی دارد که سالهاست سایهاش بر اقتصاد و زندگی مردم سنگینی میکند. اما سؤال اساسی این جاست: آیا تکرار این سناریوها حاصل چالشهای فناورانه است یا تصمیمگیریهایی است که میان “مصلحت” و “کارآمدی” در نوسان بوده است؟
نگاهی به ساختار صنعت انرژی کشور نشان میدهد ایران به رغم دارا بودن منابع عظیم نفت و گاز، همچنان با مشکلات مزمن و ساختاری در حوزه تولید، توزیع و مدیریت انرژی مواجه است. این موضوع تنها منحصر به فصل گرما یا سرما نیست؛ بلکه هر سال با تغییر فصل، شکل و شدت بحران تغییر میکند. در زمستانها بحران گاز مشترکان صنعتی و خانگی را نگران میکند، در تابستانها برق به معضلی عمومی بدل میشود.
اما تقصیر را تا کی میتوان به خشکسالی یا اوج مصرف نسبت داد؟ کارشناسان معتقدند ریشه بسیاری از مشکلات کنونی، نبود سیاستهای پایدار و گاه تناقضهای آشکار مدیریتی است. برای مثال، افزایش مصرف خانگی برق و گاز سالهاست که جدی گرفته نمیشود و سیاستهای تشویقی برای بهینهسازی مصرف یا سرمایهگذاری مؤثر در انرژیهای تجدیدپذیر، در حد شعار باقی مانده است.
طرف دیگر معادله، یارانههای پنهان و ناکارآمدی ساختار قیمتگذاری انرژی است. همچنان بخش زیادی از انرژی مصرفی کشور با قیمتی پایینتر از هزینه واقعی تأمین، در اختیار مشترکان قرار میگیرد. این روش، نه تنها به اسراف و مصرف غیر منطقی دامن زده، بلکه بخش مهمی از منابع کشور را عملاً هدر داده و از ورود سرمایه به زیرساختها و فناوریهای نو بازداشته است.
در عین حال، تحریمها و محدودیتهای مالی، عملاً امکان جذب فناوری و سرمایهگذاری خارجی در نوسازی واحدهای موجود و توسعه انرژیهای نو را گرفته است. پروژههای نیروگاهی در صف انتظار منابع مالی یا فناوری روزآمد ماندهاند و طرحهای خورشیدی، بادی و زمین گرمایی همچنان در ابتدای راه متوقف شدهاند. نتیجه این میشود که هر سال، مصرف اوج میگیرد و تولید و توزیع از پس پاسخگویی به نیاز جامعه برنمیآید.
سؤال مهمتر اما این است که چرا تا امروز جسارتی برای اصلاح ساختارهای آسیب دیده و عبور از رویکردهای سنتی دیده نشده است؟ آيا نگرانی از پیامدهای احتمالی اجتماعی و سیاسی حذف یارانهها یا افزایش قیمت انرژی، اولویت منافع ملی را تحتالشعاع قرار داده است؟ یا آن که سیاستگذار همچنان به امید عبور مقطعی از بحران، مسألهای ریشهای را به تاخیر میاندازد؟
در این میان، راه حلهای پایدار نیازمند تصمیمهای شفاف و جسورانه است. توسعه واقعی منابع تجدیدپذیر، اصلاح ساختار تعرفهها و قیمتگذاری منطقی انرژی، و فرهنگسازی گسترده برای بهینهسازی مصرف، تنها بخشی از مسیر نجات این صنعت ریشهدار است. بی تردید گذر از بحران انرژی بدون جلب مشارکت مردم و بخش خصوصی، و البته ایجاد شرایط مناسب جذب سرمایه، غیممکن خواهد بود.
در نهایت، باید باور کنیم که تکرار سناریوی خاموشیها، سهمیهبندی یا هشدارهای هر ساله، دیگر پاسخگوی نیاز اقتصادی و اجتماعی کشور نیست. انرژی، نه تنها محرک اقتصاد که ضامن رفاه مردم است و بدون اصلاح بنیادین سیاستها و نگرشها، ایران با همه ذخایر بزرگش، همچنان در دور باطل بحران انرژی گرفتار خواهد بود.