عباس جهانگیریان، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و دانشآموخته کارشناسی ارشد در رشته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا تهران و مدرس دانشگاه است. او سالهاست پروژهای تحت عنوان تاثیر ادبیات فرانسه بر ادبیات ایران در دست دارد که بخش عمدهای از وقت خود را به این مهم اختصاص داده است. به همین بهانه با این پژوهشگر گفتوگو کردهایم تا بدانیم چرا در ایران چنین تحقیقاتی بهخوبی پیش نمیروند و اینقدر زمانبر هستند.
عباس جهانگیریان، نویسنده و پژوهشگر ادبیات و دانشآموخته کارشناسی ارشد در رشته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا تهران و مدرس دانشگاه است. او سالهاست پروژهای تحت عنوان تاثیر ادبیات فرانسه بر ادبیات ایران در دست دارد که بخش عمدهای از وقت خود را به این مهم اختصاص داده است. به همین بهانه با این پژوهشگر گفتوگو کردهایم تا بدانیم چرا در ایران چنین تحقیقاتی بهخوبی پیش نمیروند و اینقدر زمانبر هستند.
عنوان کلی تحقیق تاثیر متقابل ادبیات ایران و فرانسه است. بخش دوم این پروژه هم قرار است به تاثیر فیلمسازان فرانسوی بر سینمای ایران اختصاص داشته باشد. وقتی میگوییم تاثیر متقابل ادبیات ایران و فرانسه یا ایران و انگلیس، یعنی چقدر آنها در ادبیات ما حضور و تاثیر داشتهاند و ما به صورت متقابل چقدر و با چه ظرفیت و حضوری بر افکار و اندیشهها و ادبیات آن ملتها تاثیر گذاشتهایم. به عنوان مثال فرض کنید در ادبیات نمایشی، فرانسویها حضور فعال و چشمگیری در ایران داشتهاند. سارتر، مولیر، ژان ژنه، آلبر کامو، رومن رولان و… از جمله کسانی هستند که آثارشان در ایران ترجمه شده است و صدها بار روی صحنه رفتهاند. وقتی میخواهیم همین رابطه را از سوی مقابل بنگریم میبینیم که ما در فرانسه حضوری نداشتهایم یا اگر حضوری داشتهایم بسیار اندک بوده است. ناگفته نماند که این جدای حضور ما در گذشته است چراکه در گذشته آثار اندیشمندان و ادبیان ما در بیشتر کشورهای جهان حضور جدی و چشمگیری داشته است. متون کهن ما از جمله آثار سعدی، فردوسی، خیام، حافظ، مولانا و بهخصوص ابنسینا تقریبا به تمامی زبانهای دنیا ترجمه شدهاند و تاثیر حیرتآوری روی افکار اندیشمندان جهان گذاشتهاند. اما ادبیات معاصر ما متاسفانه چنین نیست. دلیل آن این نیست که ظرفیت لازم برای تاثیرگذاری نداشته بلکه به اعتقاد من کوتاهی که توسط مسئولان فرهنگی کشور، نهادها و رایزنهای فرهنگی، حوزه هنری، وزارت ارشاد و… صورت گرفته دلیل برجسته این عدم تاثیرگذاری است.
من به دنبال تاثیر نویسندگان و روشنفکران فرانسه بر ادبیات ایران هستم که بخش اعظمی از آن تاثیری است که نویسندگان فرانسوی بر ادبیات نمایشی ایران داشتهاند. اکنون این پروسه مراحل اولیه خود را طی میکند که همان جمعآوری اسناد و اطلاعات است. در این مسیر ابتدا باید این اطلاعات جمعآوری شود و بعد به تحلیل و مطرح کردن پرسش اصلی که چرا این اتقاق رخ داده است خواهیم رسید. اینکه چرا ما در ایران به خصوص در ادبیات نمایشی بیش از همه تحت تاثیر ادبیات نمایشی فرانسه بودهایم و همانطور که گفتم این پرسشها بعد از جمعآوری اطلاعات لازم طرح خواهد شد.
من از پیدایش و آغاز تئاتر نوین در ایران شروع کردهام که با دارالفنون شروع میشود. به این معنا که اولین تئاتری که به صورت مدرن روی صحنه رفت اگر روحوضی و تعزیه و نقالی را به حساب نیاوریم و بخواهیم وارد عصر تازهای از تئاتر و پیدایش آن در ایران بشویم، «طبیب اجباری» و «خسیس» مولیر است. از آنجا به بعد است که تئاتر جدید، تئاتر روشنفکرانهای که متاثر از تئاتر اروپاست، وارد ایران میشود. آثار مولیر بیش از هرجا در دارالفنون روی صحنه رفته است اما اطلاعات دقیقی از تالارهای دوران قاجار و دارالفنون در دست نداریم. همانطور که اکنون هم کارنامه تالارهای نمایشی تهران و شهرستانها را در اختیار نداریم. متاسفانه باید بگویم که تالارهای ما و دیگر بخشهای فرهنگی اطلاعاتی که مدون شده و بایگانی شده باشد ندارند و این بسیار کار را برای تحقیق مشکل میکند. خاطرم هست که به مدیر مجموعه تئاتر شهر و تالار رودکی که متاسفانه نمیدانم چرا به تالار وحدت تغییر نام داده، خواستم اطلاعاتی درباره گذشته این تالار به من بدهند. اینکه در گذشته چه آثاری روی صحنه رفته است و… اما هیچ یک چیزی نمیدانستند و گفتند اصلا چنین اطلاعاتی را جمعآوری نکردهایم. حال آنکه در جهان این یک امر لازم است که سابقه تالار را روشن میکند و نیز مرجع و منبعی برای پژوهشگران است. همانطور که میدانید تالار رودکی بخشی از تاریخ هنرهای نمایشی در جهان است و آدمهای بسیار بزرگی چون پیتر بروک در چهل پنجاه سال گذشته در این سالن کار کردهاند اما اکنون اسناد و اطلاعات مربوط به آنها وجود ندارد.
وقتی از توسعه صحبت میکنیم، میدانیم که توسعه حرکتی همهجانبه است. جامعهشناسان فرهنگ را ماشین توسعه مینامند. توسعه بدون زیرساختها معنایی ندارد و زیرساختها با تکیه بر همین اطلاعات و پژوهشهای بنیادی شکل میگیرد. ببینید بعد از حمله امریکا به ژاپن یک امریکایی که اسمش خاطرم نیست به آنجا میرود و ویرانههای شهر را میبیند. بعد به امپراطور میگوید هموطن من این شهر را بمباران کرده و من از این مساله رنج میبرم. حالا میخواهم به سهم خودم در آبادانی این کشور نقش داشته باشم؛ به من کمک کنید. خلاصه طرحهایش را اعلام میکند و آنها قبول میکنند و اولین طرح او ایجاد دانشگاهی است که بتواند مدیرانی را در بخشهای مختلف آموزش بدهد. چراکه تربیت مدیران خوب را اساس توسعه میداند. اگر یک شهردار تحصیلات مدیریت شهری داشته باشد برایش قابل فهم است که وقتی میگویند یک شهر ساحلی توریستی است، انتظار نداریم ساحل را پر از زباله ببینیم. اما وقتی شهردار را بر اساس روابط انتخاب میکنند چون علم این کار را ندارد بیش از آنکه سودمند باشد ضرر رسان است. در حوزه فرهنگ هم به همین شکل. ما چقدر رایزن فرهنگی داریم که خودشان اهل کتاب و اهل اندیشه باشند؟ مثال میآورم شما مقایسه کنید. خورخه لوئیس بورخس و مارکز رایزن فرهنگی کلمبیا در فرانسه و رومن رولان رایزن فرهنگی فرانسه در ایتالیا بوده است. شما این غولهای ادبی را که خود رایزن فرهنگی بودهاند مقایسه کنید با رایزنان فرهنگی خودمان که بر مبنای سیاست گزینش میشوند و عمدتا نام و یا پیشینه ادبی ندارند؛ همه چیز روشن خواهد شد. آثار ادبی نقش زیادی در روابط عاطفی میان ملتها دارند. دیپلماسیهایی که براین بنیادها شکل میگیرد عمیق و پایدارترند. بدیهی است که مردم ما فرانسه را با بینوایان ویکتور هوگو بیشتر میشناسند تا با مردان سیاست این کشور. از روسیه چخوف، گورکی، تولستوی، داستایوفسکی را بیشتر میشناسند تا تزارها و سیاستمداران روسی را.
تنها ارمنستان نیست. ما رابطههایی با اهالی ادبیات و فرهنگ فرانسه و آلمان داشتهایم. بله. خاطرم هست قرار بود که با همراهی آقای آنانیان رئیس کانون نویسندگان ارمنستان کتابی با عنوان ادبیات معاصر ایران متنشر کنیم و در این سو ما هم کتابی با عنوان ادبیات معاصر ارمنستان تالیف کنیم. قرارداد آن هم بسته شد آقای آنانیان به ایران آمد و ما کمک کردیم و آن کتاب را نوشت و به گمانم در ارمنستان منتشر شده است. اما بخشی که به عهده من بود با فوت رایزن فرهنگی ایران در ارمنستان متوقف شد. بنابراین اگر قرار است کاری اینچنینی با تغییراتی در سفارتخانهها و رایزنیهای فرهنگی متوقف شود، هرگز به نتیجه نخواهد رسید. ایجاد پلهای ادبی میان ایران و کشورهایی که ابراز تمایل دارند برای مشارکت در همکاریهای فرهنگی میتواند نقش زیادی در معرفی ادبیات داستانی و نمایشی ما به مخاطبان آن سوی مرزها داشته باشد. همَانطور که در پل ادبی ایران و ارمنستان این اتفاق رخ داد. ما به ارمنستان رفتیم و از آن سو نویسندگن ارمنی به ایران آمدند و آثار این نویسندگان در هر دو سو ترجمه و منتشر شد.
در گذشته کتابی منتشر شده است با عنوان از «سعدی تا آراگون» که بسیار کتاب خوبی است و تاثیر ادبیات ایران بر ادبیات فرانسه را نشان میدهد. این علاقه در آنها چنان است که فردی مثل پادشاه فرانسه اسم پسرش را سعدی میگذارد و همین شاهزاده که سعدی نام دارد بعدها به پادشاهی میرسد. بنابراین به اعتقاد من ادبیات امروز هم میتواند این مسیر را برای خودش باز کند و تاثیرگذار باشد تنها باید راهکارهای آن را پیدا کرد و به قلب نشر ادبیات کشورهایی چون فرانسه نفوذ کرد. مانند رمان کلنل محمود دولتآبادی و آثاری از این دست که با استقبال خوبی از سوی فرانسویها روبهرو شد.