ادبیات ما تحت تاثیر ادبیات غرب مکتوبات خود را بهچاپ رساند و در این میان محدود و انگشتشمارند کتابهایی که زیر سایه ادبیات کهن و در باورهای اقلیمی میهنمان قرار داشتند.
ادبیات ما تحت تاثیر ادبیات غرب مکتوبات خود را بهچاپ رساند و در این میان محدود و انگشتشمارند کتابهایی که زیر سایه ادبیات کهن و در باورهای اقلیمی میهنمان قرار داشتند. البته مقصود من از این کلام آن نیست که هر کسی جز این راه رفت و غیر از این کرد اثرش اعتباری ندارد چراکه ادبیات ایران اگر یک چیز باارزش در خود پرورانده باشد گوناگونی صداهایی است که در دامان خود بارور کرده. چه بسیارند نویسندگان نوپردازی که ادبیات ایران را یک گام به پیش بردهاند و تجربههای ارزشمند فرمی و محتوایی اینان در ادبیاتمان چشمگیر و قابل ستایش است. منظورم آن دسته از نویسندگانی است که بیهوده کوشیدند تا جهانی را خلق کنند که به جهت غربی بودن فضا و بیگانه بودن آن تجربه با مخاطب و روحیه ایرانی محکوم به شکست بودهاند. ادبیات ما پر است از این آزمون و خطاهایی که متاسفانه بهچاپ رسیدهاند و بازار زبان و فکر را بهبیراهه کشاندهاند. اکثر نویسندگان بزرگ و کارشناسان ادبی بر این اعتقادند که یکی از بزرگترین آسیبهای ادبیات ما آن است که با گذشته ادبی خود بیگانهایم و آن را نخواندهایم و علت جهانی نشدن ادبیات ایران را در همین مشکل میدانند و باور دارند که نوشتن داستان و خلق اثر ایرانی نیازمند شناخت ادبیات کهن و شناخت سنتها و باورهای اقلیمهای مختلف کشورمان است. از این رهگذر است که نویسنده ایرانی با گنجینهای آشنا میشود که پیش از این نویسندگان غیر ایرانی بدان دست یافتند و از آنها برای خلق آثار خود کمک گرفتند. بهنظر میرسد که باید برای این رویکرد تلاشی جدی، کارشناسانه و فراگیر انجام شود تا بیش از این گنجینههایی که میتوانند در خلق آثار شگفت ایران یاریرسان باشند، در قفسههای کتابخانهها خاک نخورند و از فراموشی درآیند. امیدواریم که در آینده به نقد و نظر و بهخصوص مطالعه درست ادبیات کهن بیش از پیش توجه شود نه حاشیههایی که هیچ یک به ادبیات ما در این سالها کمکی که نکردهاند، هیچ بلکه برعکس ادبیات ما را به ناکجایی دورتر از آنچه شایسته آن بودهایم راندهاند.