گویند ابتدای کار وی چنان بود که چون در مکتب و نزد اوستاد، جدول ضرب و ضرب و تقسیم و جذر و حساب و هندسه به سرعت بیاموخت، اوستاد او را مژده داد که در کار ریاضیات، از نوابغ عالم گردد، لیک “محمد جواد لاریجانیِ“ نوجوان، تفألی بزد به دیوان “شیخ بهایی“ و این بیت همی آمد که: «آن یکی گوید: حساب و هندسه / جمله وهم است و خیال و وسوسه!». پس دانست که در سیاست، شاید حساب و کتاب نباشد، لیک کرسی و مقرری و خودرو و راننده و محافظ اختصاصی باشد که ریاضی دان را پس از قرن ها ضرب و تقسیم، یکی از این مواهب را هم بهره نباشد!
علی زراندوز
آن بزرگ ترین پسر “میرزا هاشم آملی“، آن دارای تحصیلات حوزوی، آن از دانشگاه صنعتی شریف صاحبِ مدرکِ مهندسی، آن زیر لب مرگ بر آمریکا گویان تحصیل کرده در دانشگاه “برکلی“، آن از شاگردان “آلفرد تارسکی“*، آن مدیر پژوهشگاه دانشهای بنیادی، آن سیاستمدار و ریاضی دان و نظریهپرداز سیاسی، آن چندین دوره نماینده مجلس شورای اسلامی، آن موسس مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، آن تدریس در دانشگاه امام صادق (ع) را ثبت کرده اندر سوابق آموزشی، آن صاحب صحیفه “درس هایی از سیاست خارجی“، آن معاون سابق وزارت امور خارجه در زمان “علی اکبر ولایتی“، آن پای ثابت گفت و گوهای تلویزیونی، آن فامیل “احمد توکلی“، مولانا “محمد جواد اردشیر لاریجانی“، بسیار اهل منطق و ریاضی و علم و بحث بود و بر نمی آشفت، مگر به شنیدن نام “نیک براون“ و عدم تحقق پیش بینی های سیاسی اش اندر شبکه های چندگانه تلویزیونی!
گویند ابتدای کار وی چنان بود که چون در مکتب و نزد اوستاد، جدول ضرب و ضرب و تقسیم و جذر و حساب و هندسه به سرعت بیاموخت، اوستاد او را مژده داد که در کار ریاضیات، از نوابغ عالم گردد، لیک “محمد جواد لاریجانیِ“ نوجوان، تفألی بزد به دیوان “شیخ بهایی“ و این بیت همی آمد که: «آن یکی گوید: حساب و هندسه / جمله وهم است و خیال و وسوسه!». پس دانست که در سیاست، شاید حساب و کتاب نباشد، لیک کرسی و مقرری و خودرو و راننده و محافظ اختصاصی باشد که ریاضی دان را پس از قرن ها ضرب و تقسیم، یکی از این مواهب را هم بهره نباشد!
گویند روزی تفالی بزد بر گلستان سعدی، این بیت آمد: «دلی که “نیک براون“ ربود و یغما کرد / کی التفات کند بر بتان یغمایی / مَن کانَ بَینَ یَدَیهِ مَا اشتَهی رُطَبٌ / یُغنیهِ ذلِکَ عَن رَجمِ العَناقیدِ!». پس گلستان ببست و زیر لب بگفت: «باشد که تنها خواجه حافظ شیرازی ماجرای ملاقات ما با “نیک براون“ نداند!». آن گاه تفالی زد به دیوان خواجه حافظ شیرازی، این بیت آمد: «من حاصل عمر خود ندارم جز غم / در عشق، ز “نیک براون“ ندارم جز غم!». پس دیوان حافظ ببست و بگفت: «خبرش به گوش او هم رسیده است که! آن وقت همی گویند حافظ را کاری با سیاست و انتخابات و مذاکرات و استعمار پیر و مذاکرات لندن نباشد و سرش دائماً به می و معشوق و لب جوی و سفارش بر نیکی بر پدر و مادر، اندر تفال هایش گرم باشد!».
پس معاندان او را طعنه زدند که چگونه با “نیک براون“ مذاکرت بکردی که زبان تو فارسی بود و زبان او انگلیسی؛ لیک با مخالفانِ داخلیِ هم زبانِ خود، کمتر مجالست و مذاکرت بکردی. پس گفت: «پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از همزبانی بهتر است!».
نقل است “نوستراداموس“ به خوابِ یکی از منتقدان مولانا “لاریجانی“ برفت و او را بگفت که مولانا “محمد جواد لاریجانی“ پیشگویی بس بزرگ است؛ آن چنان که منِ نوستراداموس در برابر وی، پشه ای هستم اندر مقابل پیلی! پس منتقد مولانا “محمد جواد لاریجانی“ پرسید: «چگونه باشد هر چه پیشگویی کند، واژگونه از آب در آید؟». “نوستراداموس“ همی گفت: «پیشگویان بزرگ عالم را از هر هزار پیشگویی، یکی درست باشد و هزار نادرست و غلط و چپ و چوله، لیک تنها پیشگویی که هر چه گوید بی کم و کاست، واژگونه تحقق یابد؛ مولانا “محمد جواد لاریجانی“ است که اگر شما عاقل بودید، همه پیشگویی های او را اندر یک علامت “منفی“ ضرب همی کردید و از آن جا که از قدیم، ضرب منفی در منفی مثبت همی شود، پس به قوتِ ضربِ آن منفی، پیشگوییِ درستی اندر مقابل شما حاضر باشد!».
او را جملات ناب و پرآب و تاب بسیار است که می توان با آب طلا نوشت. پس گفت: «اینآمریکایی ها آدمهای لوس، ننر و بیربطی هستند؛ یک دفعه در اتاق را باز میکنند و میگویند ول کن بابا! بیایید با هم مذاکره کنیم و وقت را تلف نکنیم!». و گفت: «با ترامپ باید نقد معامله کرد!». و گفت: «حدود برهنگی در کشور ما باید تعیین شود!». و گفت: « ۳۳ سال پیش، من اینترنت را وارد کشور کردم!». و (درباره پیشبینی اشتباهش در صدا و سیما درباره سقوط “بشار اسد“) گفت: «من فکر نمی کردم سوریه همان شب سقوط کند!». و گفت: «ما نباید خبر سقوط “بشار اسد“ را می دادیم!». و گفت: «خیلی بد است که مهمترین مسأله فضای مجازی، رفع فیلتر است! ». و (در روزهای انتخابات ریاست جمهوری) گفت: «هیچ تفاوتی در آرای پزشکیان و پورمحمدی نمیبینم! ». و گفت: «(جلیلی) بیش از ۱۵۰ نقطه کشور را از نزدیک دیده و علاقه داشت ببیند! ». و گفت: «مگر می خواهیم مدل یا ملکه زیبایی انتخاب کنیم که در انتخابات، عکس دستکاری شده استفاده می کنند؟». و گفت: «جسد برجام اگر دفن میشد این گونه بو نمیداد!». و گفت: «این بد است که فکر کنیم رابطه فقط باید با چند کشور مدرن وحشی باشد!» و گفت: «احمدینژاد استعداد وافری در عوام فریبی دارد!». و گفت: «اگر برای منافع نظام، مذاکره با شیطان هم نیاز باشد ما میرویم قعر جهنم مذاکره میکنیم!». و گفت: «انتخابات آمریکا شبیه نزاعهای چالهمیدانی است!». و گفت: «به طنز علاقه زیادی داشته و در سالهای گذشته با گل آقا همکاری داشتم و طنز مینوشتم. در آن زمان هر ایده خود را به مبلغ 15 هزار تومان به گل آقا میفروختم و چند بار که ایدههایم روی جلد میرفت 20 هزار تومان از روزنامه گرفتم!».
پس روزی جمله مریدان او را پرسیدند: «چگونه باشد که قدما گفته اند؛ ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند؟ آن گاه چطور برادران “لاریجانی“ همه در اقلیم سیاست بگنجیدند، گنجیدنی؟». مولانا “محمد جواد لاریجانی“ بگفت: «نیمنانی گر خورد مردِ خدا / بذلِ درویشان کند نیمی دگر / ملکِ اقلیمی بگیرد پادشاه / همچنان در بندِ اقلیمی دگر!». و گفت: «ما را پست و مقام معمولی در حکمِ همان نیم نان باشد و پست و مقامِ حسابی در حکم نانِ کامل!». پس مریدان به شنیدن این تشبیه، گریبان تا آن جا که متهم به عدم رعایت حدود برهنگی نشوند، دریدند و سر به نزدیک ترین نانوایی نهادند!
گویند چون مولانا “محمد جواد لاریجانی“ در سنه ۱۳۶۹ اندر روزنامه “اطلاعات“ و در یادداشتی تحریر کرده بود: «امکان ندارد آمریکا برای آزادسازی کویت به عراق حمله کند!». وقتی روزنامه منتشر همی شد، آمریکا به عراق حمله کرده بود! پس همان شب، “ملک الشعرا بهار“ به خواب “سید محمود دعایی“ (سرپرست وقت روزنامه اطلاعات) بیامد و بگفت: «آن چشم سفیدی که بود چشمش کور / درکشور ما گشته به بینش مشهور / بیهوده کنند نام کاکا الماس / برعکس نهند نام زنگی کافور!».
گویند “احمد زیدآبادی“ (فعال سیاسی) اندر صفحه اینستاگرام خود نوشت: «به نظرم اظهارنظرهای سالهای اخیر آقای (محمد جواد) “لاریجانی“ با سطح فهم و دانش او خیلی فاصله دارد و این معمای بزرگی است!». پس مریدان، این خبر به مولانا “محمد جواد لاریجانی“ رساندند، آن گاه سر از جیب مکاشفت و پیشگویی و تحلیل سیاسی برداشت و بگفت: «فعال سیاسی باشی و هنوز ندانی که ربطِ مواضع سیاسی با سطحِ فهم و دانشِ هر مردی، در حدِ ارتباط شقیقه او باشد با تَشتکِ زانوی چپش؟».
نقل است او را پرسیدند از بالا نشینی برادران “لاریجانی“ اندر سپهر سیاسی ایران، همی گفت: « چراغ اگر بالایی طلبد، برای خود طلب نکند، غرض او منفعت دیگران باشد تا ایشان از نور او حظّ یابند و اگر نه هرجا که چراغ باشد خواه زیر خواه بالا، او چراغ است!». و زیر لب گفت: «فعلاً که اندر انتخابات ریاست جمهوری اخیر، فتیله چراغِ کاندیداتوری اخوی ما را پایین همی کشیدند!».
نقل است چون رخت از دیار فانی بر دیار باقی بر کشید، منکر و نکیر هر چه او را پرسیدند، پاسخ همی داد: «کار، کار انگلیسی هاست!» منکر و نکیر را در نهایت توافق بر این شد که نامِ موردِ سوال و جواب قرار گیرنده، اشتباه درج شده و نام قدیمش از سیاهه خط بزدند و همی نوشتند: «دایی جان ناپلئون!».
پاورقی:
* ریاضی دان و منطقدان برجسته لهستانی-آمریکایی (ژانویه ۱۹۰۱ تا اکتبر ۱۹۸۳)