همیشه گفتهاند فرزندان آینه تمامنمای والدیناند؛ جملهای آشنا، اما گاه بهظاهر کلیشهای که در دل خود، حقیقتی عمیق و تکاندهنده پنهان دارد. اگر با دقت بیشتری به رفتارهای کودکان و نوجوانان اطرافمان بنگریم، خواهناخواه به تکرار الگوهایی میرسیم که از خانه آغاز شدهاند. زبان بدن، نوع نگاه، نحوه گفتوگو، حتی نحوه خشم و شادی، چیزی نیست جز بازتابی ناخودآگاه از پدران و مادرانی که گاه خود از این انتقال بیخبرند.
هدیه نوری
روزنامه نگار
همیشه گفتهاند فرزندان آینه تمامنمای والدیناند؛ جملهای آشنا، اما گاه بهظاهر کلیشهای که در دل خود، حقیقتی عمیق و تکاندهنده پنهان دارد. اگر با دقت بیشتری به رفتارهای کودکان و نوجوانان اطرافمان بنگریم، خواهناخواه به تکرار الگوهایی میرسیم که از خانه آغاز شدهاند. زبان بدن، نوع نگاه، نحوه گفتوگو، حتی نحوه خشم و شادی، چیزی نیست جز بازتابی ناخودآگاه از پدران و مادرانی که گاه خود از این انتقال بیخبرند.
جامعه ما، درست مانند فرزندان ما، فرزند بزرگتریست به نام «تربیت خانوادگی». اگر در خانهها خشم، اضطراب، ترس و ناتوانی تربیت شود، در کوچه و خیابان هم امنیت عاطفی رنگ میبازد. اگر در خانهها شادی، گفتوگوی سالم، عزتنفس و حس مسئولیت شکل بگیرد، جامعه نیز روی دیگر همین سکّه خواهد بود.
این ارتباط ارگانیک میان والدین، فرزندان و جامعه، موضوعیست که نمیتوان آن را نادیده گرفت. هر مدرسهای، هر محلهای و هر ادارهای، در حقیقت بازتاب هزاران خانه است. اما ما چقدر این واقعیت را جدی گرفتهایم؟ آیا پدران و مادران امروز آگاهند که هر حرکت، هر حرف و هر رفتارشان میتواند آیندهای را بسازد یا تخریب کند؟
در همین خصوص به گفت و گو با دکتر محسن محمدپور، مدرس دانشگاه و روان شناس بالینی پرداختیم.
* آقای دکتر، جمله معروفی هست که میگوید «فرزندان آینه والدیناند». چقدر این جمله را از منظر علمی درست میدانید؟
این جمله، اگرچه بارها تکرار شده، اما واقعاً یکی از دقیقترین اصول روانشناسی رشد است. کودک از لحظه تولد، شروع به جذب اطلاعات از محیط اطرافش میکند و نخستین الگوهای رفتاری او، والدیناند. کودک در ابتدا با تقلید یاد میگیرد، نه با منطق. بنابراین رفتار پدر و مادر – چه مثبت و چه منفی – در ذهن کودک نقش میبندد و به بخشی از شخصیت او بدل میشود.
* آیا این بازتاب فقط در دوران کودکی دیده میشود یا در بزرگسالی هم ادامه دارد؟
بسیار ادامهدار است. حتی نوجوانی و بزرگسالی افراد هم به شدت تحت تأثیر الگوییست که در کودکی تجربه کردهاند. مثلاً کسی که در کودکی مرتب تنبیه کلامی شده یا نادیده گرفته شده، در بزرگسالی احتمالاً یا دچار کمرویی شدید میشود یا خودش به فردی پرخاشگر بدل خواهد شد. ما در روانشناسی به این انتقال الگوها، تداوم رفتاری میگوییم.
* پس میتوان گفت که جامعه امروز، آینه رفتار دیروز خانوادههاست؟
بله. کاملاً. جامعه، نسخه جمعی از خانههاست. اگر امروز در جامعهای اضطراب، ناامنی، خشونت یا فقدان اعتماد دیده میشود، باید ریشه آن را در خانوادهها جستوجو کرد. رفتار فرزندان در مدرسه، خیابان یا فضای مجازی، نشانهای از آنچیزیست که در خلوت خانهها گذشته است.
* برخی والدین تصور میکنند مدرسه و اجتماع مسئول تربیت فرزندان است. این باور تا چه حد صحیح است؟
این یک خطای رایج است. مدرسه فقط میتواند مکمل تربیت باشد، نه جایگزین آن. پایه شخصیت، در خانه ریخته میشود. مدرسه میتواند مهارتها را تقویت یا اصلاح کند، اما ساختار اصلی توسط والدین شکل میگیرد. وقتی والدین مسئولیتگریز میشوند، کودک در تعارضی جدی بین خانه و اجتماع قرار میگیرد و همین تعارض، آغاز ناهنجاریهای روانی و رفتاری خواهد بود.
* نشاط اجتماعی چه ارتباطی با تربیت صحیح فرزندان دارد؟
بسیار عمیق. فرزندانی که در محیط امن، با محبت و احترام بزرگ میشوند، در بزرگسالی افرادی امیدوار، خلاق، مسئول و دارای ثبات روانی خواهند بود. چنین افرادی جامعه را بهسمت رشد، همدلی و شادی پیش میبرند. در مقابل، کودکانی که در خانوادههای پرتنش، بدون گفتوگوی سالم و با تجربه طرد یا خشونت رشد میکنند، در بزرگسالی افسرده، خشمگین و منزوی خواهند شد. نتیجه آن، جامعهای عبوس، بیتحمل و منفعل است.
* چه توصیههایی برای والدین دارید تا از همین امروز مسیر تربیت درست را آغاز کنند؟
مهمترین توصیه من این است که اول خودشان را تربیت کنند. والدینی که از نظر هیجانی و روانی ناپایدارند، نمیتوانند فرزند سالم تربیت کنند. آگاهی از اصول تربیت، یادگیری مهارتهای ارتباطی، پرهیز از تحقیر، توجه به عزتنفس کودک و شنیدن بدون قضاوت، پایههای اصلی تربیت صحیحاند. همچنین پدر و مادر باید بدانند که فرزند، “پروژه موفقیت” نیست، بلکه انسان مستقلی است با شخصیت منحصربهفرد که باید پرورش یابد، نه هدایت اجباری.
* در پایان، آیا شما جامعه با نشاط را دستاورد تربیت درون خانواده میدانید؟
بله. بیتردید. نشاط اجتماعی، از دل خانوادههایی برمیخیزد که در آنها صداهای کودکان شنیده میشود، احساسات شان جدی گرفته میشود، گفتگو جایگزین فریاد است و احترام، پایه تعامل است. اگر میخواهیم جامعهای امیدمحور، صلحطلب و رو به پیشرفت داشته باشیم، باید از خانه شروع کنیم؛ از آینههایی که روزی تصویرشان بر صورت جامعه خواهد افتاد.
* یکی از دغدغههای جدی امروز، آسیبپذیری روانی نسل جدید است. از اضطرابهای بیپایان گرفته تا خشونتهای ناگهانی یا افسردگیهای پنهان. آیا ریشه این آسیبها را باید در تربیت خانوادگی جستوجو کرد؟
دقیقاً همینطور است. کودکان امروز، اغلب در محیطهایی بزرگ میشوند که یا بیش از حد کنترلکننده است، یا بهشدت رها و بیتوجه. در هر دو حالت، تعادل روانی کودک به هم میریزد. در خانوادههایی که گفتوگو وجود ندارد، والدین مدام با گوشی مشغولاند یا فضای خانه مملو از تنش و سکوتهای تلخ است، کودک احساس بیارزشی یا ناامنی میکند. همین احساس، در نوجوانی به اضطراب، پرخاشگری یا انزوا تبدیل میشود.
در مقابل، اگر محیط خانه امن باشد، کودک یاد میگیرد احساسات خود را بیان کند، خواستههایش را بدون ترس مطرح کند و از شکست نترسد. چنین فرزندانی، پایهگذار جامعهای متعادلتر خواهند بود.
* پس میتوان گفت ریشه بسیاری از اختلالات روانی بزرگسالی، در سالهای اولیه کودکی کاشته میشود؟
بله. دقیقاً. روانشناسی امروز ثابت کرده که هفت سال اول زندگی، پایهگذار شخصیت فرد در بزرگسالیست. فردی که در این سالها دیده نشده، شنیده نشده یا تحقیر شده، بعدها در روابط عاطفی و اجتماعی خود آسیبپذیرتر خواهد بود. بنابراین، تربیت صرفاً یک وظیفه خانوادگی نیست، بلکه مسئلهای راهبردی برای آینده سلامت روان یک ملت است. والدینی که فرزند سالم روانی تربیت میکنند، در واقع به امنیت روانی نسل بعد خدمت میکنند.