شاید توقع غریبی باشد که برای راه انداختن جریان فیلمنامهنویسی گروهی از خود فیلمنامهنویسان کارکشته و حرفهای بخواهیم با یکدیگر تیم تشکیل دهند.
شاید توقع غریبی باشد که برای راه انداختن جریان فیلمنامهنویسی گروهی از خود فیلمنامهنویسان کارکشته و حرفهای بخواهیم با یکدیگر تیم تشکیل دهند. وقتی قرار است فیلمنامهنویسی گروهی در دستور کار قرار گیر، نیاز به شخصیتی به نام سرتیم به وجود میآید؛ سر تیم باید یک فیلمنامهنویس کارکشته و متبحر باشد. هر یک از سرتیمها وظیفه هدایت افرادی را دارند که اصطلاحا به آنها بچههای تیم گفته میشود که این بچههای تیم معمولا شاگردان آن سرتیم هستند و سرتیم برای آنها جدا از سرتیمبودن حکم استاد را هم دارد. سرتیمها در حوزه فیلمنامهنویسی با تجربهتر از بچههای تیم هستند و با مدیریتی که در گروه دارند کار را پیش میبرند.
دانشکدهها و آموزشگاههای هنری خصوصی و یا کارگاههای خانگی و شخصی بستری مناسب برای پرورش جوانهایی هستند که میتوانند بعد از اتمام دوره آموزششان، به عنوان بچههای تیم توسط نویسندگان انتخاب شوند و فعالیت داشته باشند. اما امروزه این بسترها به اندازه کافی توانایی هنرجویان را برای فعالیتهای نگارشی افزایش ندادهاند و لذا نیروی کافی و توانا برای فیلمنامهنویسی گروهی فراهم نمیآید. اگر یک نویسندهی حرفهای خیالش از بچههای تیم خود راحت باشد و آنها را قابل اعتماد بیابد، نهتنها از وارد شدن به کار گروهی ابایی نخواهند داشت بلکه از این اتفاق استقبال نیز خواهد کرد.
واقعیت این است که نویسندگان خسیس نیستند که نخواهند خیرشان به کسی برسد. اگر برویم آمار بگیریم بسیاری از نویسندههای مطرح و کارکشته را پیدا میکنیم که دارند با جوانان کار میکنند و کم و زیاد بالاخره به آنها پول هم میدهند و اسباب رشدشان را فراهم میکنند و آنها نیز بعدا میتوانند به عنوان نویسنده مستقل فعالیت کنند.
پس بحران کمبود نویسنده در فیلمنامهنویسی گروهی از علل مختلف ناشی میشود؛ از نویسندگان که شاگرد نمیپذیرند و وقت برای تدریس نمیگذارند و از مسئولان که تقریبا آموزش را به امان خدا رها کردهاند و از هنرجویان که بیشترشان به این فکر میکنند که یک شبه مشهور و موفق شوند.