بانو هنگامه اخوان دارای یکی از صداهای ماندگار موسیقی کلاسیک ایرانی است. صدایی که قدرت و حجم بالا و همچنین تکنیکی بودنش در میان اهالی موسیقی ایرانی شهره و زبانزد است. لذتی را که شنوندگان تصنیف های جاویدان “باز آمدم” و “عاشقی محنت بسیار کشید” در دهه ۱۳۶۰ تجربه کردند، هنوز در یاد جان آنان باقی ست و ارزشمندترین گنجینه موسیقیایی خاطرات شان را تشکیل می دهند
بانو هنگامه اخوان دارای یکی از صداهای ماندگار موسیقی کلاسیک ایرانی است. صدایی که قدرت و حجم بالا و همچنین تکنیکی بودنش در میان اهالی موسیقی ایرانی شهره و زبانزد است. لذتی را که شنوندگان تصنیف های جاویدان “باز آمدم” و “عاشقی محنت بسیار کشید” در دهه ۱۳۶۰ تجربه کردند، هنوز در یاد جان آنان باقی ست و ارزشمندترین گنجینه موسیقیایی خاطرات شان را تشکیل می دهند. کارهایی برجسته و بس شاخص که علاوه بر نمایش استثنایی و حیرت انگیز اوج صدای یک انسان و نیز لطافت بی نظیر آن، بر استادی ایشان در مقام خواننده ممتاز موسیقی اصیل ایرانی – چه در میان خانم ها و چه آقایان – به خوبی و روشنی، گواهی می دهند. بی گمان خانم اخوان جزو سه بانوی خواننده برتر موسیقی سنتی کشورمان است.
خانم هنگامه اخوان سالهاست عضو شورای موسیقی و خانه موسیقی است. درباره موضوعات پیرامون موسیقی زنان در ایران و همچنین خانه موسیقی، با این خواننده برجسته موسیقی اصیل ایرانی گفتگویی داشته ایم که تقدیم علاقه مندان به موسیقی اصیل کشورمان می شود.
بله. البته خودم اين نامه را نديدهام؛ اما درباره اين دستخط بسيار شنيدهام و به نظرم ماجرای جالبی است که آ ن زمان اتفاق افتاد و قابل بررسی است.
شورای موسيقی پاپ افراد ديگری هستند. افرادی همچون دکتر سرير، بکان و علی تفرشی. من در کارشناسی کنسرتهای سنتی هستم. تالار وحدت یک تالار درجه يک است و شأنيت دارد و همه آنهایی که درجه يک هستند در وحدت کنسرت می گذارند. البته ما کسی را رد نمی کنيم؛ به آن ها که کارشان ضعيف است تذکر می دهيم و نکات اصلاحی را گوشزد می کنيم و به کنسرتهای گروههای نوپا هم فرهنگسرای نياوران را می دهیم.
در مواردی هم که شما می گوييد ممکن است در شأن تالار وحدت نباشند، خود بنياد رودکی اجازه می دهد؛ چرا که بنياد بايد بتواند مخارج سنگين نگهداری از اماکنش را تأمين کند و حقوق کارمندان و پرسنل خود را پرداخت کند.
ببينيد در تهران هيچ محدوديتی برای بانوان وجود ندارد؛ اما متأسفانه در شهرستانها هر کس برای خودش رئيس است. من خودم شاگردانی دارم که خودشان کنسرت برگزار می کنند و در مکانهای معتبری همچون تالار وحدت هم می توانند اجرا کنند؛ شايد هنوز صدای شش دانگ وجود نداشته باشد؛ اما صداهای خوب ۴ دانگ و ۳ دانگ وجود دارد.
تازه کارهایی هم هستند که در تالارهای ديگر اجراهای شان را برگزار می کنند. مشکل اصلی اين است که برای کنسرتها نمی توانيم تبليغ کنيم و در سطح شهر تابلو بگيريم. مثلاً برای موسيقی پاپ تبليغات رنگارنگ دارند و حتی بانوان در پوسترهای سينمايي هستند؛ اما موسيقی محدوديتهای خاص خودش را دارد. البته آفت ديگری هم در موسيقی بانوان وجود دارد و آن اين است که همه می خواهند يک شبه ره صد ساله بروند. به محض اين که چند تصنيف تکراری ياد می گيرند، سريع می خواهند کنسرت بگذارند و فکر می کنند بعد از دو سال آموزش، بايد خودی نشان بدهند. نسل ما و به خصوص خود من با هزار بدبختی و مرارت به جايگاهی در موسيقی رسيديم؛ اما الان از همان ابتدای راه به دنبال تجارت در موسيقی هستند و بعد از مدتی فعالیت می بينیم با اتومبیل های آنچنانی رفت و آمد می کنند.
بايد در موسيقی به اين باور برسيم که دو ساله نمی شود به جايی رسيد و رسيدن به مرحله استادی؛ سالها تمرين، رياضت و ممارست نياز دارد. خود من حدود ۴۰۰ شاگرد دارم و از اين ميان، تعدادی هستند که استعدادهای خوبی دارند و اگر تمرينهای زيادی را پشت سر بگذارند می توانند در آينده حرفی برای گفتن داشته باشند.
مشکل ديگری که در زمينه کنسرت بانوان وجود دارد، کمبود سالن های کنسرت مخصوص بانوان است. از نظر خواننده مشکلی نداريم؛ ولی سالن اجرای در تهران کنسرت تعدادش از انگشتان دست کمتر است. همين تالار وحدت را هم که به درد کنسرت می خورد، نيمی از ساعاتش متعلق به تئاتری هاست.
البته ۲۰ سال پيش چند باری کنسرتهای من را به هم زده بودند؛ اما سالهاست که ديگر از آن اتفاقات نمی افتد و در تهران هيچ مشکلی برای برگزاری کنسرتهای بانوان وجود ندارد. من آدم رکی هستم و همه اين را می دانند و اگر مشکلی باشد خيلی راحت می گويم.
بله. همه رفتند و پر کشيدند. اين روزها هر چه می بينيم دزدی از آهنگسازان قديمی است. آهنگها را با اندک تغييراتی بر می دارند و به نام خودشان منتشر می کنند. چند سال پيش نوه شادروان امير جاهد اعتراض کرد که بيات ترک پدر بزرگش را شخصی به نام خودش منتشر کرده است و او دستش به جايی بند نیست. يادم هست برای زنده ياد ياحقی همين اتفاق افتاده بود، به او گفتم: «چرا شکايت نمی کنيد؟». گفت: «به چه کسی شکايت کنم؛ مگر اصلاً کسی اهميتی می دهد؟». اين روزها ديگر همه از دست هم کپی می کنند و وضعيت بدتر از آن زمان شده است.
امثال خدا بيامرز لطفی مگر ديگر تکرار می شوند؟ اين روزها که رسانه ها فقط پاپ پخش می کنند، اگر استعدادی هم وجود داشته باشد، در بخش آهنگسازی يا بی انگيزه می شود و يا کسی آثارش را جدی نمی گيرد. زمانی بچههای راديو می گفتند هر کس از مادرش قهر می کند، می رود از آقای پازوکی آهنگ می گيرد و می خواند؛ اما اين روزها اوضاع خيلی بدتر از آن زمان شده است. همه خوانندهها زار می زنند و آهنگها تبديل به عزاداری شده است. از آن طرف هم آهنگهای کافهای قبل از انقلاب را می گيرند و تغييرش داده و ارائهاش می دهند. موسيقی پاپ ما هم اوضاع اسفناک تری دارد. زمانی بود که ژانرها جدا بود. موسيقی کافهای کار خودش را می کرد، موسيقی پاپ کار خودش را ميکرد و موسيقی سنتی پيشرفت خودش را داشت و تکليف موسيقی جدی هم روشن بود؛ اما الان همه اين ها با هم قاطی شدهاند و تکلیف هيچ کدام معلوم نيست. هرکسی به جشنواره می آيد و دوست دارد خودش را نشان بدهد. واقعاً درباره موسيقی جدی بايد چهار تا آدم جدی بيايد و صحبت کند و نه جوانک های بی مسلک تازهکار! تنها خانه موسيقی است که چراغ این حرفه را روشن نگه داشته است.
ببينيد خانه موسيقی يک نهاد صنفی و غير دولتی نوپاست و بودجهای هم ندارد. اين عزيزان با دست خالی کار می کنند. همين نوربخش را ببينيد که فوق ليسانس حقوق دارد و واقعاً با حوصله و با استعداد دارد کارش را می کند و وقت گران قيمتش را روی خانه موسيقی گذاشته است. نوربخش اگر می خواست می توانست در هر ادارهای پست و مقام بگيرد؛ اما در حال سامان دادن به خانه موسيقی است. البته بدون بودجه کاری از پيش نمی رود. عدهای نشستهاند و از دور شعار می دهند. خيلی راحت می توانند بيايند و با هيأت مديره صحبت بکنند و انتقادات شان را مطرح کنند. هر جايی که مشکل و معضلی دارد با گفت و گو می شود آن را حل کرد، نه با سر و صدا و داد و بيداد. گويا همه منتظرند خانه موسيقی هم مثل آن سالهای خانه سینما تعطيل شود و تازه به فکر بازگشایی اش بيفتند. اين طور نبايد باشد. درِ هر صنفی بسته شود، اتفاق خوبی نيست. هنرمندان نبايد مقابل یک دیگر قرار بگیرند. بايد هر کس حرفی دارد در هيأت مديره مطرح کند. به خدا اين طور که می گويند نيست و با چنگ و دندان خانه را حفظ کردهاند. باور کنيد در دوران گذشته کابارهای ها بيشتر از ما هنرمندان امروزی هوای يکديگر را داشتند. عده ای تصورشان اين است که در خانه موسيقی بخور بخور می شود؛ خانه موسيقی گور ندارد که کفن داشته باشد. من هنگامه اخوان سرم را می دهم اگر بودجهای داشته باشد. مبلغ کمی هست که از شهرداری می گيرند و به هیچ وجه کافی نیست.