گروه «نیداوود» که با آلبوم «خانه غریب» در سال 1390 برنده سهجایزه از خانه موسیقی شد، فعالیت خود را از سال 1386 به صورت جدی آغاز کرده. پویان بیگلر سرپرست این گروه متولد سال 1361 در همدان است. بیگلر سال 92 با آلبوم «سفر خاموش» با بداههنوازی تار در کنار پژمان حدادی حاضر شد و در کارنامه خود سابقه همکاری با محمدرضا لطفی را نیز دارد. با بیگلر درباره وضعیت موسیقی دستگاهی و و موضوع مهم موسیقی مقامی و نواحی ایران گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
آرش رضایی
گروه «نیداوود» که با آلبوم «خانه غریب» در سال 1390 برنده سهجایزه از خانه موسیقی شد، فعالیت خود را از سال 1386 به صورت جدی آغاز کرده. پویان بیگلر سرپرست این گروه متولد سال 1361 در همدان است. بیگلر سال 92 با آلبوم «سفر خاموش» با بداههنوازی تار در کنار پژمان حدادی حاضر شد و در کارنامه خود سابقه همکاری با محمدرضا لطفی را نیز دارد. با بیگلر درباره وضعیت موسیقی دستگاهی و و موضوع مهم موسیقی مقامی و نواحی ایران گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
*آقای بیگلر این روزها توجه به موسیقی مقامی و همچنین ردیفنوازی و دستگاهی را از سوی اهالی موسیقی و علاقهمئدان به آن چطور ارزیابی میکنید؟
موسیقی مقامی و سنتی ما به دلیل وظیفهای که به دوش میکشید و آن عبارت است از انتقال المانهای فرهنگی و تاریخی این سرزمین، توجه و حمایت بهخصوص و ویژهای میطلبد که تا امروز آنطور که باید و شاید در این زمینه اهتمامی ورزیده نشده است و بخش اعظم این بیتوجهی، به علت معرفی نشدن و پرداخته نشدن درست به این بخش از موسیقی بوده است و این مساله موسیقی سنتی و مقامی ما را بسیار آسیبپذیر کرده است. ما نیاز به توجه سریع و اورژانسی به موسیقی مقامی داریم و این تنها راه حفظ ریشههای موسیقایی ما است.
*اینها که گفتید دردهای ما هستند، درمان چیست یعنی چگونه و با چه ابزاری میتوان از این آسیبپذیری جلوگیری کرد؟
به نظر من اولویت با هدفمند کردن و جهت دهی اصولی و به صورت کلان در خصوص آینده موسیقی ایرانی است که این میتواند یکی از راهکارها باشد. علاوهبر این اختصاص امکانات تبلیغاتی و رسانهای در این زمینه میتواند موسیقی ما را به ثبات بیشتری برساند و آگاهی و آشنایی بیشتری در این باره به مردم بدهد. نمیتوان کتمان کرد در حوزه موسیقی سنتی و مقامی ما به شدت نیاز به اطلاعرسانیهای گستردهتر داریم. از آنجا که ما در ایران گزینههای زیادی برای انتخاب نداریم و نمیتوانیم انتخاب کنیم؛ بیشتر برایمان انتخاب میکنند. این بدان معنی است که در حوزه موسیقی، ما انواع گستردهای از موسیقی فعال در جامعه نداریم. همین دو سه نوع موسیقی هم که در جامعه هست از تبلیغات رسانهای مطلوب و پوشش اظلاعرسانی مناسب برخوردار نیست، یعنی موزیکی که مردم جامعه ما استفاده میکنند، بیشتر وارداتی و یا تجاری است و این تحت هیچ شرایطی به ارتقای فرهنگ عمومی منتج نمیشود. از سوی دیگر متاسفانه به علت مشکلاتی که گریبانگیر آهنگسازان جوان موسیقی سنتی (خصوصا موسیقی مقامی که غالب نوازندههای آن در نقاط دور افتاده هستند) است، قطعاتی که ساخته میشوند از کیفیت مطلوب و استاندارد برخوردار نیست؛ چرا که آهنگساز مجبور است برای شنیده شدن و فروش آثارش از ذائقه و لحنهایی استفاده کند که رنگ و بوی کارهای پاپ و پرمخاطب را دارد یا برای انتشار و ضبط قطعات خود به یکسری قواعد نامطلوب ناشر تن دهند. در این حال است که حتی آثار منتشرشده در حیطه موسیقی سنتی و مقامی آن اصالت و خاصیتی را که باید داشته باشند، ندارند.
*پس در این شرایط چه آیندهای باید برای موسیقیمان متصور شویم؟ هرچه باشد به نظر نمیرسد آینده روشنی در انتظار موسیقی ایرانی باشد.
این وضعیت به شدت پیکره موسیقی سنتی و نواحی ما را آسیبپذیر کرده و تداوم آن حتی میتواند منجر به از بین رفتن و بیهویت شدن موسیقی سنتی و مقامی ما هم بشود. برطرف شدن مشکلاتی از این دست مستلزم بیشتر بها دادن به موسیقی دستگاهی و مقامی ما است که بخشی از این بحران را میتوان با استمرار در برپایی اجراهای زنده موسیقی و پشتبانی نهادهای مربوطه، ترمیم کرد.
*آیا فعالیتهای پژوهشی میتواند نقش تاثیرگذاری در استقرار و ثبات جایگاه موسیقی سنتی و مقامی ایفا کند؟
بله. اساسا پژوهش و تحقیق نقشی کلیدی در این رابطه خواهد داشت. برای حفظ رسمیت موسیقی ایران، که انسجام و وحدت آن از انشعابهای مختلف موسیقی نواحی و منطقهای ما شکل گرفته است، حمایت و تقویت بخش پژوهشی در این زمینه بسیار ضرورت دارد. و به جرات میتوان گفت تنها فعالیتهای پژوهشی در این حوزه می تواند لهجه موسیقی ایرانی را زنده نگه دارد و بخش اعظمی از نیازها و آسیبپذیری آن را ریشهیابی کند.
*فکر میکنید چگونه میشود با روند تنزل سلیقه موسیقی مخاطب ایرانی مبارزه کرد و گوش علاقهمندان موسیقی در کشور را با موسیقیهای ارزشمندتری آشنا کرد و به نغمههای اصیل عادت داد؟
متاسفانه هجمه تبلیغاتی موسیقیهای مبتذل و سطحی در هرچه بیشتر منزوی کردن موسیقی ما، بی تاثیر نیست. این نوع موسیقی که با عنوان «موسیقی لسآنجلسی» و البته عناوین جدید دیگری شهرت دارد، گوش و ذائقه موسیقایی مخاطبان را آلوده کرده و نقش به سزایی جهت مبتذل کردن سلیقه موسیقایی شنوندهها، ایفا میکند. البته از طریق همان فعالیتهای پژوهشی با گرایش پژوهشهای جامعهشناسی موسیقی میتوان در شناسایی نیازهای بهروز جامعه موفقتر عمل کرد و آلترناتیو این دغدغه را طرحی کارامد جهت مهندسی سلیقه موسیقایی اقشار مختلف جامعه میدانم تا از این طریق در کنار انواع دیگر موسیقی، موسیقی دستگاهی و بومی ما هم جایگاه اصلی خود را باز یافته و گزینهای از موارد انتخابی مردم برای شنیدن موسیقی باشد.