تنهایی و تلاش برای نگه داشتن یک رابطه، مفاهیمی هستند که در "پیرپسر" به شدت برجسته میشوند، فیلم اکتای براهنی، با نگاهی عمیق و دراماتیک به یک خانواده پدرسالار ایرانی، در تلاش است تا پیچیدگیهای روانی و اجتماعی اعضای آن را به تصویر بکشد. در این خانواده، که سایه سلطه پدر زورگو بر روابط جاری است، شخصیتها نه تنها با فشارهای بیرونی، بلکه با درگیریهای درونی خود دست و پنجه نرم میکنند.
سارا حدادی/ منتقد سینما و تئاتر
تنهایی و تلاش برای نگه داشتن یک رابطه، مفاهیمی هستند که در “پیرپسر” به شدت برجسته میشوند، فیلم اکتای براهنی، با نگاهی عمیق و دراماتیک به یک خانواده پدرسالار ایرانی، در تلاش است تا پیچیدگیهای روانی و اجتماعی اعضای آن را به تصویر بکشد. در این خانواده، که سایه سلطه پدر زورگو بر روابط جاری است، شخصیتها نه تنها با فشارهای بیرونی، بلکه با درگیریهای درونی خود دست و پنجه نرم میکنند. براهنی در این فیلم به طور هوشمندانهای به تقابل دو نسل و دو جریان فکری پرداخته است؛ یکی نمایانگر پایبندی به سنتهای قدیمی و دیگری در تلاش برای تغییر و یافتن هویتی مستقل در دنیای مدرن. در پس این درگیریهای نسلی، ناامیدی و تلاش برای حفظ روابط خانوادگی در شرایط سخت به خوبی به نمایش گذاشته شده است، به طوری که هر حرکت و کلمه شخصیتها گویی حکایت از جنگی درونی برای رسیدن به آرامش و تعادل در یک دنیای مردسالار است
پدر داستان ، که با بازی برجسته حسن پورشیرازی به تصویر کشیده میشود، نماد یک نظام پدرسالار است که سلطهگریاش نه تنها در حوزه اجتماعی، بلکه در عرصههای روانی و عاطفی نیز بر خانواده چیره شده است. این پدر زورگو در عین حفظ اقتدار ظاهری خود، در درون خود با بحرانها و تضادهایی دست و پنجه نرم میکند که فیلم به تدریج آنها را نمایان میسازد، او در این نقش نشان میدهد که شخصیتهایی که در ظاهر قدرت دارند، در پس آن ممکن است دچار آسیبها و درگیریهای روانی عمیق باشند؛ او که با قدرتی فراوان خانوادهاش را کنترل میکند، در واقع نماینده نسل پیشین است که هیچ تزلزلی در اقتدار خود ندارد اما فیلمنامه در روند داستان این اقتدار را به نسل بعدی یعنی فرزندانش به درستی میشکند.
و اما حامد بهداد؛ بازیگری که با تسلط خاصی که بر زبان بدن و دیالوگها دارد، سایهی زورگویی و سلطهگری پدرسالارانه بر نسل بعدی را با دقت به تصویر میکشد و در مسیر قصه در تلاش است تا بر زورگویی مردسالارانه پدر چیره شود، او با بازی فوقالعاده و بینیاز از هر دیالوگ یا بازی اضافه، توانسته است عمق احساسات پیچیده شخصیتش را تنها با نگاههایش به نمایش بگذارد، چشمهای او گویی زبان اصلی شخصیتش هستند که عشق، احترام، شکست و اقتدار را به شکلی بیکلام و قوی منتقل میکنند. او با تسلط تمام بر بازی در سکوت، لحظاتی را خلق میکند که در آن کلمات، بیاهمیت میشوند و تنها حسها و درگیریهای درونی شخصیتش از طریق نگاهش نمایان میشود؛ بهداد به خوبی چالشهای روحی یک مرد در میانه بحرانهای زندگی را به تصویر میکشد؛ چالشهایی که هر “پیرپسر”ی با آن مواجه است؛ فشارهای اجتماعی، سلطهپذیری و مبارزه برای حفظ هویت و جایگاه خود. بازی او نه تنها حقیقت شخصیتش، بلکه روح انسانی را در برابر سلطه و تردیدهای درونی به شدت ملموس میکند.
محمد ولیزادگان، در نقش برادر کوچکتر، نقش مکمل حامد بهداد را بازی میکند، او نماینده نسلی است که با سنتها و فشارهای خانوادگی دست و پنجه نرم میکند، در جستجوی آزادی و هویت شخصی خود است. در بازی ولیزادگان، تضاد میان شور جوانی و تسلیم در برابر فشارهای پدر به خوبی به نمایش گذاشته میشود. او همچنان در تلاش است تا مسیر خود را در دنیای تحت سلطه پدر پیدا کند و این کشمکش درونی را در هر حرکت و کلمه او میتوان احساس کرد.
در کنار این سه بازیگر، لیلا حاتمی حضوری تأثیرگذار دارد، او زنی است که در ظاهر، شیک و باوقار، اما در درون خود ناامیدی و سرخوردگی فراوانی دارد؛ زنی که در برابر سلطهگریهای مردانه و فشارهای اجتماعی میان تسلیم شدن و جنگیدن در تقلاست، حضور حاتمی به نوعی نمایانگر وضعیت زنان در جامعهای پدرسالار است که نمیتوانند صدای خود را به طور مؤثر به گوش ظالم برساند، او عمق ناامیدی و سرخوردگی زنان در چنین جوامعی را به نمایش میگذارد. حاتمی در این فیلم یک درس عمیق در مورد نابرابریهای جنسیتی و محدودیتهای اجتماعی را بر پردهی نقرهای به تصویر میکشد.
خانهی قدیمی به عنوان لوکیشن فیلم برداری، لایههای پوسیدهی نظام مردسالارانهی یک جامعه را به رخ میکشد، خانهای ویرانشده که دست ِ کمی از آنچه بر این خانواده میگذرد را ندارد؛ قاب بندی و نورپردازی کم سو به مدد تماشاگر میآید تا واقعیت خفقان خانه را بهتر درک کند، اثاثیه مادر ِ خانواده که دیگر نیست، بطریها و ته سیگارها همه و همه دال بر فروپاشی است، اما تعادل ِ این خانهی پوسیده اگر چه در طول فیلم بارها در هم میشکند اما نویسنده راضی به ویران شدن کامل آن نیست، فیلمساز برای مخاطب فرصت تعلل میگذارد که ما فکر کند آیا باید این خانه در هم فرو بریزد یا نیم آوار باقی بماند.
فیلم پیرپسر در حالی که به داستانی بومی و خانوادگی میپردازد، به صورت جهانی به مسائل عمیقتری چون سلطهگری، نابرابری جنسیتی و کشمکشهای نسلی پرداخته است، این فیلم با بازیهای قوی و فضای روانشناختیاش موفق شده تا در جشنوارههای بینالمللی مورد توجه قرار گیرد، در حالی که داستان کاملاً بومی است، توانسته مضامین انسانی و جهانی را در قالبی قابل فهم برای مخاطبان مختلف دنیا ارائه دهد. این ویژگی، برگ برندهای برای فیلم است که آن را از بسیاری از آثار مشابه متمایز کرده و موفقیت آن را در سطوح جهانی تضمین میکند.
براهنی تماشاگر را به لبهی پرتگاه میبرد اما مراقب است که سقوط نکند، او رنج و کینههای خفته را پیش چشمان تماشاگر بیدار میکند، به دور از درازهگویی در دیالوگ نویسی حرفهای ناگفته تماشاگر را پیش چشمانش بازگو میکند.
“پیرپسر” دعوتی است سه ساعته برای تأمل در وضعیتهای درونی و بیرونی افراد در یک دنیای مردسالار و سلطهگر، دنیایی که با هر لحظه در مرز فروپاشی است.