او را ابتدای کار، چنان بود که چون در نوجوانی در مدرسه شان انتخابات شهردار مدرسه همی بود، مولانا زاکانیِ نوجوان وعده ها بداد که: «اگر من شهردار مدرسه همی شوم، به جایِ طفلانِ دانش آموز از معلمان در سه ثُلث امتحان همی ستانم و زنگ ورزش را هر روز تکرار همی کنم و همه را نمره انضباط بیست همی دهم و بوفه مدرسه رایگان باشد از برای همه و مدرک دیپلم، اطفالِ کلاسِ سوم دبستان را و کلاس پنجمی ها را مدرک لیسانس همی دهم و کرسی شهرداری مدرسه بر شورای امنیت سازمان ملل همی برم و حق وتو از برایش بستانم و سند شش دُنگِ نیمکت هایی که دانش آموزان بر آن نشینند به نام شان همی زنم و...»
علی زراندوز
آن خریدار عمده اتوبوس و تاکسی از برادران چینی، آن رئیس سابق «مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی»، آن در مجلس تکیه زده بر کرسی «ریاست کمیسیون ویژه بررسی برجام» چنان که افتد و دانی، آن پدرش داور بین المللی درجه یک کشتی، آن گفته فرزندانش حذر کرده از ازدواج های سیاسی، آن دارای دکتری عمومی و متخصص در پزشکی هستهای، آن عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی، آن راه یافته به مجلس در کسوت «آبادگران ایران اسلامی»، آن «جبهه متحد اصولگرایان» را عضو شورای مرکزی، آن تأیید صلاحیت نشده در انتخابات های 92 و 96 ریاست جمهوری، آن کنار کشیده در انتخابات 1400 به نفع «ابراهیم رئیسی»، آن از جانب مخالفانش ملقب به کاندیدای پوششی، آن در تلویزیون نشان دهنده کارت قرمز بر مفسدان اقتصادی، آن انتقاد شده از برای انتصابات سالِ آخری، آن گوینده پاسخ تاریخی به سوال: «تا آخر می مانی؟»، مولانا «علیرضا زاکانی»، پرونده «کرسنت» از نظرش تراموای چپی و دهنده لقب کاندیدای روکشی به «عبدالناصر همتی» بود!
او را ابتدای کار، چنان بود که چون در نوجوانی در مدرسه شان انتخابات شهردار مدرسه همی بود، مولانا زاکانیِ نوجوان وعده ها بداد که: «اگر من شهردار مدرسه همی شوم، به جایِ طفلانِ دانش آموز از معلمان در سه ثُلث امتحان همی ستانم و زنگ ورزش را هر روز تکرار همی کنم و همه را نمره انضباط بیست همی دهم و بوفه مدرسه رایگان باشد از برای همه و مدرک دیپلم، اطفالِ کلاسِ سوم دبستان را و کلاس پنجمی ها را مدرک لیسانس همی دهم و کرسی شهرداری مدرسه بر شورای امنیت سازمان ملل همی برم و حق وتو از برایش بستانم و سند شش دُنگِ نیمکت هایی که دانش آموزان بر آن نشینند به نام شان همی زنم و…» پس چون پیری روش ضمیر (نام کوچک وی پیر و نام فامیلش در شناسنامه روش ضمیر بود!) از کنار مدرسه می گذشت و این وعده ها بشنید که مولانا زاکانی بر اطفال همی داد، او را ندا داد که: «یا علیرضا… وعده بده، لیک وعده ای که لااقل بگنجد؛ حتی اندر فکر و خیال و خواب و رویا!». لیک صدای تشویق اطفال، زاکانی نوجوان را چنان بلند بود که بانگِ آقای روشن ضمیر به گوش مولانا زاکانی نرسید و نرسیده تا به امروز!
نقل است چون «یوری گاگارین» به عنوان اولین انسان فضانورد به مدار زمین همی رفت، او را پرسیدند که از آن بالا چه دیدی؟ گفت: «از فضا هیچ روی این کره خاکی پیدا نبود، الا اهرام ثلاثه مصر و دیوار چین و وعده های مولانا زاکانی به وقت انتخابات، که هر سه بس عظیم و بزرگ و کلان و طویل بودند!».
پس چون معاندی بر بالای تریبونی نقد کاندیداهای پوششی همی کرد، مریدان این خبر، برِ وی همی بردند. مولانا زاکانی سر از جیب مکاشفت در باب کشف وعده های جدیدتر و بزرگ تر برداشت و همی گفت:
«عیبِ پوششی ها مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشت / که انصرافِ دگران بر تو نخواهند نوشت!».
او را جملات عالی و تاریخی و مثال زدنی بسیار است و گفت: «دولت آقای روحانی حوصله و فرصتی برای ورزش و فراغت مردم باقی نگذاشته است!» و گفت: «در اجرای قانون هوای پاک به خودمان نمره خوبی میدهیم!» و گفت: «ظریف، روحانی و لاریجانی سند برجام را از من و دیگر مقامات نظام پنهان کرده بودند!» و گفت: «در مناظره به پزشکیان گفتم نخواهم گذاشت شما رئیس جمهور شوید، به اذن خدا؛ خب خدا اذن نداد، زور می گویید شما؟» و گفت: «در مناظره گفتم رئیس جمهور میشوم اگر مردم به من رای دهند، خب مردم رأی ندادند!» و گفت: «انصراف من از انتخابات منطق داشت!» و گفت: «در دولت روحانی، تهران را گران کردند تا مردم از تهران بروند!» و {خطاب به یک دانشجو در دانشگاه صنعتی شریف} گفت: «این که بچهبازی است، وقتی میخواهی اسم انقلاب را ببری گلویت را خوب بمال تا در گلویت گیر نکند!» و {خطاب به برخی دانشجویان معترض وی در دانشگاه صنعتی شریف} گفت: «شما گروه فشار هستید!».
نقل است روزی جمله مریدان را نصیحت همی کرد که: «دل در مقامات زودگذر مبندید که رسیدن به آن مقامات دشوار و دل کندن از آن ها سخت تر و طاقت فراق شان جان کاه است». پس مریدان پرسیدند: «اگر یکی از ما را به یکی از این مقامات دسترسی بود، چه کنیم؟» زاکانی همی گفت: «ما را صدا کنید که دل بر آن بندیم و تکیه بر کرسی اش زنیم که ما را هیچ طاقت این همه تحملِ رنجِ مریدان نباشد. بیت: من و دل گر فدا شدیم چه باک؟ / غرض اندر میان سلامتِ مریدان است!».
در سیرتِ مولانا زاکانی آمده است که حکیمِ عرب را پرسید که: «روزی چه مایه وعده باید داد رعیت را؟»
گفت: «صد وعده را کفایت است».
مولانا زاکانی گفت: «این قدر کم باشد و چه قوّت دهد رعیت را؟».
حکیمِ عرب گفت: هذَا الْمِقْدارُ یَکفی الرَعیت و مازادَ عَلی ذلِکَ ثِقلُ السَردِ فی الرَعیت. یعنی این قدر وعده، رعیت را کفاف دهد و هر چه بر این زیادت کنی، رعیت را ثقل سرد غالب همی شود. بیت: وعده برایِ زیستن و تکیه بر کرسی کردن است / تو معتقد که زیستن از بهرِ وعده دادن است؟».
پس روزی دامادش را ندا همی داد که: «یا داماد! خواهی تا به کجا رسی؟»
گفت: «خواهم تا شهردار همی شوم».
مولانا زاکانی همی گفت: «ما همی خواستیم رئیس جمهور شویم، اکنون شهرداریم. تا تو بدین مایه آرزو به کجا همی رسی؟».
پس چون برخی اعضای شورای شهر او را پرسیدند از فروش تابلوهای موزه امام علی(ع) که در اختیار شهرداری همی بود، مولانا زاکانی بگفت: «ما جمله خرقه ریاست جمهوری و وزارت و وکالت به دو جو بفروختیم». یکی از معاندان همی پرسید: «خب این چه ربطی به سؤال داشت؟» زاکانی گفت: «خرقه به این گرانبهایی که به دو جو بفروشیم ما را چه باک که زیردستان، چند تابلوی خط خطی شده به ثمن بخس بفروشند؟».
پس او را پرسیدند از حصارکشی دور پارکها؛ گفت: «روزی درباب تحول در فضای سبز تهران، تفألی زدیم به دیوان مولانا، این بیت آمد: صنما سپاه عشقت به «حصار» دل درآمد / بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد. پس ما را از عبارت «حصار» در این بیت وقت خوش گشت و دستور دادیم با حصار کشی دور برخی پارک ها، وقتِ دلِ مردم را هم خوش کنند، خوش کردنی!».
روزی مریدان وی را پرسدند از نسبتش با عبید زاکانی (شاعر قرن هشتم هجری)، پس مولانا زاکانی گفت: «ما را هیچ نسبت نباشد که دو خط وعده منثور ما در انتخابات، می ارزد بر جمله آثار منظوم او از جمله عشاقنامه و اخلاقالاشراف و صد پند و لطایف و ظرایف و رساله دلگشا و منظومه موش و گربه». مریدان پرسیدند: «آن وعده منثور چه باشد؟» مولانا زاکانی همی گفت: «وعده دادیم به هر ایرانی ۶ گرم یارانه طلا از محل مصرف انرژی های مختلف بپردازیم، لیک گویا کم گفتیم و در انتخابات بعدی وعده یارانه 600 گرمی همی دهیم که جمله آثار منظوم رودکی و دقیقی و سنایی و عطار و سعدی و نظامی و خیام و مولانا و حافظ و محمد تقی بهار و پروین اعتصامی و فریدون مشیری نیز به نثرِ وعده 600 گرمی تازه ما، بی اثر شوند و از چشم مردم بیفتند!».
نقل است چون به دیدار خالق بشتافت، مریدان او را به خواب ديدند و پرسیدند: «حال گوی تا از منکر و نکير چون رستی؟» گفت: «به آن ها قول دادم تا آخر می مانم و پوششیِ هیچ سؤال جواب دهنده ای نیستم، لیک ندانم چرا اعتنایی نکردند و برفتند و هیچ نپرسیدند؛ حتی درباره ابهامات قرارداد چند میلیارد یورویی شهرداری تهران با چین!».