تقریباً در تمامی جوامع اسلامی ماه رمضان ویژگی منحصر به فردی دارد، و مراسم عبادی و توصیههای اخلاقی و خیرخواهی نسبت به دیگران به نحو روشنی افزایش پیدا میکند. حتی غیر مسلمانان نیز تحت تأثیر این ماه قرار میگیرند. در ایران هم مثل همه کشورهای دیگر چنین بوده است. برای مثال پیش از انقلاب و پس از افطار شور و شوق جامعه بیشتر و تجمع در مساجد شکل میگرفت و کمتر کسی به تلویزیون و رادیو توجه میکرد. تقریباً به عنوان یک اصل در ذهن مردم بود که حتی ارتکاب جرم نیز در این ماه کمتر میشود و آمار هم کمابیش آن را ثابت میکرد.
تقریباً در تمامی جوامع اسلامی ماه رمضان ویژگی منحصر به فردی دارد، و مراسم عبادی و توصیههای اخلاقی و خیرخواهی نسبت به دیگران به نحو روشنی افزایش پیدا میکند. حتی غیر مسلمانان نیز تحت تأثیر این ماه قرار میگیرند. در ایران هم مثل همه کشورهای دیگر چنین بوده است. برای مثال پیش از انقلاب و پس از افطار شور و شوق جامعه بیشتر و تجمع در مساجد شکل میگرفت و کمتر کسی به تلویزیون و رادیو توجه میکرد. تقریباً به عنوان یک اصل در ذهن مردم بود که حتی ارتکاب جرم نیز در این ماه کمتر میشود و آمار هم کمابیش آن را ثابت میکرد.
در چهل سال گذشته شاهد چند تغییر مهم بودیم که فضای عمومی این ماه را به نحو ملموسی تغییر داده است. اول از همه رسانهای شدن مناسک است. مناسکی که جمعی و حضوری و در کنار دیگران بود، تبدیل به مناسک فردی کنار رادیو و تلویزیون شد، بویژه که مراسم افراد مشهور از صدا و سیما پخش میشد. یک بار در همان سالهای اولیه، آقای مهدوی کنی در مراسم شب قدر این ایراد را متذکر شد ولی در عمل وضع به همان سیاق ادامه یافت. دوم هضم شدن توصیههای دینی و منابر وعظ در دل قدرت بود. در واقع خطبا و سخنرانان مذهبی به جای آنکه در کنار مردم قرار بگیرند، در کنار و حتی ذیل قدرت قرار گرفتند. ابتدا این مشکل چندان حاد به نظر نمیرسید، ولی کمکم چنان توسعه یافت که حتی استقلال نسبی مساجد و پیشنمازان مساجد نیز از میان رفت و مساجد تبدیل به شعبهای از ساختار رسمی شد و به موازات افزایش مشکلات مردم، و توجیهگری متولیان مساجد، شکاف مردم و مساجد بیشتر شد. این پدیده با مسأله نفوذهای سیاسی و مالی در مساجد تشدید هم گردید. سومین تغییر که مهم بود، انتقال سبک مناسکی دینداری از مسجد و وعظهای اخلاقی و کلامی با حضور روحانیون به نسبت باسواد به سوی روضهخوانیها و هیأتهای مذهبی است. البته این هیأتها پیش از انقلاب هم بودند ولی هم به لحاظ کارکرد و هم به لحاظ شکل به کلی تغییر کردهاند و مهمتر اینکه پیشتر رقیب مساجد و وعظ و خطابه نبودند، ولی اکنون در عمل جانشین آن شدهاند. این نوع نمایشهای مناسکی، آگاهان را به یاد دینداریهای بدوی میاندازند. اخیراً یک فیلم دیدم از تقلید مداحان ایرانی از مداحان پاکستانی و نیز برنامههایی که تلویزیون از برنامهها شو مانند آنان منتشر میکند. پیشتر هم فیلم دیگری از توضیحات یک روحانی از یک اصطبل بزرگ برای نگهداری اسب ذوالجناح منتشر شده بود که در واقع از این نمونهها فراوان است. بیشترین نقش در این تحولات را تلویزیون دارد. زیرا ساختار برنامهریزی در تلویزیون به گونهای است که حتی عزاداری را هم باید تبدیل به شو کند تا مخاطب و بیننده پیدا کند، و الا کسی آن را نخواهد دید.
از سوی دیگر دینداری پدیدهای عام و فراگیر است در جوامع بدوی هم وجود دارد ولی قالب کلی آن به گونهای است که همه را ذیل یک عنوان کلی توتمیسم طبقهبندی میکنند. این دینداری معمولاً با یک حیوان، گیاه یا پدیده طبیعی که نماد گروه میشود در ارتباط است. بیش از آنکه مفاهیم اخلاقی و کلامی و حتی فقهی مسأله دینداران باشد، مسأله هویت و سیراب شدن از مناسک در اولویت است. به عبارت دیگر بیش از آنکه محتوا مسأله اصلی باشد، تشریفات و جنبههای آیینی آن است که افراد را به یکدیگر پیوند میدهد. در واقع ادیان ابراهیمی برای عبور از این مرحله دینداری وارد تاریخ شدند، ولی هیچ گاه این گرایش حتی در میان برخی از تابعان این ادیان از میان نرفت. پرستش گوساله سامری در یهودیت، یا نگاه آنان به شاخ قوچ یا تقدس درخت زیتون و انجیر از نمونههای بارز این پدیده در یهودیت است. در مسیحیت هم صلیب چنین وضعی را پیدا کرد یا در ادامه فرقههای جدیدی در مسیحیت به وجود آمده است که به شکل افراطی از این نمادها و الگوی دینی استفاده میکنند. در مسیحیت در کنار صلیب مجسمه و تصاویر نیز اهمیت زیادی در عبادات و مناسک دینی یافتهاند، این تحولات هنگام ورود مسیحیت به مناطق دیگر جهان مثل آسیای جنوب شرقی یا آمریکای لاتین بیشتر دیده میشود، یعنی عناصر توتمیسم در مسیحیت این مناطق بیشتر وارد شدهاند. این تحول در ادیان ابراهیمی تا آنجا که به اصل پیام آنها زیان نرساند، معمولاً تحمل شده است. اسلام از ابتدا به این مسأله حساسیت داشت، تصویر یا مجسمه یا مقدس دانستن اشیاء را نفی میکرد. ولی مسلمانان هم در گذر زمان کمابیش دچار این مشکل شدهاند و آب و رنگ منطقهای پیدا کرده و چون این فرآیند به مرور انجام شد و قصد بدی هم نداشتهاند کمکم جا افتاده در حالی که اصولاً بدعت هستند. مشکل توتمیسم این است که دین را از مضمون و محتوای توحیدی و پیام اخلاقی آن خالی میکند و حتی کارکرد توتمیسم در جوامع بدوی را هم ندارد.
این یادداشت میتواند به عنوان هشداری برای متولیان دین سنتی تلقی شود.
ای کاش نگاهی به واقعیت مظاهر دینی میشد تا از طریق آیندهنگری نگران می شدند. یکی از این موارد پوشش زنان است. احتمالاً تا کنون رسانههای کشورهای عربی را دیدهاید، زنان اغلب در دو قالب حجاب کامل (فقط گردی صورت پیدا است) یا فاقد حجاب و بدون روسری هستند. موارد نیمه ححاب کم است آن هم اختیاری است. در این شرایط همه چیز روشن و معنادار است. در ایران و در اغلب رسانههای غیر رسمی و محیطهای اداری و… حجاب نیمبندی را میبینید که معلوم است، زن به آن اعتقادی ندارد ولی از روی الزام، و به صورت نیمه حجاب رعایت میکند. از نظر شرعی و حتی عرفی هیچ فرقی میان این دو پوشش و بدون روسری نیست. ولی اثرات روانی و اخلاقی نیمه حجابها بر احساس مردم از وضعیت مذهبی و آزادی کامل پوشش بدتر است. خلاصه اینکه هر تعریفی که از دین داشته باشیم، خدا، آخرت، اخلاق و فقه و شریعت، قطعاً چنین دین مناسکگرایی به بقای هیچ کدام از آنها کمک نخواهد کرد.