مهاجرت نخبگان، شبیه کوچ پرستوهاست. پرستویی که در دل زمستان وطن، گرمایی نمییابد و در پی آفتاب، سر به غربت میگذارد. این کوچ، کوچ یک نفر نیست؛ کوچ هزاران فکر، هزاران امید، هزاران "میتوانم" است. وطن ما، همچون مادریست که فرزندان دلبندش را با اشک و خون به بار مینشاند، اما در بزنگاههای رشد، آن ها را به دامان دیگر ممالک میسپارد، نه از سر رضایت که از سر درماندگی.
آرزو قادری
روزنامه نگار
نخبگانی که از وطن رفتهاند، همچون نخلهایی بودند که در کویر ایران ریشه گرفتند، اما نسیمِ بیمهری، خاک را از پای شان ربود و آنان را به سوی سرزمینهای دوردست پرواز داد. آنان رفتند، بی آن که بخواهند، اما نه از سر ناسپاسی؛ که از سر ناچاری.
مهاجرت نخبگان، شبیه کوچ پرستوهاست. پرستویی که در دل زمستان وطن، گرمایی نمییابد و در پی آفتاب، سر به غربت میگذارد. این کوچ، کوچ یک نفر نیست؛ کوچ هزاران فکر، هزاران امید، هزاران “میتوانم” است. وطن ما، همچون مادریست که فرزندان دلبندش را با اشک و خون به بار مینشاند، اما در بزنگاههای رشد، آن ها را به دامان دیگر ممالک میسپارد، نه از سر رضایت که از سر درماندگی.
چه غمانگیز است دیدن عکسهایی در قاب اینستاگرام از مغزهایی که دیگر در ایران نمیاندیشند، دلهایی که در شهرهای دور میتپند، چشمهایی که دیگر طلوع تهران را نمیبینند. آیا نه این است که وطن، بیش از آن که جغرافیا باشد، پیوند دلهاست؟ وقتی نخبهای میرود، فقط یک فرد نمیرود؛ سرمایهای از دانش، تجربه، خلاقیت و عشق نیز از کف میرود.
آیا اگر باغبان دلسوزی نباشد، درختان بارور نیز ریشه از خاک میکَنَند؟ و مگر نه این است که اگر آسمان تیره باشد، پرندگان دیگر آواز نمیخوانند؟ در سالهای اخیر، این آسمان تیرهتر شده؛ با سایههایی از بیاعتمادی، فشار اقتصادی، فقدان آزادی علمی، محدودیتهای شغلی، تبعیض و آیندهای مبهم.
باید پرسید: چه شد که نخبگان که روزی آرزو داشتند خاک وطن را با علم شان طلا کنند، امروز در فرودگاهها برای همیشه دست تکان میدهند؟ چه شد که قلبهای شان دیگر برای این سرزمین نمیتپد؟ پاسخ، در لابهلای سطرهاییست که خوانده نمیشود، حرفهایی که شنیده نمیشود، دردهایی که نادیده گرفته میشود.
وطن، تنها خاک نیست؛ وطن جاییست که اندیشه شکوفا میشود، صداقت پاس داشته میشود، استعداد پرورانده میشود و حق زیستن و بالیدن محترم شمرده میشود. اگر اینها در جایی دیگر یافت شود، نخبگان، ناخواسته مهاجر خواهند کرد.
مهاجرت نخبگان یا «فرار مغزها» در ایران پدیدهای ریشهدار و در عین حال فزاینده است که طی دهههای اخیر، به ویژه در سالهای اخیر شدت گرفته است. برای واکاوی این مسئله، باید به مجموعهای از عوامل ساختاری، فرهنگی، اقتصادی و روانشناختی توجه کرد.
مهاجرت نخبگان از ایران، تنها یک پدیده فردی یا اقتصادی نیست؛ بلکه نمادی از شکاف میان استعداد و فرصت، میان آرزو و امکان است. برای کشوری که آینده خود را در گرو علم و دانش میداند، هیچ سرمایهای بالاتر از نیروی انسانی متفکر و نوآور نیست. اگر این سرمایهها در خاک وطن احساس ریشهدوانی نکنند، سر از سرزمینهای دیگر درمیآورند؛ و این برای هیچ ملتی خوشایند نخواهد بود.
*آسیبشناسی مهاجرت نخبگان از ایران
در همین خصوص دکتر امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه طی گفت و گویی با خبرنگار نوآوران اظهار داشت: یکی از مهمترین دلایل مهاجرت نخبگان، عدم تناسب میان توان علمی و درآمد واقعی آنها در کشور است. بسیاری از پژوهشگران، پزشکان، مهندسان، هنرمندان و کارآفرینان جوان در ایران با درآمدی کمتر از متوسط جهانی زندگی میکنند، در حالی که فرصتهای مالی و حمایتی در کشورهای توسعهیافته به مراتب گستردهتر است. عدم امنیت شغلی، تورم، کاهش ارزش پول ملی و نبود زیرساخت برای کارآفرینی علمی از مهمترین عوامل فشار اقتصادیاند.
* فقدان فضای آزاد علمی و فکری
وی ادامه داد: نخبگان، بهویژه در علوم انسانی و اجتماعی، نیازمند فضایی برای آزادی بیان، تحقیق و مشارکت در فرآیندهای تصمیمگیری هستند. احساس محدودیت در ابراز اندیشه، سانسور، عدم امکان انتشار آزادانه تحقیقات، و فضای آکادمیک بسته از دلایل مهم ناامیدی علمی و فرهنگی است.
*تبعیض و عدم شایستهسالاری
دکتر قرایی مقدم عنوان کرد: در ساختار مدیریتی و آکادمیک ایران، در بسیاری از موارد به جای شایستهسالاری، روابط، توصیهنامهها و گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک ملاک انتصابها هستند. این امر باعث شده افراد مستعد احساس کنند امکان پیشرفت ندارند و ترجیح دهند استعداد خود را در بستری شکوفا کنند که در آن شایستگیشان معیار اصلی است.
*احساس ناامیدی اجتماعی
این جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه مطرح کرد: جامعهای که در آن امید به آینده پایین است، نمیتواند نخبگانش را نگه دارد. مشکلات اجتماعی، فشارهای روانی، نبود نشاط عمومی، عدم امنیت روانی، فضای بسته رسانهای، و غلبه فضای یأس، موجب میشود که افراد نخبه، بهویژه جوانترها، تصمیم به ترک وطن بگیرند تا زندگیای با ثباتتر و بانشاط تر برای خود بسازند.
* بیاعتمادی به سیاستها
دکتر قرایی مقدم ابراز داشت: یکی از مهمترین ریشهها، بیاعتمادی نخبگان به سیاستگذاران است. وقتی نخبگان احساس کنند که صدای شان شنیده نمیشود، پیشنهادهای شان در تصمیمگیریها بیاثر است و آنها صرفاً ابزاری تبلیغاتیاند، خود را از فرآیند توسعه کشور جدا میبینند. عدم مشارکت واقعی نخبگان در اداره کشور، موجب انزوا و در نهایت تصمیم به مهاجرت میشود.
*تبعات مهاجرت نخبگان
وی با بیان این که مهاجرت نخبگان فقط به از دست دادن نیروی انسانی خلاصه نمیشود و خسارات چندوجهی به دنبال دارد، گفت: کشور برای تربیت هر نخبه هزینه هنگفتی صرف کرده است؛ اما ثمره این سرمایهگذاری را کشورهای دیگر برداشت میکنند. از دیگر سو نخبگان در هر جامعهای منشأ الهام، مرجع فکری و حلقه اتصال میان دانش و توسعهاند. با خروج آنان، حلقههای ارتباطی جامعه ضعیف میشود و مهاجرت دانشمندان موجب کند شدن رشد علمی کشور و فاصله گرفتن از رقابتهای جهانی میشود. همچنین وقتی جوانترها میبینند الگوهای شان مهاجرت کردهاند، خود نیز به جای تلاش برای ساختن کشور، به فکر خروج میافتند.
این جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه افزود: برای جلوگیری از ادامه روند مهاجرت نخبگان، نیاز به تحول بنیادین در نگرشها و ساختارهای کشور داریم. بسترهای مشارکت واقعی نخبگان در تصمیمگیریهای کلان باید ایجاد شود. بودجه پژوهش و ارتقای استقلال دانشگاهها باید افزایش یابد. اصلاح ساختار جذب و ارتقای شغلی بر مبنای شایستهسالاری باید در دستور کار قرار گیرد. تأمین حمایت مالی، رفاهی و معیشتی برای پژوهشگران باید در اولویت قرار گیرد. آزادیهای آکادمیک و کاهش سانسور علمی حتما باید افزایش یابد. همچنین باید ارتباط مؤثر میان نهادهای دولتی و بدنه نخبگانی جامعه برقرار شود و فرصتهای کارآفرینی علمی در داخل کشور ایجاد شود.