در دهههای گذشته، مطبوعات ایران مرجع اصلی اطلاعرسانی برای مردم بودند، اما با گسترش فضای مجازی و تحولات بنیادین در شیوههای مصرف رسانهای، رسانههای داخلی ایران جایگاه خبری خود را از دست دادهاند و مردم برای کسب اخبار به رسانههای خارجی و شبکههای اجتماعی روی آوردهاند.
مرجعیت رسانهای، مفهومی بنیادین در مطالعات ارتباطات است که به اعتماد عمومی نسبت به منابع خبری و جایگاه آن ها در شکلدهی به افکار عمومی اشاره دارد. در ایران، روزگاری نه چندان دور، روزنامهها همچون صدای مردم، نقشی تعیینکننده در روایت واقعیت داشتند. اما اکنون، بهویژه در دو دهه گذشته، شاهد افول تدریجی و ساختاری مطبوعات داخلی هستیم. این افول نهتنها موجب کاهش شمارگان و درآمد شده، بلکه بیش از همه سبب کاهش سرمایه نمادین رسانهها یعنی «اعتماد» شده است.
بدون شک پیشرفتهای خیرهکننده در فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطاتی، ساختار سنتی ارتباط میان فرستنده و گیرنده را از بنیاد دگرگون کرده است. ظهور رسانههای دیجیتال، گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی باعث شده که مخاطب امروز دیگر دریافتکننده منفعل پیام نباشد، بلکه در فرآیند تولید، توزیع و تفسیر محتوا نقش فعالی ایفا کند.
در ایران، همزمان با جهانی شدن اینترنت و گسترش دسترسی به شبکههای اجتماعی، شاهد تغییرات بنیادینی در ذائقه خبری مخاطبان هستیم. اکنون سرعت، تنوع، دسترسی آزاد و تعاملپذیری در اولویت قرار گرفته و رسانههای رسمی با ساختارهای سنتیشان قادر به پاسخگویی به این نیازها نیستند. رسانههای نوظهور الگوریتمهایی مبتنی بر شخصیسازی دارند، در حالی که رسانههای داخلی ایران همچنان به تولید محتوای کلیشهای، یکنواخت و غیر تعاملی ادامه میدهند.
یکی از مؤلفههای اصلی مرجعیت رسانهای، مشروعیت و اعتماد است. در حالی که رسانههای داخلی ایران در گذشته از حمایت نسبی افکار عمومی برخوردار بودند، اما در سالهای اخیر بهدلیل سانسور، عدم شفافیت در اطلاعرسانی و همچنین برخوردهای سلبی با روزنامهنگاران، سرمایه اجتماعی خود را از دست دادهاند.
مخاطبان ایرانی در شرایط بحران نظیر زلزله، رویدادهای سیاسی یا حوادث بینالمللی، تجربه کردهاند که رسانههای رسمی یا سکوت میکنند، یا روایت یکسویه ارائه میدهند. این تجربه تاریخی از تحریف یا حذف واقعیت، به تضعیف اعتماد عمومی منجر شده است.
به تعبیر “پیر بوردیو” جامعهشناس و مردمشناس سرشناس فرانسوی، رسانهها نیز مانند نهادهای اجتماعی دیگر دارای سرمایه نمادیناند.
در ایران، زوال این سرمایه از طریق طرد ژورنالیسم انتقادی، محدود کردن دسترسی به منابع خبری معتبر و تمرکز بیش از حد بر بازتولید گفتمان رسمی رخ داده است.
متاسفانه باید اذعان داشت که رسانههای داخلی ایران در مواجهه با تحولات پرشتاب رسانهای نتوانستهاند خود را بازآفرینی کنند.
ضعف در تولید محتوای تحلیلی، نبود روزنامهنگاری تحقیقی و گزارشنویسی دادهمحور به معنای واقعی کلمه، از عوامل کلیدی در کاهش اقبال عمومی به مطبوعات هستند.
در عین حال، چرخش مخاطب به سمت محتوای چندرسانهای، مصور، تعاملی و کوتاه، در رسانههای داخلی ایران جدی گرفته نشده است.
بسیاری از مطبوعات هنوز با همان الگوی خطی، متنی و غیرچالشی قدیمی فعالیت میکنند؛ این در حالیست که نسلهای جدید، بهویژه نسل Z ، انتظار دارند خبر نهتنها سریع، بلکه تعاملی، تصویری، متناسب با الگوهای شناختی دیجیتال و حتی سرگرمکننده باشد.
قطع یقین، یکی از عوامل بنیادین در زوال مطبوعات ایرانی، ساختار سختگیرانه سیاستگذاری رسانهای است. در نظام رسانهای ایران، دایره خط قرمزها آنچنان وسیع است که نهتنها موضوعات سیاسی، بلکه حوزههای اجتماعی، فرهنگی، زیستمحیطی و حتی سبک زندگی را نیز شامل میشود. نتیجه چنین سیاستی، شکلگیری یک «خودسانسوری گسترده» در میان خبرنگاران و سردبیران است.
طبیعتاً در غیاب آزادی بیان نسبی، روزنامهنگار از بیان واقعیت بازمیماند و مخاطب نیز این محدودیتها را درمییابد. این فرآیند، به تدریج موجب مهاجرت مخاطبان از رسانههای داخلی به رسانههای خارجی شده است. بسیاری از ایرانیان اکنون بیاعتمادی نهادینهای نسبت به رسانههای رسمی داخلی دارند و به رسانههای بیگانه ـ هرچند غیردقیق و مغرضانه ـ پناه میبرند.
یکی از تغییرات مهم در جهان رسانهای معاصر، دگرگونی جایگاه مخاطب از یک مصرفکننده منفعل به کنشگری فعال است. مخاطب امروز، با دنبال کردن منابع خبری، کامنتگذاری، اشتراکگذاری، هشتگسازی و حتی تولید محتوا در شبکههای اجتماعی، در فرآیند رسانهای مداخله میکند. اما اکثر مطبوعات ایران همچنان با مخاطب بهمثابه یک شنونده یا خواننده منفعل برخورد میکنند. هیچ زیرساخت مؤثری برای بازخوردگیری، نظرسنجیهای واقعی، مشارکت مردمی در تولید محتوا و پاسخگویی به انتقادات وجود ندارد. این شکاف ارتباطی عمیق، باعث قطع پیوند رسانه با جامعه شده است.
در میدان رسانهای، برابری ابزار و منابع مهم است. در حالی که رسانههای خارجی با بودجههای عظیم، تکنولوژی پیشرفته، تیمهای تحریریه چندزبانه و آزادی نسبی فعالیت میکنند، رسانههای داخلی در ایران با محدودیتهای مالی، فشارهای امنیتی و کمبود منابع انسانی حرفهای مواجهاند. این نابرابری رقابتی، سبب شده است که رسانههای داخلی در رقابت برای جذب و حفظ مخاطب شکست بخورند.
افول مرجعیت خبری مطبوعات و رسانههای رسمی ایران، حاصل تلاقی پیچیدهای از تحولات فناورانه، بحران مشروعیت، محدودیتهای ساختاری، ناتوانی حرفهای و بیتوجهی به نیازهای نسل جدید مخاطبان است.
در جهانی که دیگر دیوارهای اطلاعاتی فرو ریختهاند، مخاطب، هوشمند، نقاد و چندمنبعی شده است. اگر رسانههای داخلی ایران نتوانند در ساختار، محتوا و گفتمان خود بازاندیشی کنند و از مدلهای سلطهگرایانه به سمت ارتباطات دوسویه و مشارکتی حرکت نکنند، بدون شک به حاشیهنشینی کامل خواهند رسید.
تنها راه بازگشت به مرجعیت خبری، بازسازی اعتماد عمومی از طریق شفافیت، تنوع گفتمانی، تولید محتوای مستقل، مشارکت واقعی مخاطب و پایان دادن به رویکرد سانسور است. در غیر این صورت، میدان اطلاعرسانی به طور کامل در اختیار رسانه های خارجی ـ یعنی دیگرانی که قطعاً دلسوز مردم ایران نیستند ـ باقی خواهد ماند.