ممکن است موسیقی متن یک اثر نمایشی مثل فیلم یا سریال منتشر شود ولی شما ابتدا به ساکن نتوانید با آن ارتباط برقرار بکنید. برای خود من بارها این اتفاق افتاده است ولی وقتی یک ماه بعد که یکبار دیگر به سراغش میروم بیشتر درکش میکنم. البته برای سایر حوزهها غیر از موسیقی هم این اتفاق میافتد. پیش میآید که یک رمان را در دورهای میخوانیم و نظرمان را جلب نمی کند اما چند وقت بعد به سراغش که میرویم میبینیم لایههای جذابی داشته و از نظرمان دور مانده است.
ممکن است موسیقی متن یک اثر نمایشی مثل فیلم یا سریال منتشر شود ولی شما ابتدا به ساکن نتوانید با آن ارتباط برقرار بکنید. برای خود من بارها این اتفاق افتاده است ولی وقتی یک ماه بعد که یکبار دیگر به سراغش میروم بیشتر درکش میکنم. البته برای سایر حوزهها غیر از موسیقی هم این اتفاق میافتد. پیش میآید که یک رمان را در دورهای میخوانیم و نظرمان را جلب نمی کند اما چند وقت بعد به سراغش که میرویم میبینیم لایههای جذابی داشته و از نظرمان دور مانده است. از سوی دیگر ممکن است یک موسیقی فیلم به یکباره بسیار فراگیر شود و همه به تمجید و تحسین آن بپردازند اما به همان سرعتی که این کار بر سر زبانها افتاده و به قول بعضی از دوستان آهنگساز ما، مردم با سوت آنها را نواختهاند،فراموش میشود. این دو اتفاق برای هر اثری ممکن است بیفتد. این تفاوت دو نگاه در موسیقیست. دیدگاهی که اعتقاد دارد یک قطعه موسیقی خیلی سریع باید جای خودش را باز کند و به محض شنیدهشدن درک شود و هیچ نکته مبهم و پیچیدهای نباید داشته باشد که میگوییم «خالتوریسم».
البته خالتوریسم نقاط و نکات شیرینی و جذابی هم دارد که نمیشود آنها را کتمان کرد. باید پذیرفت که مردم حوصله، وقت و پیشزمینه ذهنی درک قطعات پیچیده موسیقی را ندارند و این حق را باید به آنها داد که موسیقی دلخواهشان را انتخاب کنند؛ این موضوع به ویژه درباره موسیقی ما صادق است چون موسیقی ما از دوره صفویه به بعد سیری قهقرایی داشته است و این در راستای تنزل سطح فرهنگ عمومی و ناهمگونی فرهنگی بوده است که در طی تاریخ 200 تا 300 سال گذشته به وجود آمده و تنها به ضعیفشدن هنرمندان مربوط نمیشود. تجربه ثابت کرده است که معمولا موسیقی فیلمی ممکن است واجد پیچیدگیهای یک اثر کامل هنری شود که آهنگساز از نقطه صفر کار همراه آن پروژه تصویری بوده باشد و با مولف آن ارتباط نزدیکی داشته باشد. چون زمان پردازش اطلاعات بیشتر است.
بعضی آثار تصویری ازتولیدبهمصرف هستند و فرصتی برای دیدن و فکر کردن وجود ندارد و آهنگساز تحت هیچ شرایطی نمیتواند تامل و تمرکز لازم را برای خلق یک موسیقی درخور در اختیار داشته باشد. مثلا به یکباره 10 قسمت از یک سریال را به آهنگساز میدهند و میگویند میخواهیم هفته دیگر پخش شود.این شکل از آهنگسازی نتیجهای در بر ندارد. چنین اثری تفاوت زیادی خواهد داشت با «شهر موشها» که از لحظه ابتدای پیشتولید اثر، بارها و بارها با کارگردان آن مرضیه برومند گپوگفت داشتیم و زمانی که فیلمبرداری شروع شد سر صحنه میرفتم و عروسکها را لمس میکردم، از آنها سوالهای کودکانه میپرسیدم و خودمان را میگذاشتم جای فرزندم و سوال میپرسیدم. همه اینها منجر به آیتمهایی شد که بعد از پایان تدوین توانستم رویشان کار کنم و نتیجه کار رضایتبخش از کار دربیاید.
البته این موضوع استثناهایی هم دارد؛ مثلا برای سریال«پدرسالار» کار خیلی سریع پیش رفت. زندهیاد اکبر خواجویی که کار را به من سپرد، به یکباره و خیلی سریع آن تم معروف در دستگاه چهارگاه به ذهنم رسید و آن را ضبط کردم. یعنی به محض اینکه تصاویر شکل و شمایل راهرفتن محمدعلی کشاورز در سریال را دیدم بلافاصله آن آیتم چهارگاه توی ذهنم پیچید. شاید 15 ثانیه بیشتر طول نکشید و همان تم هم شد تم کلی کار و آنقدر فراگیر شد که حتی جک هم برایش ساختند.