نمیتوان چیزی پیدا کردکه قابلیت اندازه گیری دارد اما نمیتوان بر آن مدیریت کرد و برعکس خروجی هر آنچه که مدیریت میشود، باید قابل اندازه گیری باشد وگرنه شما نمیتوانید بفهمید که مدیر چه میزان توفیق داشته است.
دانشمندان بسیار مطرح میگویند هر رشته مدیریتپذیر، باید قابل اندازه گیری باشد و هرچه قابل اندازه گیری باشد حتما قابل مدیریت کردن است. نمیتوان چیزی پیدا کردکه قابلیت اندازه گیری دارد اما نمیتوان بر آن مدیریت کرد و برعکس خروجی هر آنچه که مدیریت میشود، باید قابل اندازه گیری باشد وگرنه شما نمیتوانید بفهمید که مدیر چه میزان توفیق داشته است.
شما نمیتوانید بدانید روزنامه نوآوران به چه دلیل خوب است، مگر اینکه خروجیها را اندازهگیری کنید و برای این اندازهگیری، باید شاخصهایی مانند تیراژ، مطالب تولیدی، تعداد صفحات، تعداد خوانندگانی که با شما تماس میگیرند و مطلب میخواهند، میزان آگهیهایی که به روزنامه شما ارائه میشود و بسیاری مسائل دیگر در نظر گرفته شوند. اگر این فاکتورها لحاظ نشوند، نمیتوانیم بفهمیم که روزنامه نوآوران درست اداره میشود و یا خیر و یا اساسا چقدر خوب اداره میشود. اینکه یک مدیریت چه میزان خوب یا چقدر بد اداره میشود، موضوع اندازهگیری است. و معضل ما در اقتصاد فرهنگ و هنر دقیقا همین مشکل است.
سنجه و بازوهای اندازهگیری در اختیارمان برای حوزه فرهنگ و هنر بحث بسیار دقیق و در عین حال اساسیای است، درنتیجه در جای جای صحبتمان در کلاسهای درس اقتصاد هنر تا مقطع دکترا باید به آن بازگردیم چرا که این مساله گرفتاری و گلوگاه اصلی ما در بحث اقتصاد هنر است. چون ما میتوانیم در اقتصاد معمولی، ورودیها به بنگاهها را اندازهگیری کنیم، پس میتوانیم فرایند آن را نیز اندازهگیری کنیم و در نتیجه، میتوانیم محصول را هم اندازهگیری کنیم.در اقتصاد فرهنگ وهنر، غالبا -نمیگویم همیشه- ورودیهای ما قابل اندازهگیری نیستند، خلاقیت، استعداد، ذوق، معروفیت، اشتهار و… قابلاندازهگیری نیستند. بنابراین زمانی که هنرمندی با این ورودیهای اندازهگیرینشده کاری انجام میدهد ما در سنجش آن خلاقیت هم لنگ میزنیم و در نتیجه زمانی که میخواهیم محصول را به مصرفکننده بدهیم نمیدانیم چه قیمتی را برای آن باید در نظر بگیریم. این مساله به دلیل زیاده از حد کیفی بودن عرصه فرهنگ و هنر رخ میدهد.