هیچ کار جدیدی نمیکنم. حدود 15 یا 16 سال است که کار جدید نکردهام چراکه کسی کار موسیقی در مسیر صحیح و حرفهای انجام نمیدهد.
سهند آدمعارف
اکبر آزاد متولد اول دی ماه سال 1329 هجری خورشیدی در تهران است. فرزند آهنگری که یکی از کارهای مهم او ساخت درِ مجلس بهارستان بود. اکبر آزاد نخستین ترانهاش را در سن شانزدهسالگی مینویسد و پس از آن برای بسیاری از مطرحترین و محبوبترین خوانندگان و آهنگسازان در پیش و پس از انقلاب ترانه مینویسد و ترانههایش اصطلاحاً خیلی گل میکند. ترانههای «وقف پرنده» و «بغض» از معروفترین ترانههای اکبر آزاد است. با او که صحبت میکنیم دل پر دردی از اوضاع موسیقی و به طور خاص وضعیت ترانه دارد و مدتها میشود که ترانهای به خواننده یا تهیهکنندهای نداده است. برای بررسی اوضاع این روزهای ترانهسرایی در ایران با این ترانهسرای پیشکسوت و خاطرهساز برای چند نسل، گفتگو کردهایم که در ادامه می خوانید:
آقای آزاد از فعالیتهای اخیرتان برایمان بگویید، ترانههای شما هرکدام خاطراتی را برای ما زنده میکنند، آیا این خاطرات در آینده هم قرار به تولیدشان هست؟
هیچ کار جدیدی نمیکنم. حدود 15 یا 16 سال است که کار جدید نکردهام چراکه کسی کار موسیقی در مسیر صحیح و حرفهای انجام نمیدهد. گویی همه، همهکاره شدهاند. خودشان مینویسند،خودشان آهنگ میسازند، خودشان تنظیم میکنند و متاسفانه خودشان هم میخوانند. یک پاپاسی هم پول خرج ترانهسرا، آهنگساز و تنظیمکننده نمیکنند. اصلا دیگر به این چیزها اعتقادی ندارند. اینها افسانه شد و در قصهها باید دنبالش بگردید. به طور کلی چندین سال است که موسیقی «ور افتاده».
چرا اوضاع به این شکل درآمده به نظرتان؟
ببینید اصل ماجرا برمیگردد به تلویزیون که موسیقی را مثل سابق جدی نمیگیرد، سنتیها که از هیچ حمایتی برخوردار نیستند و پاپ هم که نازلترینشان به تلویزیون راه مییابد. ترانه هم اگر از تلویزیون پخش نشود مخاطب چطور میتوانند خواننده و آهنگساز را بشناسند. البته این در مورد خوانندگان آنطرف آبی و لسآنجلسی هم صدق میکند. دیگر کسی پول ترانه و آهنگ خوب نمیدهد و معروفترین خوانندهها هم با نازلترین کیفیتها و فقط برای خالی نبودن عریضه تولید آلبومشان را ادامه میدهند؛ فقط برای اینکه بتوانند کنسرتی بدهند و سر مردم را گرم کنند. الان اگر دقت کنید لس آنجلسیها را در خود آمریکا کسی تحویل نمیگیرد و مجبورند بیایند دبی و ترکیه کنسرت بدهند چون دیگر خریدار ندارند. گذشت آن زمانی که حاضر بودند برای ترانه خوب بها پرداخت کنند. تلویزیونهای ماهوارهای هم به خوانندگان و تهیهکنندگان میگویند کار را سریع جمع کنید و با حداقل هزینهها ببندید یعنی حاضر نیستند حتی یک ریال خرج کنند بنابراینها وقتی نه تلویزیون داخل حمایت کند، نه تلویزیونهای ماهوارهای دغدغهای به نام موسیقی داشته باشند خوانندگانی که صدایی هم دارند به علت اینکه هیچ جا دیده نشدهاند فراموش میشوند مثل کلید برق که خاموشش میکنی و اثری از آن به جا نمیماند چرا که اثر ماندگاری تولید نکردهاند یعنی ترانهشان ضعیف بوده، آهنگشان ضعیف و از این دست. در این هفده یا هجده سال اخیر این معضلات بسیار بیشتر شده است.
در میان جوانترهای ترانه به نظرتان این روزها چه کسانی بهتر از بقیه کار میکنند؟
به نظرم یغما گلرویی آدم با ذوقی است اما او هم یک مشکل دارد که زیاد مینویسد و هر روز روی اینستاگرام، وایبر و اینطرف و آنطرف شعر سپید و ترانه و ترجمه و اینها منتشر میکند یعنی پرکاری میکند ولی به نظرم کارهای خیلی زیبایی دارد که ماندنی شدهاند.
اگر تلویزیون خودمان دوباره رویکردش را تغییر بدهد و موسیقی درست از خوانندگانی که کار حرفهای انجام میدهند پخش کند و با موج حرکت نکند فکر میکنید میتواند تاثیرگذاری سابقش را به دست بیاورد و آن رونق گذشته تا حدودی برگردد؟
صد درصد برمیگردد. شک نکنید که بالاخره هر زمان را حلاوتی دگر است. ببینید وقتی یک صدای تازه و قشنگ بیاید و چهرهاش هم دیده شود مشخصا گل میکند. مگر آن زمان که من ترانه «وقف پرنده» را نوشته بودم یادتان نیست؟ از تلویزیون اعلام میکردند که فلان ساعت این ترانه پخش میشود و مردم هم با شوق فراوان منتظرش میماندند یعنی به این دلیل که گل کرده بود به طور مداوم تبلیغش را میکردند و اعلام میشد که کی پخشش میکنند.
این روزها شما خودتان بدون سفارش ترانه نمینویسید تا بعدا اگر استعدادی را یافتید بدهید اجرایش کند؟
هیچ وقت این کار را نمیکنم برای اینکه حرفهای این کار هستم. شعر با ترانه فرق میکند. مثل معماری است. یک معمار خوب هیچ وقت نقشهاش را نمیکشد و یا خانهاش را نمیسازد که کسی بیاید آن را بخرد؛ این کار بسازوبفروشها است. یک معمار وقتی سفارش به او ارجاع شود یعنی زمانی که مشخصات محل را سنجید، زمین را ارزیابی کرد و بودجه را در نظر گرفت آن وقت شروع میکند به طراحی و اجرای طرحش بر اساس آن مصالحی که در اختیار دارد. وگرنه که همین الان تعداد 90 قطعه شعر اهنگ ناب دارم. اکنون چه کسانی در موسیقی پاپ روی بورس هستند؟ مثلا احسان خواجهامیری به جای موسیقی پاپ مرثیهسرایی میکند به خاطر اینکه از آهنگساز خوب استفاده نمیکند، ترانه درست و حسابی را به خدمت نمیگیرد و همهاش آه و ناله میکند. موسیقیاش و ساختار ملودیکش فواصل درستی ندارند. شما آثار همایون خرم را گوش کن متوجه فواصل صحیح ملودیک میشوی. همین میشد که موسیقیهای آنها با ترانههای ما گل میکرد. آیا دغدغه موسیقی داشت؟ همانطور که گفتم در خصوص آن طرف آبیها هم همین صدق میکند. خوانندههای قدیمی آن طرف آبی الان میخوانند آدم حالش خراب میشود؛ فالش میخوانند، صداهایشان دیگر کشش ندارد و ترانههای فاجعه استفاده میکنند؛ سنشان بالا رفته اما نمیخواهند باور کنند. مگر ما سنمان بالا نرفته خانهنشین نشدیم و استراحتمان را نمیکنیم؟ متاسفانه خاطرههایی را هم که از آنها داشتیم خودشان دارند خراب میکنند. باید بنشینند کنار، یک دفتر باز کنند چند جوان با استعداد را به مردم معرفی کنند خودشان هم از قبالش پولی در بیاورند. همهاش که نمیشود آدم به فکر خودش باشد.
شما که ترانه نمیفروشید و در این کار حرفهای بودید پس در حال حاضر درآمدتان از چه راهی تامین میشود؟
هیچ. در سالهای گذشته خانهای خریده بودم در دارآباد که الان اجارهاش را میگیرم و برایم آب باریکهای هست که اگر چند قراردادی که آن موقع بستم نبود و این خانه را قسطی نمیخریدم همین را هم نداشتم. یادم هست آن خانه را با هشت میلیون قولنامه کردم و به با ترانه فروختن اقساطش را پرداخت کردم.
به مشکل مالی برنخوردهاید؟
چرا ولی همه مشکل دارند این روزها. مردم مشکل مالی زیاد دارند درست نیست ما هم چیزی اضافه کنیم.