با برگزاری دور دوم مذاکرات نمایندگان جمهوری اسلامی و آمریکا در رم، و اعلام ورود مذاکرات به فاز کارشناسی، شانس رسیدن طرفین به توافق دیپلماتیک رو به افزایش است.
وزیر خارجه عمان – که تا کنون نقش میانجیِ دو طرف را بر عهده داشته است – پس از پایان نشست رم و با ابراز خوشبینی نسبت به روند مذاکرات، اعلام کرد: «امروز دیگر هر غیر ممکنی محتمل است».
عده ای این گفته را نشانه ای از شگفتی ها و اتفاقات غیر منتظره ای که ممکن است در روزها و ماه های پیش رو رخ دهد، دانسته اند. اتفاقاتی هم چون: مذاکره مستقیم، ادامه مذاکرات در تهران، امضای توافق در واشنگتن، ملاقات رؤسای جمهور دو کشور، سرمایه گذاری اقتصادی آمریکا در ایران، بازگشایی سفارتخانه ها، یا هر احتمال دور و بعید دیگری.
اما صرف نظر از هر احتمال و اتفاقی، جمله کوتاه آقای “بدر البوسعیدی”، در واقع چکیده ای از مفهوم سیاست است. در سیاست، هر به ظاهر غیر ممکنی، زمانی و در شرایطی امکان و احتمال وقوع دارد. این گزاره، بازتابی از ذات سیال دنیای سیاست و ماهیت عمل سیاسی است؛ چه در سطوح کلان و حکومتی، و چه در ساحت فردی و در سطح عناصر و کنشگران سیاسی.
نیروهای سیاسی پخته و با تجربه، ماهیت سیال سیاست و چرخش های قدرت را به خوبی درک می کنند. به همین دلیل در شرایط سخت امیدشان را از دست نمی دهند، یا از دیدن شگفتی ها و غیر منتظره ها هم دنیای ذهنی شان آشفته نمی شود. می دانند قاعده این است که هیچ امر مطلق و نقطه پایانی در سیاست وجود ندارد، و شگفتی ها هم بر مبنای قاعده رخ می دهند.
هیچ تضمین و قطعیتی در کار نیست که یک دوست همیشه دوست بماند، یا یک دشمن همیشه دشمن. هیچ معلوم نیست بن بست های سخت و نفوذ ناپذیر همیشه بسته بمانند، یا آسمان سیاست تا ابد تاریک، یا برای همیشه آفتابی باشد.
همین عدم قطعیت، باور به ناپایدار بودنِ امر واقع و قابل تغییر بودنِ آن چه که هست، نیروی محرک عمل سیاسی است. اصل این است که ثقل قدرت کجا سنگینی کند؛ قدرتی که سیال است و مهار نمی شود، مگر به تدبیر حاملان قدرت.
کسانی که در سیاست شکست می خورند یا سَرخورده می شوند، اغلب یا این اصل و قاعده را به خوبی نمی شناسند، یا آن را نادیده می گیرند. همه زشت و زیبای سیاست هم همین جاست؛ یا امید و تدبیر نتیجه می دهد، یا توهم و تخریب حکم می راند.
ممکن است عده ای رویکرد جدید جمهوری اسلامی در امکان مذاکره و توافق با آمریکا و شخص ترامپ و حتی احتمالاتی فراتر از آن را در تضاد با مواضع قبلی نظام و مقامات عالی حکومت به چالش بکشند و آن را ناشی از بی اصولی و نداشتن پرنسیپ رفتاری ارزیابی کنند. البته که عنصر سیاسی باید به گونه ای تصمیم بگیرد و رفتار کند که تا حد امکان در مواضع متضاد و متناقض گرفتار نشود؛ اما در هر حال اگر تغییر موضع نتیجه تدبیر باشد، کار منطقی و خردمندانه ای است و باید از آن استقبال کرد.
سیاست، تدبیر کردن است؛ آن چنان که علم سیاست و حکومت داری را به ” تدبیر مُدُن” تعبیر می کنند. حکومت، با تدبیر صحیح و استفاده خردمندانه از قدرت، می تواند کورترین گره ها را هم باز کند. می تواند بسازد و آباد کند، و موجب صلح و صلاح و آرامش جامعه بشود، یا از سوی دیگر با توهم و بی تدبیری، سرزمینی را به ویرانی و نابودی سوق دهد.
جلوی ضرر را هر کجا که بگیرید، منفعت است.