در دوران حاضر که رقابت میان ایالات متحده و جمهوری خلق چین از عرصههای نظامی و سیاسی فراتر رفته و به جنگ سرد اقتصادی، فناورانه و حتی زیستمحیطی کشیده شده، هر نشانهای از توافق میان این دو غول قدرت جهانی، با تردید، حساسیت و گاه حتی نگرانی تحلیل میشود. اعلام توافق تجاری جدید میان واشنگتن و پکن، در ظاهر بهعنوان گامی برای کاهش تنشهای اقتصادی معرفی شده، اما آنگونه که شواهد و محتوای بیانیههای دو طرف نشان میدهد، این توافق بیش از آنکه پایانی بر رقابت باشد، بخشی از بازی پیچیدهای است که هر دو طرف در مسیر کسب برتری ژئوپلیتیکی دنبال میکنند.
مترجم: سارا فراهانی
در دوران حاضر که رقابت میان ایالات متحده و جمهوری خلق چین از عرصههای نظامی و سیاسی فراتر رفته و به جنگ سرد اقتصادی، فناورانه و حتی زیستمحیطی کشیده شده، هر نشانهای از توافق میان این دو غول قدرت جهانی، با تردید، حساسیت و گاه حتی نگرانی تحلیل میشود. اعلام توافق تجاری جدید میان واشنگتن و پکن، در ظاهر بهعنوان گامی برای کاهش تنشهای اقتصادی معرفی شده، اما آنگونه که شواهد و محتوای بیانیههای دو طرف نشان میدهد، این توافق بیش از آنکه پایانی بر رقابت باشد، بخشی از بازی پیچیدهای است که هر دو طرف در مسیر کسب برتری ژئوپلیتیکی دنبال میکنند.
در این توافق، که با تمرکز بر دسترسی شرکتهای آمریکایی به مواد معدنی نادر شکل گرفته است، نه تنها ابعاد واقعی تعهدات چین روشن نیست، بلکه اهداف پنهانتری از سوی آمریکا در لایههای زیرین آن نهفته است. مواد معدنی کمیاب – که در صنایع حساس مانند باتریسازی، تولید چیپهای پیشرفته، فناوریهای نظامی و انرژیهای تجدیدپذیر بهکار میروند – طی سالهای اخیر به نقطه حساس رقابت بین چین و غرب تبدیل شدهاند. چین بیش از ۸۰ درصد از بازار جهانی این مواد را کنترل میکند، و همین مزیت استراتژیک، نگرانیهای امنیتی آمریکا را برانگیخته است.
از منظر اقتصادی، این توافق را باید بخشی از تلاش آمریکا برای کاهش وابستگی به زنجیره تأمین چینی و در عین حال جلوگیری از تشدید اختلالات در بازارهای جهانی دانست. دولت ترامپ – و حتی دولتهای پس از او – همواره از سیاست «بازدارندگی هوشمند» در برابر چین بهره گرفتهاند؛ به این معنا که در کنار فشارهای گمرکی، محدودیتهای تکنولوژیک و حمایت از متحدان منطقهای، با برخی توافقهای مقطعی، مسیر تنش را کنترلشده نگه میدارند.
اما در ورای ظاهر اقتصادی، این توافق ابعاد ژئوپلیتیکی عمیقی دارد. در زمانی که بحران تایوان، قدرتنمایی چین در دریای جنوبی و صفبندی واشنگتن با کشورهای آسیای شرقی (نظیر ژاپن، کره جنوبی، فیلیپین و استرالیا) شدت گرفته، چین نمیخواهد درگیر یک جبهه چندجانبه شود. پکن با اعطای امتیازاتی محدود در حوزه مواد معدنی، ممکن است به دنبال کاهش فشار بینالمللی و حفظ انعطاف برای مانورهای آتی خود در عرصه دیپلماسی منطقهای باشد.
از سوی دیگر، ایالات متحده با علم به اینکه رقابت آینده جهان نه با تانک و بمب، بلکه با فناوریهای پیشرفته، هوش مصنوعی و منابع نوین انرژی رقم خواهد خورد، تلاش دارد به منابع کلیدی تولید این فناوریها دست یابد. مواد معدنی کمیاب، همان سوخت پنهانی اقتصاد آیندهاند؛ و هر کشوری که کنترل بیشتری بر آنها داشته باشد، در رقابت فناوری و تولید پیشرفته یک گام جلوتر است.
ابعاد امنیتی این توافق نیز بسیار حائز اهمیت است. کارشناسان امنیت ملی در آمریکا بارها هشدار دادهاند که وابستگی به چین در حوزه مواد معدنی استراتژیک، میتواند نقطه ضعف بزرگی در زمان بحران یا تنش نظامی باشد. این مسئله از منظر راهبردی قابل مقایسه با وابستگی به نفت در دهههای گذشته است. آمریکا تلاش دارد تا همزمان با توسعه زیرساختهای داخلی استخراج این مواد، از مسیر دیپلماسی نیز منافذی برای تأمین آنها باز کند تا در آینده به گروگان اقتصاد پکن تبدیل نشود.
نکته جالب دیگر، زمانبندی این توافق است. در شرایطی که آمریکا وارد فضای انتخاباتی شده و فشارهای اقتصادی داخلی و تورم، افکار عمومی را به شدت تحتتأثیر قرار داده، چنین توافقی میتواند بهعنوان موفقیتی سیاسی برای دولت جلوه داده شود؛ حتی اگر در عمل، دستاورد آن بسیار محدود یا نمادین باشد.
با وجود این، کارشناسان زیادی نسبت به پایداری این توافق خوشبین نیستند. تجربه نشان داده که بسیاری از توافقهای پیشین میان دو کشور به سرعت از هم پاشیدهاند، بهویژه اگر فشار سیاسی یا تحریک رسانهای در یکی از دو کشور افزایش یافته باشد. فقدان جزئیات روشن و ابهام در نحوه اجرای این توافق نیز احتمال شکست آن را بالا میبرد. بهویژه که چین تاکنون بارها نشان داده توانایی بالایی در وعدهدادن، اما محدود عملکردن دارد.
از منظر سیاست بینالملل نیز، این توافق پیامی به سایر کشورها ارسال میکند. اتحادیه اروپا، هند، برزیل و حتی کشورهای آفریقایی، به دقت تحولات پکن و واشنگتن را زیر نظر دارند. آنها میدانند هر گامی که این دو قدرت در تعامل با یکدیگر بردارند، میتواند توازن ژئوپلیتیکی را جابهجا کند. برای مثال، اگر آمریکا بتواند دسترسی بلندمدت و پایدار به مواد معدنی را تضمین کند، نفوذ چین در بخشی از زنجیره جهانی فناوری به چالش کشیده خواهد شد.
در نهایت، باید گفت این توافق را نمیتوان یک «آتشبس بلندمدت» در جنگ سرد اقتصادی تلقی کرد، بلکه بیشتر یک «وقفه تاکتیکی» است؛ استراحتی کوتاه در یک نبرد فرسایشی. رقابت میان چین و آمریکا ساختاری و بلندمدت است و صرفاً با یک توافق تجاری قابل حل نیست. مسیر آینده نه با کلمات دیپلماتیک، بلکه با واقعیات اقتصادی، نوآوریهای تکنولوژیک و صفبندیهای استراتژیک تعیین خواهد شد.