در شرایط کنونی بسیاری از خانوادهها در لایههای پنهان زندگیشان با نوعی جدایی خاموش و ناپیدا مواجه هستند. جداییای که نه به واسطه حکم دادگاه و نه بهدنبال مشاجرات علنی رخ میدهد، بلکه در سکوت خانهها شکل میگیرد و آرامآرام پایههای ارتباط را فرو میریزد. طلاق عاطفی پدیدهایست که هرچند در ظاهر منجر به جدایی رسمی نمیشود، اما در باطن، خلأیی از ارتباط، احساس و مهر را میان زوجین پدید میآورد و بیش از آن که به روابط زن و شوهر آسیب بزند، روان و امنیت عاطفی کودکان را هدف قرار میدهد.
آرزو قادری
روزنامه نگار
در شرایط کنونی بسیاری از خانوادهها در لایههای پنهان زندگیشان با نوعی جدایی خاموش و ناپیدا مواجه هستند. جداییای که نه به واسطه حکم دادگاه و نه بهدنبال مشاجرات علنی رخ میدهد، بلکه در سکوت خانهها شکل میگیرد و آرامآرام پایههای ارتباط را فرو میریزد. طلاق عاطفی پدیدهایست که هرچند در ظاهر منجر به جدایی رسمی نمیشود، اما در باطن، خلأیی از ارتباط، احساس و مهر را میان زوجین پدید میآورد و بیش از آن که به روابط زن و شوهر آسیب بزند، روان و امنیت عاطفی کودکان را هدف قرار میدهد.
فرهنگ ایرانی، سنتمحور و خانوادهگراست؛ اما این ویژگی، همیشه ضامن سلامت روانی درون خانوادهها نبوده است. پدران و مادرانی که فقط بهواسطه وجود فرزندان در کنار هم باقی ماندهاند، اغلب فضای خانه را به محیطی سرد، ساکت و آکنده از بیتفاوتی تبدیل کردهاند. این سکوت، کودکانی را پرورش میدهد که با احساس ناامنی، اضطراب، بیهویتی و گاه پرخاشگری رشد میکنند. کودکانی که به جای دریافت عشق و آرامش، نظارهگر نبرد خاموش میان والدین خود هستند.
اگرچه ابزارهایی مانند شبکههای اجتماعی در بسیاری از موارد موجب تسهیل این گسستها شدهاند، اما نمیتوان آن ها را بهعنوان علت اصلی قلمداد کرد. ریشههای این بحران بسیار عمیقتر است؛ از شیوههای ناکارآمد تربیت خانوادگی گرفته تا نبود آموزشهای لازم در زمینه مهارتهای زندگی. بیتردید، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازنگری در نگاهمان به مفهوم ازدواج، والدگری و فرزندپروری هستیم.
در همین خصوص به گفت و گو با دکتر کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب شناسی اجتماعی ایران پرداختیم.
*جناب دکتر محمدی، اجازه دهید مصاحبه را با این پرسش آغاز کنیم که چرا طلاق عاطفی با وجود نبود جدایی رسمی، چنین آثار مخربی دارد؟ این پدیده چگونه بر روان فرزندان تأثیر میگذارد؟
طلاق عاطفی با آن که شکلی رسمی ندارد، در واقع یکی از عمیقترین فروپاشیهای ارتباطی در زندگی مشترک است. این نوع گسست زمانی رخ میدهد که ارتباط عاطفی میان زن و شوهر تقریباً به صفر میرسد، اما آن ها به دلایلی مانند وجود فرزندان یا ترس از قضاوت اجتماعی، همچنان زیر یک سقف زندگی میکنند. فرزندان در چنین شرایطی، فضای سرد و بیروح خانه را درک میکنند و دچار نوعی احساس رهاشدگی عاطفی میشوند. آنان نمیفهمند چرا والدین کنار هم هستند، اما هیچ نشانی از محبت، لبخند یا گفتوگوی صمیمانه در خانه وجود ندارد. این تضاد ذهنی، زمینهساز اضطراب، بیاعتمادی به روابط انسانی و در نهایت افسردگیهای پنهان در کودکان و نوجوانان میشود.
*برخی کارشناسان معتقدند که فضای مجازی نقش پررنگی در افزایش طلاق عاطفی دارد. شما این دیدگاه را چطور تحلیل میکنید؟
فضای مجازی یک ابزار است، نه یک عامل بنیادی. بله، در مواردی شبکههای اجتماعی میتوانند شکافهای موجود در رابطه را تشدید کنند. اما نباید فراموش کرد که این شکافها از قبل وجود داشتهاند. فضای مجازی بیشتر تسریعکننده است تا علت اصلی. مشکل از آن جا آغاز میشود که زن و شوهر از مهارتهای گفتوگو، همدلی و حل مسئله بیبهرهاند. وقتی گفتوگوی سازنده از میان میرود، افراد برای فرار از فشار روانی و برای پر کردن خلأ ارتباطی، به ابزارهای جایگزین از جمله فضای مجازی پناه میبرند.
*پس میتوان گفت ریشه اصلی طلاق عاطفی در نقص آموزشهای تربیتی و مهارتهای زندگی است؟
دقیقاً. بسیاری از جوانان بدون آگاهی از چیستی رابطه سالم، وارد زندگی مشترک میشوند. آموزش رسمی ما در مدارس و دانشگاهها، تمرکز بسیار کمی بر مهارتهای فردی، عاطفی و اجتماعی دارد. در نتیجه، نسلی را میبینیم که به جای درک و درمان مشکلات، بیشتر به تحمل یا فرار روی میآورد. این بیمهارتی در ارتباط، به مرور زمان زوجها را از هم دور میکند و وقتی فرزندی در میان باشد، طلاق رسمی جای خود را به طلاق عاطفی میدهد.
*با توجه به این که در طلاق عاطفی معمولاً فرزندان در اولویت باقی ماندن زوجین ذکر میشوند، آیا این توجیه پذیرفتنی است؟ آیا اینگونه ماندن به نفع کودک است؟
در ظاهر شاید این استدلال، منطقی به نظر برسد؛ اما در واقعیت، ماندن صرفاً به خاطر فرزند، اگر بدون ترمیم رابطه باشد، مخربتر از جدایی رسمی است. فرزند در محیطی بزرگ میشود که در آن محبت، صداقت، لبخند و امنیت روانی وجود ندارد. این کودکان بیشتر به سمت دوستان یا فضای مجازی برای جبران نیازهای عاطفیشان کشیده میشوند و در آن جا هم معمولاً با الگوهای ناسالم مواجه میشوند. حتی در مواردی، فرزند دچار لجبازی و پرخاشگری میشود و با رفتارهایی مانند مصرف مواد مخدر، بیاحترامی به والدین یا فرار از خانه، واکنش نشان میدهد.
*آیا میتوان گفت که امروز با یک چرخه تکرارشونده از طلاق عاطفی در نسلها مواجه هستیم؟
کاملاً درست است. امروز با «نسل دوم طلاق عاطفی» روبرو هستیم. نسلی که والدینشان در دهههای گذشته در محیطهایی فاقد مهر و عاطفه رشد یافتهاند، اکنون خودشان پدر و مادر شدهاند و همان الگوهای ناکارآمد را تکرار میکنند. این زنجیره، اگر اصلاح نشود، همچنان ادامه خواهد داشت. در آینده، فرزندانی خواهیم داشت که از همان کودکی با خلأ عاطفی بزرگ میشوند، به شیوههای خشن در روابط رو میآورند و زندگیهایی سرد و بیروح میسازند. این یک بحران پنهان و البته فراگیر در جامعه امروز ایران است.
*از نظر شما چه اقدامات پیشگیرانهای میتوان برای کاهش طلاق عاطفی انجام داد؟
قبل از هر چیز باید آموزش مهارتهای زندگی را جدی گرفت؛ از دوران دبستان تا دانشگاه و حتی در محیطهای کاری و خانوادگی. مشاوره پیش از ازدواج باید الزامی و تخصصی باشد. رسانهها باید فرهنگ گفتوگو و محبت را ترویج دهند و خانوادهها نیز نیازمند آموزشهایی در حوزه تربیت فرزند، ارتباط زناشویی، کنترل خشم و مدیریت تعارض هستند. ما نیازمند بازنگری اساسی در سیستم آموزش و پرورشمان هستیم. اصلاحات فرهنگی، تنها راه مقابله با این بحران است.
*و در نهایت، اگر بخواهید در یک جمله وضعیت فعلی را توصیف کنید، چه میگویید؟
ما در میان خانههایی با دیوارهای بلند اما قلبهای سرد زندگی میکنیم. طلاق عاطفی، سکوتیست که فریاد نمیزند، اما نسلی را آرامآرام از درون میسوزاند.