اجتماعی 28 بهمن 1403 - 5 ماه پیش زمان تقریبی مطالعه: 1 دقیقه
کپی شد!
0
جریان‌های تفسیری و مسألۀ آزادی

قسمت دوازدهم بخش دوم – سید قطب؛ مقام انسان

در نوبت قبل زیست‌ جهان سید محمد قطب، صاحب تفسیر “فی ظلال القرآن” را مرور کردیم. اینک در ادامه برای آشنایی بهتر با دیدگاه تفسیری او دربارۀ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، مبانی اندیشۀ سیاسی او را مورد بررسی اجمالی قرار می‌دهیم. تعریف سید قطب از “انسان”، “دین” و اصطلاحاتی هم چون “ربوبیت” و “حاکمیت الله” و “جاهلیت”، درک بهتری از مبانی فکری او به‌ دست می‌دهد.

مهرنوش جعفری

مهرنوش جعفری

در نوبت قبل زیست‌ جهان سید محمد قطب، صاحب تفسیر “فی ظلال القرآن” را مرور کردیم. اینک در ادامه برای آشنایی بهتر با دیدگاه تفسیری او دربارۀ آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، مبانی اندیشۀ سیاسی او را مورد بررسی اجمالی قرار می‌دهیم.
تعریف سید قطب از “انسان”، “دین” و اصطلاحاتی هم چون “ربوبیت” و “حاکمیت الله” و “جاهلیت”، درک بهتری از مبانی فکری او به‌ دست می‌دهد.

پرهیز از فلسفه‌ ورزی

سید قطب در تفسیر آیات مربوط به خلقت و خلافت آدم و تعلیم اسماء که بیان‌گر جنبۀ هستی‌شناسی و انسان‌شناسی قرآن است، از نکته‌ سنجی‌های عقلی و فلسفی پرهیز کرده است. از این‌ رو به ‌خلاف تفاسیری هم چون “المیزان” و “المنار”، در تفسیر فی ظلال القرآن، ذیل آیات یاد شده خبری از مباحث نظری و برداشت‌های تأویلی نیست و مباحث انسان‌ شناسی در آثار سید قطب بسیار مجمل و تا حدودی تکرار کلام کلاسیک اشعری در این زمینه است (۱). علت هم روشن است. او اقبال مسلمانان به کتاب‌های فلسفی یونانی را موجب عقب‌ ماندگی آنان و دور شدن از حقیقت اسلام می‌داند. او بر اساس تمایلات سلفی و ضد فلسفی‌اش، تأکید دارد که در اخذ عقیده باید به قرآن اکتفا شود و نباید از هیچ فکر یا فلسفۀ بشری بهره برد.
او در تفسیر آیاتی که مستلزم استفاده از مباحث عقلی است، به نص‌گرایی افراطی متوسل شده و من باب نمونه سخن گفتن شیطان با کفار را (انفال:48) از امور غیبی دانسته و می‌گوید: «این امور اعتقادی است و در فهم آن جز به نص نمی‌توان ملتزم بود». به رغم چنین رویکردی، او چندان به این مبنا ملتزم نمانده و در موارد متعدد دست به تأویل زده است. مثلاً “معیت” را در (مجادله:7)، معیت علمی و تعلیم اسماء به آدم را جعل قدرت تعامل و تفاهم با پدیده‌های هستی در نهاد او معنا کرده است.

ارزش و مقام انسان

انسان از دیدگاه سید قطب موجودی است که خداوند به‌عنوان جانشین خود، زمام امور زمین را به او واگذار کرده و برای تحقق مشیت خود به دست انسان، قوای پنهان و ناشناخته‌ای به او عطا کرده است. نتیجه آن‌ که مقام خلافت خداوندی بیانگر منزلت و جایگاه رفیع انسان در جهان هستی است. تعلیم اسماء به آدم نیز قرار دادن قدرت و توانایی تعامل و تفاهم با پدیده‌های هستی در نهاد آدمی است. انسان در تقابل و جدال دائمی با شیطان به مثابۀ جانشین شر قرار دارد. انسان سرور زمین بوده و از همه پدیده‌ها و ارزش‌های مادی گرامی‌تر است. مطابق (بقره:۳۸)، (۲) پایبندی به عهد الهی همان اطاعت از رسولان و ملاک برتری ارادۀ و بلندی جایگاه‌اش نسبت به فرشتگان است.

آزادی انسان و دعوت انبیاء

از نظر سید قطب آیات ناظر بر اختیار انسان در پذیرش دعوت انبیاء، نظیر (کافرون:6)، نه دلیل روا داری اسلام و تحمل و هم زیستی با دینِ شرک، بلکه نماد تضاد سازش‌ ناپذیر میان شرک و توحید است (۳).
سید قطب تأکید می‌کند چون انسان بنا به مشیت تکوینی الهی از استعداد تشخیص نیک و بد برخوردار است (انعام:149)، (4)، لذا این خواست خداست که تا بنی آدم را بر توانایی بر گرایش به هدایت و ضلالت بیازماید و پیامبران وظیفه‌ای جز دعوت و ابلاغ پیام ندارند. از نظر او ایمان امری قلبی است و موضوع اکراه و زور قرار نمی‌گیرد.
بر اساس چنین نگرشی او به‌ خلاف بسیاری از متفکران معاصر این آیات را متضمن تهدید مشرکان و بد فرجامی تکذیب کنندگان در آخرت می‌داند؛ اما در تفسیر آیه نفی اکراه (بقره:257)، نگرش متفاوتی داشته می‌گوید: «آزادی عقیده اولین حق انسان است و انسانیت انسان بدان وابسته است».
تا این جا روشن است که احترام او به آزادی انسان در انتخاب دین و عقیده با دیدگاه او مبنی بر تضاد آشتی ناپذیر اسلام و شرک تعارض دارد (5).

دین در نگاه سید قطب

نگاه سید قطب به اسلام تحت تأثیر “حسن البنا”، حداکثری، مطلق و شامل تمامی ساحات زندگی است. او معتقد است اسلام روش زندگی (منهج الحیات) با تمامی نظامات و سازمان‌ها و مناسبات و ارزش‌ هاست که ایجاب می‌کند رسول برای تحقق آن‌ها از قدرت برخوردار بوده و انسان‌ها نیز در اجرای آن مطیع باشند. تفاوت او با حسن البنا در روش تحقق اهداف دین است. اگر روش حسن البنا اصلاحی، تدریجی و مسالمت ‌آمیز است، سید قطب ضمن همان نگاه حداکثری به اسلام معتقد به روش رادیکال و مبتنی بر تضاد و ستیز بوده و دین را روشی جامع و کامل می‌داند که فقط پذیرش تمامیت آن ملاک مسلمانی است و هر کس از تمامیت آن بی ‌کم‌ و کاست پیروی کرد، مؤمن و داخل در دین خداست و هر کس حتی در یک حکم آن از دیگری پیروی کرد – هر قدر هم که بر مسلمانی خود تأکید کند – متجاوز به اولوهیت خداوند و خارج از دین است.
بنابراین از نظر سید قطب، اسلام نه صرفاً عقیده است و نه عمل به عبادات و احکام فردی و اجتماعی، بلکه روشی جامع مبتنی بر عقیده و نظامی مبتنی بر اولوهیت خداوند و حاکم بر زندگی است که شرایع و قوانین خود را در ادارۀ جامعه تنها از خداوند اخذ می‌کند.
مبالغه نخواهد بود اگر بگوییم دین در نگاه سید قطب یک ایدئولوژی تمام عیار و حداکثری است. چنان‌ که به ‌سادگی می‌توان در آثار او تقریباً همه جا بدون نگرانی از تغییر معنا و مراد عبارت واژۀ “ایدئولوژی” را جانشین واژۀ “منهج” کرد. حکومت، به‌ مثابۀ حاکمیت الله بخش لایتجزا و ماهوی این ایدئولوژی است، به‌ طوری‌ که بدون چنین حکومتی اسلام تهی از معنا و جامعۀ اسلامی بیگانه با اسلام خواهد بود. او در این زمینه ملهم از اندیشۀ ابوالأعلی مودودی (6) است که می‌گوید اسلام جز با حکومت کامل نمی‌شود.

ربوبیت، اولوهیت و حاکمیت الله و جاهلیت

در منظومۀ گفتمان ایدئولوژیک – سیاسی سید قطب واژه‌های ربوبیت، الوهیت، حاکمیت الله و جاهلیت با معانی کاملاً متفاوت با آن‌ چه در سنت اندیشۀ کلامی و کلاسیک اسلامی از آن‌ها فهم می‌شود، مفاهیمی کلیدی به شمار می‌روند. در واقع می‌توان گفت دستگاه فکری او بر اساس همین مفاهیم شکل گرفته است. البته این مصطلحات ابداع خود او نیستند و او آن‌ها را از “مودودی” وام گرفته است. از نظر مودودی اصل و جوهر الوهیت، “سلطه” بوده و اطاعت از فرمان این سلطه چه در عالم و بر قوانین طبیعت و چه در ساحت زندگی بر انسان‌ها، فی نفسه واجب است. چون این حاکمیت / سلطه تنها از آنِ خداست، از این‌ رو حق قانون‌ گذاری از انسان سلب شده و هر کس قانون خدا را رها کرده و یا به قانونی گردن نهد که خود یا دیگری برایش وضع کرده باشد، طاغوت، باغی و خارج از اطاعت حق است. از نظر مودودی در حکومت اسلامی امر و حکم و تشریع، مختص خداست و نه هیچ‌ کس دیگر و جامعه‌ای که در آن قانون‌ گذاری و قانون بشری و حاکمیت تشریع از آنِ غیر خدا باشد، جامعه‌ای جاهلی است (7).
دو گانه‌های “جامعۀ جاهلی – جامعۀ اسلامی”و “ حاکمیت الله – حاکمیت طاغوت” از مودودی به سید قطب سرایت کرده و در دستان او تئوریزه شد تا در قالبی ایدئولوژیک سامان یابد. نتیجه آن‌ که سید قطب جهان امروز را از نظر مبانی زندگی و نظامات فردی و اجتماعی به تمامی غرق در جاهلیت می‌بیند. جامعۀ جاهلی مد نظر او مفهومی حتی وسیع‌تر از فهم متعارفِ اذهان مسلمانانِ معتقد است. از آن‌ جا که اولوهیت خداوند نیز بدون تحقق حاکمیت خدا قابل تحقق نیست، اقرار به اولوهیت خدا متضمن اقرار به حاکمیت اوست و عدم اقرار به یکی متضمن عدم اعتراف به دیگری و موجب غلطیدن جامعه به جاهلیت است. از این‌ رو جامعه یا جاهل است یا اسلامی. حاکمیت الله و اعتراف به الوهیت خدا مختص جامعۀ اسلامی است و جامعه‌ای که تحت حاکمیت الله نیست، اگر چه به اولوهیت خدا باور داشته باشد، هم چون تمامی جوامع مسلمان امروزی، جامعه‌ای جاهلی است. او به‌ روشنی می‌گوید: «در جوامع کنونی حاکمیت مطلق از آنِ خداوند نیست. از این‌ رو جوامع همگی جاهلی هستند… و جوامع یهودی و مسیحی و جوامع اسلامی هم در نهایتِ امر در زمرۀ جوامع جاهلی قرار دارند» (8).
حاکمیت الله از نظر سید قطب فقط به معنای حکومت و سلطۀ سیاسی نیست، بلکه جوهر اسلام است که در وجه سیاسی تجلی دارد و دین بدون آن، حتی در صورت انجام امور و احکام عبادی، محقق نمی‌شود. او در این نظر نیز پیروی مودودی است و تفسیر (هود:84) را به نظر مودودی ارجاع می‌هد و نتیجه می‌گیرد که میان شعائر تعبدی و نظام زندگی هیچ جدایی وجود ندارد و اعتراف به حاکمیت خداوند در حوزۀ شریعت تعبدی، مقتضیِ اقرار به اولوهیت و حاکمیت او در حیات و مناسبات سیاسی، افتصادی و اجتماعی است و انکار یا عدم اعتقاد به حاکمیت خداوند در هر یک از این دو حوزه، شرک و به معنای خروج از اسلام و مسلمانی است. بر این مبناست که او جوامع مسلمان امروز را نیز جوامع جاهلی و چنان‌ که خواهد آمد جزو “دارالحرب” و جان و مال آنان را مباح می‌داند (9).
حاکمیت الله به مفهوم سید قطبی آن، عملاً با اصل هجرت پیوندی محکم دارد. اگر جوامع بشری امروز شبیه جوامع پیش از اسلام جاهلی‌اند، هجرت از این جوامع به تأسی از پیامبر اکرم (ص)، تکلیف اسلامی بوده و صرفا جنبۀ هجرت مکانی ندارد، بلکه هجرتی روحی و ارتباطی است.
سید قطب این گروه از مسلمانان را که مبادرت به چنین هجرت یا “مفاصله‌ای” کرده‌اند، “الجماعة المسلمة” یا طلایه‌ داران و هسته‌های (نواهِ) اولیۀ جامعۀ اسلامیِ آرمانی می‌داند. او در کتاب معالم فی الطریق که کتاب “چه باید کرد” اوست، می‌گوید: «مادام که مسلمانان از قوم خود جدا نشدند، و از آنان تبری نجستند، دست خداوند برای فصل میان آن‌ها و تحقق وعدۀ الهی در نابودی ظالمان و نصرت مومنان وارد نمی‌شود» (10).
در نوبت بعد به بیان دیدگاه سید قطب در بارۀ مقولۀ جهاد می‌پردازیم.

—————————
پاورقی:
۱) آرمین، محسن.
جریان‌های تفسیری و مسألۀ آزادی. ص: 185.
۲) «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ». / «پس اگر رهنمودی از من به سوی شما بیاید، آنان‌ که از راهنمایی من پیروی کنند نه بیمی بر آن‌هاست و نه اندوهگین شوند» (بقره:38).
۳) « لکم…». «شما راست دین شما و مراست دین من» (کافرون:6(
۴) «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ». / «بگو: حجت رسا خدای راست. پس اگر می‌خواست، همه شما را راه می‌نمود» (انعام:149).
۵) همان. ص: 189.
۶) سیّد ابوالأعلی مودودی (۱۹۰۳ – ۱۹۷۹) روزنامه‌نگار، طرفدار احیای مذهبی، فیلسوف سیاسی، و متفکر اسلام‌گرا در هندوستان و پاکستان و مؤسس جماعت اسلامی پاکستان بودَ. نظریه‌ پردازی‌های وی موجب به وجود آمدن جریان‌های رادیکال در میان جنبش‌های اسلامی معاصر شد.
۷) همان. ص: 192.
۸) همان. ص: 193.
۹) مؤلف با اشاره به این نکته که سید قطب از عبارت “الحکم لله” برای تبیین حاکمیت الله استفاده کرده است، نتیجه می‌گیرد نظر سید قطب در بارۀ حاکمیت الله شبیه آموزه‌های خوارج است.
شاهد دیگر در این رابطه، تشابه و همسویی فکری او با خوارج در موضوع شرط خروج از دین است. پیش‌تر دانستیم که از نظر سید قطب «هرکس حتی در یک حکم دین از غیر خدا پیروی کرد، هر قدر هم که بر مسلمانی خود تأکید کند، متجاوز به الوهیت خدا و خارج از دین است، زیرا پیروی او از قانونی غیر از قانون خداوند، ادعای او را باطل و خروج او را از دین خداوند مسجل می‌سازد. هم چنین خوارج، مسلمانان مخالف اندیشه‌ها و اعتقادات آنان را تکفیر می‌کردند و خون‌شان را مباح می‌دانستند. خوارج معتقد بودند تا هنگامی‌ که مسلمانان به مبانی فکری ایشان گردن ننهند، جامعۀ اسلامی تفاوتی با جامعۀ مبتنی بر کفر ندارد. از این‌ رو، جهاد را که در نظر آنان نوعی امر به معروف و نهی از منکر بود، علیه جوامع مسلمانان جایز می‌شمردند. بنابراین جهاد در اندیشۀ خوارج تنها محدود به غیر مسلمان نیست، بلکه مسلمانان را نیز در بر می‌گیرد.
در تعریف سید قطب از جوامع جاهلی نیز جوامع مسلمانی که حاکمیت غیر خدا را پذیرفته‌اند، جوامع جاهلی جزو دارالحرب محسوب می‌شوند.
۱۰) همان. ص:197.

نویسنده
سحر شمخانی
مطالب مرتبط
  • نظراتی که حاوی حرف های رکیک و افترا باشد به هیچ عنوان پذیرفته نمیشوند
  • حتما با کیبورد فارسی اقدام به ارسال دیدگاه کنید فینگلیش به هیچ هنوان پذیرفته نمیشوند
  • ادب و احترام را در برخورد با دیگران رعایت فرمایید.
نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *