در گذشته ما ایرانیها داستانهایی با معیارهای اصولی و تعریفشده امروز داشتهایم که متاسفانه اینها به جز چند داستان بلند معرفی نشده بودند.
در گذشته ما ایرانیها داستانهایی با معیارهای اصولی و تعریفشده امروز داشتهایم که متاسفانه اینها به جز چند داستان بلند معرفی نشده بودند.
از سوی دیگر این متون چون به زبان گفتاری هستند، برخلاف داستانهای ادبیات رسمی ما در حفظ زبان فارسی هم نقش بسیار مهمی داشتهاند. باید گفت برخلاف ادبیات رسمی، یکی از ویژگیهای این داستانها این است که کلمات عربی در آنها بسیار کم دیده میشود و عمدتا به فارسی نوشته شدهاند و مهمتر اینکه حتی برخی از آنها لهجه یا گویش خاص نویسنده را هم در خود دارند و باید بگویم این را در بسیاری از این داستانها میشود دید. الساعه به یاد گفتهای از مرحوم دکتر ذبیحاله صفا افتادم که در تصحیحهایی که بر فیروزشاهنامه که آن زمان تحت عنوان دارابنامه منتشر شده بود، نوشته است: «ما تابهحال فکر میکردیم کتابهای گذشته که نثر بسیار متکلفی داشتهاند، زبان فارسی است.»
اما دکتر صفا در آنجا با تاکید میگوید: «زبان فارسی همان است که در اینگونه داستانها-جامعالحکایات، سمک عیار و… – آمده است.» و آن را زبان گفتوگو، یا به قول خود مرحوم صفا: «زبان تخاطب» میداند. او اعتقاد دارد که اینها نثر واقعی فارسی هستند.
نکته دیگری که به نظر من عنوانش بسیار ضروری است و باید به آن توجه داشت، این است که داستانهایی از این دست در عین حال حامل فرهنگ ایرانی هستند و برای آشنا شدن با فرهنگ ایرانی لازم است این آثار مطالعه شوند. بدون تردید مطالعه این آثار افقهای جدیدی هم برای نویسندگان و هم برای مخاطبان ما باز خواهد کرد.